کلمه جو
صفحه اصلی

degrade


معنی : پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن
معانی دیگر : (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دون کردن، (زمین شناسی) فرو ساییدن، نهشت بری کردن، (شیمی - ماده ی آلی را تبدیل به ترکیب ساده تری کردن) استحاله کردن، فروسان کردن، (نادر) نزول کردن، (خود به خود) فروزینه شدن

انگلیسی به فارسی

تنزل کردن، تنزل دادن


پست کردن، خفت دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن


تخریب، تنزل دادن، تنزل کردن، پست کردن، خفت دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: degrades, degrading, degraded
(1) تعریف: to bring (someone or something) down in moral or intellectual character; deprave; debase.
مترادف: corrupt, debase, deprave
متضاد: uplift
مشابه: debauch, pervert, rot, subvert, taint

- The board felt that such risqu� literature would degrade the minds of the youth.
[ترجمه ترگمان] هیات مدیره احساس می کرد که این ادبیات risqu ذهن جوانان را تنزل می دهد
[ترجمه گوگل] هیئت مدیره احساس کرد که چنین ادبیات، ذهن جوانان را تضعیف می کند

(2) تعریف: to bring (someone) down from a higher to a lower rank, degree, status, or the like, esp. to deprive of a position, title, or office.
مترادف: bust, demote, downgrade
متضاد: advance, elevate
مشابه: abase, cashier, defrock, demean, depose, dethrone, dismiss, disparage, lower, remove, unseat

- Because of his disrespectful behavior toward an officer, he was degraded to private.
[ترجمه ترگمان] به خاطر رفتار disrespectful نسبت به یک افسر از آن به خصوصی تنزل کرده بود
[ترجمه گوگل] به دلیل رفتار نادرست خود نسبت به یک افسر، او به خصوصی منتهی شد

(3) تعریف: to lower in the opinion of others or in self-respect; bring into dishonor or disgrace.
مترادف: abase, demean, discredit, disgrace, dishonor, disparage, shame, soil
متضاد: dignify, exalt
مشابه: belittle, defame, deflate, denigrate, dirty, humble, humiliate, taint, tarnish

- The discovery of his involvement in the scandal degraded him in the eyes of the public.
[ترجمه ترگمان] کشف دخالت او در این رسوایی او را در انظار عمومی خوار کرده بود
[ترجمه گوگل] کشف مشارکت او در رسوایی او را در چشم مردم از بین برد
- It's honest work, so I don't feel it degrades me to do it.
[ترجمه ترگمان] این کار شرافتمندانه است، برای همین احساس نمی کنم که این کار برای من بی ارزش است که این کار را بکنم
[ترجمه گوگل] این کار صادقانه است، بنابراین احساس نمیکنم این کار من را تضعیف کند

(4) تعریف: to reduce in value, amount, or intensity.
مترادف: debase, depress, devalue, lower, reduce
مشابه: alloy, deplete, deprecate, depreciate

- Excessive farming of the land degraded the soil.
[ترجمه ترگمان] کشاورزی بیش از حد زمین باعث تنزل خاک می شود
[ترجمه گوگل] کشاورزی بیش از حد از زمین خاک را تخریب می کند

(5) تعریف: to break down the complexity of (a substance); decompose.
مترادف: decompose
مشابه: decay, rot

- Exposure to hot and cold air will degrade the wood eventually.
[ترجمه ترگمان] قرار گرفتن در معرض هوای گرم و سرد، در نهایت چوب را کاهش خواهد داد
[ترجمه گوگل] در معرض هوای گرم و سرد چوب در نهایت کاهش خواهد یافت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a substance, to break down or decompose.
مترادف: decompose
مشابه: decay, rot

- The metal will degrade over time.
[ترجمه ترگمان] فلز در طول زمان تنزل خواهد کرد
[ترجمه گوگل] این فلز در طول زمان تخریب خواهد شد

• humiliate, dishonor; reduce (in size, amount, etc.); break down (chemistry)
to degrade someone means to make them seem less respectable or important than they really are.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پست شدن - فروساییدن
[زمین شناسی] پست شدن، فرو سائیدن، تجزیه شدن
[ریاضیات] تنزل دادن، تنزل کردن

مترادف و متضاد

پست کردن (فعل)
abase, post, humble, debase, degrade, demean, humiliate, mortify, disrate, disparage, vulgarize

خفت دادن (فعل)
degrade, abuse, derogate

تنزل کردن (فعل)
degrade, decline, decay, fall

تنزل دادن (فعل)
degrade, reduce, lower, play down

تنزل رتبه دادن (فعل)
degrade, demote

منحط کردن (فعل)
degrade

shame, humiliate


Synonyms: abase, belittle, bemean, bench, break, bump, bust, canker, cast down, cheapen, corrupt, cut down to size, debase, debauch, declass, decry, degenerate, demean, demote, depose, deprave, derogate, deteriorate, detract, diminish, disbar, discredit, disgrace, dishonor, disparage, downgrade, humble, impair, injure, lessen, lower, mudsling, pan, pervert, put down, reduce, rule out, run down, shoot down, sink, slam, take down, take down a peg, tear down, vitiate, weaken


Antonyms: admire, approve, elevate, honor, promote, upgrade


جملات نمونه

1. to degrade oneself by cheating in an examination
با تقلب در امتحان خود را بی آبرو کردن

2. films that degrade women
فیلم هایی که از ارزش زن می کاهد.

3. No one can degrade us except ourselves; that if we are worthy, no influence can defeat us.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند ما را خوار و خفیف کند، مگر خودمان، که اگر ما شایستگی داشته باشیم، هیچ تاثیری بر ما نخواهد گذاشت
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند ما را به جز خودمان تخریب کند؛ که اگر ما ارزشمند باشیم، هیچ تاثیری نمی تواند ما را شکست دهد

4. How can you degrade yourself by writing such trash?
[ترجمه ترگمان]چطور می تونی با نوشتن چنین مزخرفاتی خودت رو خوار و خفیف کنی؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانید خود را با نوشتن چنین سطل زباله ها از بین ببرید؟

5. Don't degrade yourself by answering him.
[ترجمه ترگمان]با جواب دادن به او خودت را ضایع نکن
[ترجمه گوگل]خودتان را با پاسخ دادن به او تضعیف نکنید

6. No one but ourselves can degrade us.
[ترجمه ترگمان] هیچ کس جز ما نمی تونه ما رو نابود کنه
[ترجمه گوگل]هیچکس جز خودمان نمیتواند ما را تخریب کند

7. A dishonest action like that will degrade you.
[ترجمه ترگمان]عمل dishonest مثل این است که شما را تنزل می دهد
[ترجمه گوگل]یک اقدام نادرست مانند این باعث خواهد شد که شما را نابود کند

8. In such conditions, animal bones of any kind degrade very fast, and no fossilisation occurs.
[ترجمه ترگمان]در چنین شرایطی، استخوان های حیوانات از هر نوع، خیلی سریع کاهش می یابند و هیچ fossilisation رخ نمی دهد
[ترجمه گوگل]در چنین شرایطی، استخوان های حیوانی هر نوع تخریب بسیار سریع و بدون فسیل شدن رخ می دهد

9. All paid jobs absorb and degrade the mind. Aristotle
[ترجمه ترگمان]تمام مشاغل پرداخت شده، ذهن را جذب و خفیف می کنند ارسطو
[ترجمه گوگل]تمام مشاغل پرداخت شده جذب و تخریب ذهن است ارسطو

10. When materials finally degrade, resources are lost for ever, so it is better to reuse them.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مواد در نهایت تجزیه می شوند، منابع برای همیشه از دست می روند، بنابراین بهتر است که آن ها را استفاده مجدد کنید
[ترجمه گوگل]وقتی مواد در نهایت خراب می شوند، منابع برای همیشه از بین می روند، بنابراین بهتر است آنها را دوباره استفاده کنید

11. Black plastic starts to degrade upon exposure to sunlight.
[ترجمه ترگمان]پلاستیک سیاه در معرض قرار گرفتن در معرض نور خورشید قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]پلاستیک سیاه در معرض نور خورشید شروع به تخریب می کند

12. Hay says that Sarin would normally degrade in an open environment in a matter of hours.
[ترجمه ترگمان]هی می گوید که Sarin به طور طبیعی در یک محیط باز در عرض چند ساعت تنزل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]هی می گوید که Sarin به طور معمول در یک محیط باز در عرض چند ساعت تخریب می شود

13. In conversation we use the word to mean degrade, injure, or destroy.
[ترجمه ترگمان]در محاوره ما از کلمه برای تنزل، آسیب زدن و یا تخریب استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]در گفتگو ما از کلمه استفاده می کنیم که به معنی تخریب، صدمه زدن یا نابودی است

14. These terms are obviously meant to degrade Tom and this also shows racial prejudice although not to such a great extent.
[ترجمه ترگمان]این شرایط به طور آشکاری به معنی تنزل تام است و این هم تعصب نژادی را هرچند تا حد زیادی نشان می دهد
[ترجمه گوگل]بدیهی است که این اصطلاحات به معنی تضعیف تام است و این امر همچنین پیش بینی های نژادی را در بر می گیرد، البته نه به میزان زیادی

15. Grease and oil degrade ordinary anti-fatigue mats and shorten service life.
[ترجمه ترگمان]روغن و روغن، تشک معمولی ضد خستگی را کاهش داده و عمر خدماتی را کوتاه می کنند
[ترجمه گوگل]گریس و روغن، فرایندهای معمول ضد خستگی را کاهش داده و زندگی را کوتاهتر می کند

Statesmen whom greed has degraded into nepotists.

دولتمردانی که به‌دلیل حرص و آز به کارچاق‌کنی می‌پردازند.


Films that degrade women.

فیلم‌هایی که از ارزش زن می‌کاهد.


to degrade oneself by cheating in an examination

با تقلب در امتحان خود را بی‌آبرو کردن


اصطلاحات

feel degraded

احساس هتک آبرو کردن، احساس خفت کردن


پیشنهاد کاربران

کهنه شدن / فرسوده شدن

کاهش

کارایی یک سامانه را تنزل دادن

زوال - فاسد کردن

تحقیر و تضعیف کردن
انحطاط پیداکردن
مخدوش کردن

[شیمی] شکستن، تجزیه کردن

تلف شدن
degraded energy
انرژی تلف شده
( فیزیک )

هضم شدن ، تجزیه شدن

۱. تحقیر کردن - خوار و خفیف کردن چیزی یا کسی - رسوا کردن - بدنام کردن - بی احترامی کردن - یعنی جوری رفتار کردن با چیزی یا کسی طوریکه انگار ارزش اون پایین تر ازین حرفاست ( v )
۲. تجزیه کردن ( شیمی )

تحقیر کردن


کلمات دیگر: