کلمه جو
صفحه اصلی

deathbed


معنی : بستر مرگ
معانی دیگر : بالین مرده، اواخر عمر، لحظات (یا روزهای) آخر زندگی، نزع، وابسته به دم مرگ، نزعی، بسترمرگ، دم واپسین زندگی

انگلیسی به فارسی

بستر مرگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the bed in which a person dies.

- The family gathered around her as she lay on her deathbed.
[ترجمه ترگمان] خانواده دور او جمع شدند و او روی بس تر مرگ دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل] خانواده او در حالی که در بستر مرگش قرار داشت، گرد هم جمع شدند

(2) تعریف: the final hours of life.

- On his deathbed, he confessed to the crime.
[ترجمه ترگمان] تو بس تر مرگش، اون به جرم اعتراف کرد
[ترجمه گوگل] در بستری مرگ او به جرم اعتراف کرد
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, relating to, or in a person's last hours of life.

- They honored her deathbed request.
[ترجمه ترگمان] اونا به درخواست مرگ اون احترام گذاشتن
[ترجمه گوگل] آنها به درخواست عبادت او احترام می گذارند

• bed on which a person dies; last few hours before death
if someone is on their deathbed, they are in bed and are about to die.
deathbed, bed on which a person dies; last few hours before death

مترادف و متضاد

بستر مرگ (اسم)
deathbed

جملات نمونه

1. deathbed wishes
آرزوهای پیش از مرگ

2. we gathered around his deathbed
ما اطراف بستر مرگ او گرد آمدیم.

3. he forgave them on his deathbed
در لحظات آخر زندگی آنها را بخشید.

4. On her deathbed, Miriam's mother reveals that she never knew her father.
[ترجمه ترگمان]در بس تر مرگ، مادر Miriam نشان می دهد که او پدرش را نشناخته است
[ترجمه گوگل]مادر مرگ مریام در بستر مرگش نشان می دهد که او پدرش را هرگز نفهمید

5. The deathbed struggles of the enemies can only hasten their own doom.
[ترجمه ترگمان]مرگ بس تر مرگ تنها سرنوشت خود را تسریع خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مبارزات مرگبار دشمنان تنها می تواند عذاب خود را تشدید کند

6. The disease allowed no time for a deathbed repentance.
[ترجمه ترگمان]این بیماری هیچ وقت برای توبه در بس تر مرگ مجاز نبود
[ترجمه گوگل]این بیماری هیچ وقت برای توبه از مرگ درگذشت

7. She spoke to her family from her deathbed.
[ترجمه ترگمان]اون با خانواده اش از بس تر مرگش صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او از خانواده اش درگذشت

8. He promised his mother on her deathbed that he would never marry.
[ترجمه ترگمان]به مادرش قول داد که در بس تر مرگ هرگز ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]او به مادرش در مرگ مرگش قول داد که هرگز ازدواج نکند

9. He told me the truth on his deathbed .
[ترجمه ترگمان]اون حقیقت رو در بس تر مرگش بهم گفت
[ترجمه گوگل]او حقیقت را در بستر مرگش به من گفت

10. On her deathbed Mary Leapor reportedly expressed concern for her father's advancing age.
[ترجمه ترگمان]بنا بر گزارش ها، ماری Leapor در بس تر مرگ خود نسبت به افزایش سن پدرش ابراز نگرانی کرده است
[ترجمه گوگل]به گزارش مری لئوپور، درگذشته به مرگ او، ابراز نگرانی از سن پیشرفت پدرش شده است

11. Louis Bertrand on his deathbed was accompanied by an intense light which brightened his humble cell for several minutes.
[ترجمه ترگمان]لویی برتران در بس تر مرگ با نوری شدید همراه بود که مدت چند دقیقه سلول محقر او را روشن ساخت
[ترجمه گوگل]لوئیس برانت در محل مرگش همراه با یک نور شدید بود که سلول فروتنش را برای چند دقیقه روشن کرد

12. Take that last one, about Darwin on his deathbed.
[ترجمه ترگمان]آن آخری را در مورد داروین در بس تر مرگ بگیر
[ترجمه گوگل]نگاهی به این آخرین، در مورد داروین در بستر مرگش

13. Ravel even decreed from his deathbed that Adler should not pay royalties for playing Bolero.
[ترجمه ترگمان]حتی در بس تر مرگ نیز مقرر داشت که آدلر حق تالیف Bolero را پرداخت نکند
[ترجمه گوگل]راول حتی از بستری مرگش نیز اعتراف کرد که آدلر نباید به پرداخت حقوق بولرو پرداخت کند

14. Here he was on his deathbed, preparing for oblivion, and she sits over there reading Parson Noah's latest pamphlet.
[ترجمه ترگمان]او در بس تر مرگ بود و خود را برای فراموشی آماده می کرد و در آنجا نشسته بود و آخرین بروشور نوح را می خواند
[ترجمه گوگل]در اینجا او در بستر مرگش بود، آماده شدن برای فراموشی، و او در آنجا نشست و خواندن آخرین جزوه پرنس نوح را خواند

We gathered around his deathbed.

ما اطراف بستر مرگ او گرد آمدیم.


He forgave them on his deathbed.

در لحظات آخر زندگی آنها را بخشید.


deathbed wishes

آرزوهای پیش از مرگ


پیشنهاد کاربران

دم آخری


کلمات دیگر: