کلمه جو
صفحه اصلی

analytically


ازراه تجزیه

انگلیسی به فارسی

به‌طور تحلیلی، تحلیل‌گرانه


تحلیلی


انگلیسی به انگلیسی

• in an analytical manner, by examining

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به طور تحلیلی، تحلیلی بودن

جملات نمونه

1. A teacher can encourage children to think analytically.
[ترجمه ترگمان]یک معلم می تواند کودکان را تشویق کند که به صورت تحلیلی فکر کنند
[ترجمه گوگل]یک معلم می تواند بچه ها را به فکر تحلیلی تشویق کند

2. Tests that measure children's ability to think analytically are being introduced in a number of schools.
[ترجمه ترگمان]آزمایش هایی که توانایی کودکان برای فکر کردن به صورت تحلیلی را اندازه گیری می کنند در تعدادی از مدارس مطرح می شوند
[ترجمه گوگل]تست هایی که توانایی کودکان را برای تفکر تحلیلی اندازه گیری می کنند در تعدادی از مدارس معرفی می شوند

3. Political power should be regarded as analytically distinct from economic power.
[ترجمه ترگمان]قدرت سیاسی باید به صورت تحلیلی از قدرت اقتصادی در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]قدرت سیاسی باید به لحاظ تحلیلی متمایز از قدرت اقتصادی باشد

4. Techniques that can not readily be proven analytically are unlikely to gain much engineering credence.
[ترجمه ترگمان]تکنیک هایی که به آسانی نمی توان به صورت تحلیلی اثبات شود، بعید به نظر می رسد که اعتبار مهندسی زیادی به دست آورند
[ترجمه گوگل]بعید است که تکنیک هایی که به صورت تحلیلی اثبات شده اند بتوانند اعتبار مهندسی زیادی کسب کنند

5. But analytically, a political system could exist at any level, even one that does not have ultimate authority.
[ترجمه ترگمان]اما به طور تحلیلی، یک سیستم سیاسی می تواند در هر سطحی وجود داشته باشد، حتی فردی که قدرت نهایی ندارد
[ترجمه گوگل]اما به لحاظ تحلیلی، یک سیستم سیاسی میتواند در هر سطح وجود داشته باشد، حتی آنهایی که دارای قدرت نهایی نیستند

6. While separating these activities analytically from other major processes, like emotional support, it does this for justifiable theoretical reasons.
[ترجمه ترگمان]در حالی که این فعالیت ها را به صورت تحلیلی از دیگر فرآیندهای مهم جدا می کند، مانند حمایت عاطفی، این کار را به دلایل تئوریک انجام می دهد
[ترجمه گوگل]در حالی که این فعالیت ها را به صورت تحلیلی از دیگر فرآیندهای عمده مانند پشتیبانی عاطفی جدا می کند، این امر به دلایل نظری قابل توجیه است

7. Analytically this substantive meaning is redundant, a fifth wheel on the coach.
[ترجمه ترگمان]این معنی حقیقی اضافی است که یک چرخ پنجم بر روی مربی است
[ترجمه گوگل]از لحاظ تحلیلی این معنی اصلی از کار بی نظیر است، یک چرخ پنجم در مربی

8. But, analytically, a right to die is not dissimilar from a right to hasten death by terminating life-sustaining medical treatment.
[ترجمه ترگمان]اما، به طور تحلیلی، حق مرگ از حق مردن با پایان بخشیدن به درمان های پزشکی که به زندگی ادامه می دهد، متفاوت نیست
[ترجمه گوگل]اما از لحاظ تحلیلی، حق مرگ، متفاوت از یک حق است که از طریق پایان دادن به درمان های پایدار زندگی، متوقف شود

9. It is analytically more revealing and significant to identify actors by the roles they play, for example politicians and officials.
[ترجمه ترگمان]این به صورت تحلیلی بیشتر آشکار می شود و برای شناسایی فعالان نقش آن ها، برای مثال سیاستمداران و مقامات مهم است
[ترجمه گوگل]از لحاظ تحلیلی آشکارتر و قابل توجهتر است تا بازیگران را با نقشهایی که آنها بازی می کنند شناسایی کنند، مثلا سیاستمداران و مقامات

10. Delicately, analytically, Freud does not speak of foreigners: he teaches us how to detect foreignness in ourselves.
[ترجمه ترگمان]Delicately، به صورت تحلیلی، از خارجی ها صحبت نمی کند: او به ما یاد می دهد چطور foreignness را در خود کشف کنیم
[ترجمه گوگل]به لحاظ تحلیلی، به طور تحلیلی، فروید درباره خارجیان صحبت نمی کند: او به ما می آموزد که چگونه در خارج از خود بیگانه را تشخیص دهیم

11. Look back intelligently and analytically peruse TV history.
[ترجمه ترگمان]به هوش و هوش برگرد و تاریخ تلویزیون رو بررسی کن
[ترجمه گوگل]به عقب نگاه هوشمندانه و تحلیلی تاریخچه تلویزیون را ببینید

12. The final requirement,'significant environmental impact ", is analytically more difficult.
[ترجمه ترگمان]شرط نهایی، تاثیر زیست محیطی قابل توجهی \"، به طور تحلیلی دشوارتر است
[ترجمه گوگل]نیاز نهایی، 'اثرات قابل توجه محیط زیست'، از نظر تحلیلی مشکل تر است

13. GISs allow geographically oriented information about disease distribution and occurrence to be visually and analytically linked to images of the environment.
[ترجمه ترگمان]GISs به اطلاعات جغرافیایی در مورد توزیع بیماری و وقوع به صورت بصری و تحلیلی در ارتباط با تصاویر محیط اجازه می دهد
[ترجمه گوگل]اطلاعات جغرافیایی اطلاعات جغرافیایی اطلاعات مربوط به توزیع و وقوع بیماری را به صورت تصویری و تحلیلی به تصاویر محیطی مرتبط می کنند

14. For one, legal training is great for teaching lawyers how to rip apart facts and legal doctrines analytically.
[ترجمه ترگمان]برای یک، آموزش قانونی عالی است که به وکلا آموزش دهیم که چطور حقایق و اصول حقوقی را به صورت تحلیلی از هم جدا کنند
[ترجمه گوگل]برای یک، آموزش حقوقی عالی است برای آموزش وکلا، چگونه از طریق تجزیه و تحلیل حقایق و آموزه های حقوقی از بین می رود

15. Although the crimes of criminal corporations are clearly serious, they should be kept analytically separate from corporate crime.
[ترجمه ترگمان]اگرچه جرایم شرکت های جنایی به وضوح جدی هستند، آن ها باید به صورت تحلیلی از جرم شرکت جدا نگه داشته شوند
[ترجمه گوگل]گرچه جنایات شرکت های جنایتکارانه به وضوح جدی است، اما باید از نظر تحلیلی جدا از جرایم شرکتی باشند

پیشنهاد کاربران

منطقی - معقول - معتبر

تحلیلی ( عمران و معماری )


کلمات دیگر: