1. character disorder
(روان شناسی) پریشان منشی،اختلال منش
2. mental disorder
بیماری روانی،اختلال حواس
3. personality disorder
(روان شناسی) اختلال شخصیت
4. the disorder of the room's furniture was incredible
درهم ریختگی اسباب اتاق باورکردنی نبود!
5. an organic disorder
اختلال (اندامی)
6. to be in disorder
نامرتب یا درهم ریخته بودن
7. the soldiers retreated in disorder
سربازان به طور نامرتب عقب نشینی کردند.
8. vexed with a psychological disorder
دچار اختلال روانی
9. the regiment dibanded in great disorder
لشگر با بی نظمی زیاد از هم پاشیده شد.
10. the cities are calm, but the disorder in the rural areas is still going on
شهرها آرام شده اند ولی در نواحی روستایی آشوب هنوز ادامه دارد.
11. those events were shocking enough to disorder anybody's mind
آن رویدادها آن قدر تکان دهنده بود که هرکس را پریشان می کرد.
12. his words operated to end the meeting in disorder
حرف های او موجب شد که جلسه با بی نظمی پایان یابد.
13. Everything was in a state of disorder.
[ترجمه Tt] همه چیز در حالت اشوب و درهم برهم بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز درهم و برهم بود
[ترجمه گوگل]همه چیز در حالت اختلال بود
14. He suffers from a rare disorder of the liver.
[ترجمه ترگمان]او از یک بی نظمی کمیاب کبد رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از یک بیماری نادر کبد رنج می برد
15. The enemy were defeated and fled in disorder.
[ترجمه ترگمان]دشمن مغلوب شد و با بی نظمی فرار کرد
[ترجمه گوگل]دشمن شکست خورد و در اختلال فرار کرد
16. When returning, he discovered the room in disorder.
[ترجمه ترگمان]وقتی برگشت، اتاق را درهم و برهم کشف کرد
[ترجمه گوگل]وقتی برگشت، اتاق را در اختلال کشف کرد
17. The whole office was in a state of disorder.
[ترجمه ترگمان]تمام اداره در حالت بی نظمی به سر می برد
[ترجمه گوگل]کل دفتر در حالت اختلال قرار داشت
18. The disorder in military policy had its origins in Truman's first term.
[ترجمه ترگمان]اختلال در سیاست نظامی ریشه در اولین دوره ترومن دارد
[ترجمه گوگل]اختلال در سیاست نظامی، ریشه در اولین دوره ترومن داشت
19. His financial affairs were in complete disorder .
[ترجمه ترگمان]امور مالی او به طور کامل مختل شده بود
[ترجمه گوگل]امور مالی او در اختلال کامل بود
20. He suffers from a brain disorder that can trigger off convulsive fits.
[ترجمه ترگمان]او از اختلال مغزی رنج می برد که می تواند تشنج عصبی را تحریک کند
[ترجمه گوگل]او از یک اختلال مغزی رنج می برد که می تواند باعث اختلالات متقاطع شود
21. Amid indications of growing disorder in the capital, the president is to make a speech on television tonight.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در بحبوحه نشانه های بروز اختلال در پایتخت، قرار است امشب در تلویزیون سخنرانی کند
[ترجمه گوگل]در میان نشانه های اختلال رو به رشد در پایتخت، رئیس جمهور امشب سخنرانی در تلویزیون می کند