کلمه جو
صفحه اصلی

distort


معنی : بر گرداندن، کج کردن، پیچاندن، ناهموار کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن
معانی دیگر : از ریخت انداختن، کج و کوله کردن، کژدیس کردن، کجواج کردن، قلب کردن، کژ نمود کردن، واپیچاندن، غیرعادی جلوه دادن، غیرطبیعی جلوه دادن، نابهنجار نمودن

انگلیسی به فارسی

کج کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن


انگلیسی به انگلیسی

• deform; falsify; twist; contort
to distort a fact or idea means to represent it wrongly.
if something is distorted, it becomes twisted into a different shape.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] واپیچیدن، واپیچیده کردن، تابدار کردن
[عمران و معماری] تاب دادن - واپیچیدن
[ریاضیات] تغییر شکل دادن، از شکل انداختن، مسخ

مترادف و متضاد

بر گرداندن (فعل)
evoke, upset, turn, avert, regurgitate, refract, return, replicate, reverse, rebut, blench, reflect, distort, convert, vomit, translate, evert, repay

کج کردن (فعل)
top, tip, incline, deflect, bend, strain, slant, list, crook, tilt, contort, inflect, recurve, distort, hook, incurve

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

ناهموار کردن (فعل)
ruffle, contort, distort

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

از شکل طبیعی انداختن (فعل)
distort

deform; falsify


Synonyms: alter, angle, belie, bend, bias, buckle, change, collapse, color, con, contort, crush, curve, deceive, decline, deteriorate, deviate, disfigure, doctor, fake, fudge, garble, gnarl, knot, lie, make out like, mangle, melt, misconstrue, misinterpret, misrepresent, misshape, pervert, phony up, put one on, sag, scam, slant, slump, snow, torture, trump up, twist, warp, whitewash, wind, wrench, writhe


Antonyms: beautify, shape nicely, straight


جملات نمونه

1. to distort the facts
واقعیات را تحریف کردن

2. Tall buildings can distort radio signals.
[ترجمه Aydin Jz] ساختمان های بلند میتوانند سیگنال های رادیویی را منحرف کنند
[ترجمه ترگمان]ساختمان های بلند می توانند سیگنال های رادیویی را تحریف کنند
[ترجمه گوگل]ساختمان های بلند می توانند سیگنال های رادیویی را تحریف کنند

3. The loudspeaker seemed to distort his voice.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بلندگو صدا را تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که بلندگو صدای او را تحریف می کرد

4. A painter may exaggerate or distort shapes and forms.
[ترجمه @li] یک نقاش اشکال یا فرمها را ممکن است اغراق آمیز یا تحریف نماید.
[ترجمه ترگمان]یک نقاش ممکن است در اشکال و اشکال تحریف کند یا تحریف کند
[ترجمه گوگل]یک نقاش ممکن است شکل ها و اشکال را غلبه یا تحریف کند

5. This caused the sound to distort.
[ترجمه ترگمان]این صدا باعث شد که این صدا تغییر کند
[ترجمه گوگل]این موجب شد که صدا برای تحریف شود

6. Vices with pipe jaws are less likely to distort copper pipe: a pipe vice can usually be hired.
[ترجمه ترگمان]احتمال کمتری وجود دارد که Vices با فک لوله، لوله مسی را تحریف کنند: یک جانشین لوله را معمولا می توان استخدام کرد
[ترجمه گوگل]ضایعات با فک های لوله ای کمتر احتمال دارد که لوله های مس را تحریف کنند: معمولا لوله های معیوب می توانند استخدام شوند

7. It may be that to choose is to distort so protean an entity.
[ترجمه ترگمان]شاید انتخاب کردن این باشد که یک موجودیت را تحریف کند
[ترجمه گوگل]ممکن است انتخاب کنید که اینگونه نگرش ها را تحریف کنید

8. It will distort the signal.
[ترجمه ترگمان]این علامت را تغییر خواهد داد
[ترجمه گوگل]این سیگنال را تحریف می کند

9. They supply most of the pubs and they distort the market as a result of their sheer size and advertising wealth.
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب رستوران ها را تامین می کنند و بازار را در نتیجه اندازه محض و ثروت تبلیغاتی تحریف می کنند
[ترجمه گوگل]آنها اکثریت میخانه ها را عرضه می کنند و در نتیجه از اندازه و ثروت تبلیغاتی خود بازار را تحریف می کنند

10. He says it can distort bone structure, even cause heart problems.
[ترجمه علیرضا] او می گوید که این ( امر، موضوع، . . . ) می تواند ساختار استخوانی را از شکل طبیعی بیاندازد، حتی باعث مشکلات قلبی شود
[ترجمه ترگمان]او می گوید که می تواند ساختار استخوان را تحریف کند، حتی موجب مشکلات قلبی شود
[ترجمه گوگل]او می گوید که می تواند ساختار استخوانی را تحریف کند، حتی باعث مشکلات قلبی می شود

11. Otherwise the powerful visual impact of television would distort and trivialise.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، تاثیر قدرتمند دیداری تلویزیون تحریف و تحریف خواهد شد
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، تاثیرات بصری قدرتمند تلویزیونی، تحریف و بی اهمیت خواهد شد

12. Take cheap shots and distort facts in order to get ahead?
[ترجمه ترگمان]عکس های ارزان قیمت بگیرید و حقایق را تحریف کنید تا بتوانید جلوتر بروید؟
[ترجمه گوگل]عکس های ارزان و حقایق را تخریب کنید تا بتوانید جلو بروید؟

13. Buried metal objects distort this field and are detected as a result of an electrical signal picked up by a receiver coil.
[ترجمه ترگمان]اشیا فلزی مدفون در این زمینه تحریف می شوند و در نتیجه سیگنال الکتریکی که توسط یک سیم پیچ دریافت می شود، تشخیص داده می شوند
[ترجمه گوگل]اشیاء خراب شده این میدان را تحریف می کنند و به عنوان یک نتیجه از سیگنال الکتریکی که توسط یک سیم پیچ دریافت می شود شناسایی می شوند

14. Crime rates often distort more than they clarify.
[ترجمه ترگمان]میزان جرائم اغلب بیش از آنچه که آن ها را روشن می کنند تحریف می کنند
[ترجمه گوگل]نرخ های جرم اغلب بیش از آنکه روشن شوند تحریف می شود

15. They distort his speeches and offer simplistic interpretations of his equating the HIV virus with poverty and inequality.
[ترجمه ترگمان]آن ها سخنرانی هایش را تحریف می کنند و تفاسیر ساده ای از برابری ویروس اچ آی وی با فقر و نابرابری ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]آنها سخنان خود را تحریف می کنند و تفسیر ساده ای از معایب ویروس HIV را با فقر و نابرابری ارائه می دهند

a heap of distorted metals

توده‌ای از فلزات کج‌و‌معوج


Her face was distorted by pain.

صورتش از درد درهم پیچیده بود.


to distort the facts

واقعیات را تحریف کردن


a distorted view of history

برداشت تحریف‌شده‌ای از تاریخ


a distorting mirror

آینه‌ی نابهنجارنما( از شکل افتاده)


پیشنهاد کاربران

بدشکل کردن

کج و معوج

تحریف کردن

مخدوش کردن، دستکاری کردن، خدشه دار کردن، تحریف کردن، نادرست/غلط/ غیرطبیعی/ غیرواقع/ برخلاف واقع جلوه دادن

- خلل

برق الکترونیک: اعوجاج ایجاد کردن؛ معوج کردن

To change the form of ( an electrical signal or sound wave ) during transmission, amplification, or other processing.

مخدوش

تحریف

محول کردن


کلمات دیگر: