کلمه جو
صفحه اصلی

convergence


معنی : همگرایی، تقارب، تقارب خطوط، توجه بیک نقطه یا یک مقصد مشترک
معانی دیگر : همرسی، تلاقی، الحاق، (رودها) همریزی، همسانی، مرکز تقارب، کانون، همرس گاه، (زیست شناسی) همگرایی (به وجود آمدن تدریجی تشابهات بین سازواره های مختلفی که در یک محیط زیست می کنند) (convergency هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

هم‌گرایی


هم‌گرایی، تقارب


همگرایی، تقارب، تقارب خطوط، توجه بیک نقطه یا یک مقصد مشترک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: convergent (adj.), convergency (n.)
(1) تعریف: the act or condition of converging.
متضاد: divergence
مشابه: confluence, junction

(2) تعریف: the point, line, or the like at which lines, planes, or objects converge, or the degree at which they do so.
مشابه: junction

- The water is as wide as a lake at the convergence of the two rivers.
[ترجمه دنیا.قاسمی] در محل تلاقی دو رود گستردگی آب به اندازه یک دریاچه است.
[ترجمه ترگمان] آب به اندازه یک دریاچه در سطح هم گرایی دو رودخانه گسترده است
[ترجمه گوگل] آب در همسایگی دو رود به اندازه یک دریاچه گسترده است

(3) تعریف: in physiology, the coordinated movement of the eyes to focus on a near object or point.

(4) تعریف: in biology, the development of similar structures in unrelated species living in the same environment.

• assembly, coming together; location and direction of electron rays in a screen (computers)
the convergence of societies, tendencies, or beliefs is the process by which they stop being separate or different and become alike; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] همگرایی، همرسی، تلاقی، تقارب، الحاق، همسانی
[عمران و معماری] همگرایی - تقارب
[کامپیوتر] همگرائی
[برق و الکترونیک] همگرایی تلافی باریکه های الکترونی لامپ پرتو کاتدی در یک نقطه مشخص، مثلاً در محل روزنه ماسک لامپ تصویر تلویزیون رنگی . لازم است همگرایی در هر دو حالت استاتیکی و دینامیکی وجود داشته باشد . - همگرایی
[زمین شناسی] همگرایی (سنگ شناسی): به تولید، عموماً در حین دگرگونی سنگهایی که از نظر سنگ شناسی مشابه هم هستند از سنگهایی با منشاء متفاوت با هم، گویند. (نقشه برداری): همگرایی نصف النهار ها. (هواشناسی): انقباض توده هوا به سمت یک ناحیه یا بخش مرکزی که محتاج حرکت عمودی به دور از ناحیه و حرکت افقی به سمت آن می باشد. متضاد: واگرا. (چینه شناسی): به کاهش تدریجی در فاصله عمودی یا فاصله بین دو واحد سنگی مشخص شده یا افق های زمین شناسی در نتیجه باریک شدن چینه های درهم داخل شده گویند. مثلاً کاهش ضخامت طبقات رسوبی (مانند آنچه در یک جهت مشخص و با زاویه های قائم با صفحات لایه بندی است) که بوسیله آهنگهای متغییر رسوبگذاری یا توسط رابطه غیر هم شیب حاصل می شود. (جریان ها): برخورد یا بهم پیوستن جریان های اقیانوسی یا توده های آب با چگالی ها، درجه حرارت، یا درجه شوری متفاوت حاصل از غرق شدن آب چگال تر، سردتر و یا با درجه شوری بیشتر. همچنین: خط یا ناحیه ای (مساحت) که در آن همگرایی رخ می دهد. نیز ببینید: همگرایی قطبی. مقایسه شود با: واگرایی (جریان ها). (تکامل): تحصیل یا مالکیت خصوصیات مشترک بوسیله جانوران یا گیاهان از گروه های مختلف که در نتیجه شباهت در حالت یا شکل یا محیط می باشد. مقایسه شود با: انتشار انتخابی، توازی، انتشار. همچنین ببینید: تکامل همگرا.
[ریاضیات] همگرایی، تقارب، گرایش
[پلیمر] تقارب، همگرایی
[روانپزشکی] تقارب، همگرایی. بطورکلی، تمایل به نزدیک شدن به نقطه ای خاص.
[آمار] همگرایی
[آب و خاک] همگرائی، تقارب

مترادف و متضاد

همگرایی (اسم)
convergence, isotropy

تقارب (اسم)
convergence

تقارب خطوط (اسم)
convergence

توجه به یک نقطه یا یک مقصد مشترک (اسم)
convergence

union


Synonyms: concurrence, merging, confluence, meeting


جملات نمونه

the convergence of industrialized Western societies

هم‌سانی جوامع صنعتی غرب


the convergence of rays in the focus of the lens

هم‌گرایی اشعه در کانون عدسی


the convergence of roads in Ravand

هم‌رسی (تلاقی) راه‌ها در راوند


1. the convergence of industrialized western societies
همسانی جوامع صنعتی غرب

2. the convergence of rays in the focus of the lens
همگرایی اشعه در کانون عدسی

3. the convergence of roads in ravand
همرسی (تلاقی) راه ها در راوند

4. mean convergence
(ریاضی) هم گرایی میانگینی

5. angle of convergence
زاویه ی همگرایی (تقارب)،زاویه ی عکسبرداری

6. If there were a single currency without convergence, it would have several serious effects on the smaller countries.
[ترجمه ترگمان]اگر یک واحد پول واحد بدون هم گرایی وجود داشته باشد، اثرات جدی متعددی در کشورهای کوچک تر خواهد داشت
[ترجمه گوگل]اگر یک ارز واحد بدون همگرایی وجود داشته باشد، تاثیرات جدی ای بر کشورهای کوچکتر خواهد داشت

7. The convergence of the techniques will cast light on perspectives and how they are controlled.
[ترجمه ترگمان]هم گرایی این روش ها بر روی چشم اندازه ای و نحوه کنترل آن ها روشن خواهد شد
[ترجمه گوگل]همگرایی تکنیک ها بر دیدگاه ها و نحوه کنترل آنها تأثیر می گذارد

8. A new political convergence was occuring between East and West, from which Mrs Thatcher was excluded by her market liberalism.
[ترجمه ترگمان]یک هم گرایی سیاسی جدید بین شرق و غرب بوجود آمد، که خانم تا چر از آن به عنوان لیبرالیسم در بازار محروم شده بود
[ترجمه گوگل]همگرایی سیاسی جدید بین شرق و غرب رخ داد که خانم تاچر از طریق لیبرالیسم بازارش کنار گذاشته شد

9. What the New Critics emphasized was convergence within the text rather than deviation from an external standard.
[ترجمه ترگمان]آنچه که منتقدان جدید تاکید کردند، هم گرایی درون متن به جای انحراف از یک استاندارد خارجی بود
[ترجمه گوگل]منتقدان جدید تأکید کردند که همگرایی در متن و نه انحراف از یک استاندارد خارجی است

10. Then a speedy convergence of vehicles from nowhere, one of them a taxi converted into an ambulance.
[ترجمه ترگمان]سپس تبدیل سریع وسایل نقلیه از ناکجا، یکی از آن ها تبدیل به آمبولانس شد
[ترجمه گوگل]سپس یک همگرایی سریع از وسایل نقلیه از هیچ جا، یکی از آنها تاکسی تبدیل به آمبولانس

11. There are resultant phasic convergence and retraction of the eyes.
[ترجمه ترگمان]convergence هم گرایی و retraction چشم ها حاصل می شود
[ترجمه گوگل]همگرایی فازی و عقب افتادگی چشمها به وجود آمده است

12. Real convergence Despite the relatively good progress on fiscal and monetary policy, progress on real convergence has been poor.
[ترجمه ترگمان]هم گرایی واقعی علی رغم پیشرفت نسبتا خوب در سیاست مالی و پولی، پیشرفت در هم گرایی واقعی ضعیف بوده است
[ترجمه گوگل]همگرایی واقعی با وجود پیشرفت نسبتا خوب در سیاست مالی و پولی، پیشرفت در همگرایی واقعی، ضعیف بوده است

13. This convergence with traditional psychology is also expressed in an increasingly psychological approach.
[ترجمه ترگمان]این هم گرایی با روان شناسی سنتی نیز در یک رویکرد روانی فزاینده نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]این همگرایی با روانشناسی سنتی نیز در رویکرد فزاینده روانشناختی بیان شده است

14. We arrive at the degree of convergence necessary to the purpose of interaction and no more.
[ترجمه ترگمان]ما به درجه هم گرایی لازم برای هدف تعامل و نه بیشتر رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما به میزان همگرایی لازم برای هدف تعامل و نه بیشتر می رسیم

پیشنهاد کاربران

همسانی موازات برابری اشتراک وجه مطابقت تشابه

نزدیکی ،

توجه به یک هدف مشترک، همسویی
مثال :Convergence with the Regular Financial Systems
همسویی با سیستمهای مالی منظم

convergence ( زبان‏شناسی ) ==واژه بیگانه: convergenceواژه مصوب: همگراییتعریف: در جامعه شناسی زبان و زبان شناسی تاریخی، فرایند تغییر و تحول و شبیه شدن گویش ها و زبان ها به یکدیگر==convergence ( علوم گیاهی )
واژه مصوب: همگرایی
تعریف: نوعی جورگرایی که از تکامل مستقل خصوصیتی مشابه در دو یا چند دودمان ایجاد می شود


کلمات دیگر: