کلمه جو
صفحه اصلی

dipping


شیمى : فروبرى

انگلیسی به فارسی

غوطه ور شدن، تعمید دادن، پایین امدن


انگلیسی به انگلیسی

• immersion, submergence (in a liquid); act of taking up an amount of liquid (with the hands, a spoon, etc.)

دیکشنری تخصصی

[شیمی] فروبری، غوطه ورسازی، فروشویی، روش غوطه ای
[مهندسی گاز] عمق یابی، اندازه گیری عمق مایع داخل مخزن
[زمین شناسی] شیب داری، فروبرى
[پلیمر] غوطه ورسازی، فروبری

جملات نمونه

1. double dipping
دو دوزه بازی درآوردن

2. he kept dipping his hands into his pockets
او مرتبا دست هایش را در جیب می کرد.

3. the sound of oars dipping rhythmically
صدای پاروها که به طور موزونی در آب فرو می رفت.

4. He kept dipping into the bag of sweets.
[ترجمه ترگمان]او همچنان در کیف شیرینی غوطه ور بود
[ترجمه گوگل]او همچنان به کیسه های شیرینی فرو می ریزد

5. She kept dipping into the bag of sweets.
[ترجمه ترگمان]او همچنان در کیف شیرینی غوطه ور بود
[ترجمه گوگل]او به کیسه های شیرینی غوطه ور شد

6. A few minutes earlier Helguera's dipping 30-yarder had brought David James into action for the first time.
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه قبل از این، dipping ۳۰ - برای اولین بار دیوید جیمز را وادار به عمل کرده بود
[ترجمه گوگل]چند دقیقه پیش هیلورا 30 روزه را برای اولین بار به دیوید جیمز فرستاد

7. Or are their blunt heads dipping to the bottom and sucking food from the sand or gravel?
[ترجمه ترگمان]یا اینکه سره ای blunt در ته آب فرو می روند و غذا را از شن یا شن فرو می کنند؟
[ترجمه گوگل]یا سرشان را به سمت پایین فرو می ریزند و مواد غذایی را از شن و ماسه می مکند؟

8. But Robert, on that evening, was dipping back to a famous essay by the great Cambridge economist.
[ترجمه ترگمان]اما رابرت در آن شب به مقاله ای مشهور از سوی اقتصاددان بزرگ کمبریج مشغول شد
[ترجمه گوگل]اما همان شب، رابرت، از اقتصاددان بزرگ کمبریج، به یک مقاله معروف بازگشت

9. Serve with boiled rice and bowls of the dipping sauce.
[ترجمه ترگمان] با برنج و کاسه سس dipping خدمت کن
[ترجمه گوگل]با برنج پخته شده و کاسه سس فرو می ریزید

10. The idea of crackers packaged with a soft dipping cheese has taken a sweet turn.
[ترجمه ترگمان]ایده ترقه با یک پنیر dipping نرم تبدیل به یک چرخش شیرین شده است
[ترجمه گوگل]ایده کیکرهای بسته بندی شده با پنیر نرم فرو می ریزد

11. Escapism isn't just limited to dipping into science fiction or a romantic novel.
[ترجمه ترگمان]escapism فقط محدود به فرو بردن به داستان علمی تخیلی یا رمان رمانتیک نیست
[ترجمه گوگل]Escapism نه تنها به غرق شدن در داستان علمی تخیلی و یا رمان عاشقانه محدود است

12. He thought dipping at parties was perilous, to say the very least.
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که آب تنی در مهمانی ها خطرناک است، و کم ترین حرفی برای گفتن ندارد
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که غلبه بر احزاب خطرناک بود، حداقل می گویند

13. The risky technique involves vehicles dipping into the Martian atmosphere to slow down, rather than firing braking rockets.
[ترجمه ترگمان]این روش ریسک دار شامل خودروهایی است که به جای شلیک راکت، به جو مریخ فرو می روند تا آن ها را آرام کنند
[ترجمه گوگل]تکنیک خطرناک شامل وسایل نقلیه فرو رفتن به فضای مریخ برای کاهش سرعت، به جای شلیک موشک های ترمز

14. Even so, this performance kept dipping and swerving from the plot and meandering away from the emotional core of her music.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این عملکرد باعث فرو رفتن و انحراف از نقشه و دور شدن از مرکز عاطفی موسیقی او می شد
[ترجمه گوگل]با این حال، این عملکرد همچنان غوطه ور و متلاشیکننده از طرح و مضحک دور از هسته عاطفی موسیقی او است

15. The report shows consumer confidence dipping to levels not seen since the severe 1981-82 recession.
[ترجمه ترگمان]این گزارش نشان دهنده کاهش اعتماد مصرف کنندگان به سطوحی است که از زمان رکود شدید ۱۹۸۱ - ۸۲ مشاهده نشده اند
[ترجمه گوگل]گزارش حاکی از آن است که اعتماد مصرف کننده در حال کاهش است و از زمان رکود اقتصادی سالهای 1981 تا 1982 دیده نشده است

پیشنهاد کاربران

غوطه ور شدن

عمیق

dipping ( خوردگی )
واژه مصوب: غوطه‏ورسازی
تعریف: غوطه‏ور کردن قطعه در حمام مذاب یا مایع دیگر به منظور ایجاد پوشش فلزی


کلمات دیگر: