کلمه جو
صفحه اصلی

bate


معنی : خشم، غضب، نگهداشتن، نگهداشتن، پایین اوردن، بال زدن بطرف پایین، خیساندن، دلیل و برهان اوردن، تخفیف دادن، خرد ساختن، کم کردن
معانی دیگر : فروکش کردن، (از شدت چیزی) کاستن، تخفیف یافتن یا دادن، (قدیمی) محروم کردن، (چرم سازی) خیساندن چرم موگرفته در محلول آنزیم دار، محلول آنزیم دار برای این کار، نگهداشتن نفس، راضی کردن، خیساندن چرم درماده قلیایی

انگلیسی به فارسی

کم کردن، تخفیف دادن، پایین آوردن، نگه‌داشتن (نفس)، راضی کردن، دلیل و برهان آوردن، بال زدن به طرف پایین، خیساندن چرم در ماده قلیایی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bates, bating, bated
(1) تعریف: to moderate or control; restrain.

- He could not bate his excitement.
[ترجمه ترگمان] نمی توانست هیجان خود را از دست بدهد
[ترجمه گوگل] او نمیتوانست هیجان خود را نابود کند

(2) تعریف: to lessen or diminish; abate.
مشابه: abate, lessen
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: with bated breath
• : تعریف: to become less; diminish.

• decrease, diminish, reduce intensity

مترادف و متضاد

خشم (اسم)
bate, resentment, irritation, temper, anger, rage, wrath, fury, indignation, ire, ramp, rampage, tantrum, choler, furiosity, furiousness, furore, teen, heebie-jeebies

غضب (اسم)
bate, irritation, anger, rage, wrath, fury, huff, ire, exasperation, bait, muck

نگهداشتن (اسم)
bate

نگهداشتن (فعل)
bate

پایین اوردن (فعل)
bate, shut, lower, pull down, disrate

بال زدن بطرف پایین (فعل)
bate

خیساندن (فعل)
bate, steep, water, macerate, soak, drench, damp, moisten, wet, sop, presoak, ret

دلیل و برهان اوردن (فعل)
bate, reason

تخفیف دادن (فعل)
abate, relieve, mitigate, assuage, discount, alight, bate, derogate, extenuate, lower, pull down

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

جملات نمونه

1. The cruel landlord would bate him no rent.
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار بی رحما نه از او اجاره نمی داد
[ترجمه گوگل]صاحب بی رحمانه او را به اجبار نمی کند

2. Mr Harris and Mrs Bate and three other teachers were there.
[ترجمه ترگمان]آقای هار یس و خانم Bate و سه معلم دیگر آنجا بودند
[ترجمه گوگل]آقای هریس و خانم بیت و سه معلم دیگر آنجا بودند

3. I was unable to bate my enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]من قادر نبودم که شور و شوق خود را از دست بدهم
[ترجمه گوگل]من نتوانستم شور و شوق خود را از بین ببرم

4. The salesman won't bate a penny of it.
[ترجمه ترگمان]فروشنده حتی یک پنی هم نخواهد خرید
[ترجمه گوگل]این فروشنده یک پنی از آن نبرد نخواهد کرد

5. In later years Bate also rented a house in Hampstead where he died 27 December 184
[ترجمه ترگمان]در سال های بعد Bate خانه ای را در Hampstead هم اجاره کرد و در روز ۲۷ دسامبر ۱۸۴ نفر را کشت
[ترجمه گوگل]در سال های بعد، بیت همچنین خانه ای را در Hampstead اجاره کرد، جایی که او درگذشت 27 دسامبر 184

6. Indeed, the Bate Collection's instrument displays an astonishingly close resemblance to it.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت ابزار جمع آوری Bate شباهت بسیار نزدیکی به آن دارد
[ترجمه گوگل]در واقع، ابزار Bate Collection یک شگفتی بسیار نزدیک به آن را نشان می دهد

7. Susan Bate, 20, struggled in the icy waters of the Solent off Southsea, Hants, for 20 minutes.
[ترجمه ترگمان]سوزان bate ۲۰، ۲۰، در آب های یخ زده، برای ۲۰ دقیقه تقلا کرد
[ترجمه گوگل]سوزان بیت، 20 ساله، در 20 دقیقه در آبهای یخی ساحل جنوبی سائتس، هانتس مبارزه کرد

8. Sonja Bate has collected a lot of shoes - over 000 pairs!
[ترجمه ترگمان]Sonja Bate هزاران جفت کفش را جمع آوری کرده است!
[ترجمه گوگل]Sonja Bate کفش های زیادی را جمع آوری کرده است - بیش از 000 جفت!

9. You must bate me an ace, or I'll lose soon.
[ترجمه ترگمان]تو باید به من اعتماد کنی، یا من به زودی از دست خواهم داد
[ترجمه گوگل]شما باید یک لحظه حوصله داشته باشید یا من به زودی از دست خواهم داد

10. What does cerebral bate have to treat medicaments?
[ترجمه ترگمان]برای درمان medicaments چه فکری باید کرد؟
[ترجمه گوگل]داروهای مغزی چه باید بکنند؟

11. Big wool bate, one foot kicked snail go out.
[ترجمه ترگمان]یه پای بزرگ پشمی، یه پا رو پرت کردن بیرون
[ترجمه گوگل]پشم بزرگ پستاندار، یک پا پا زدن حلزون

12. Should some, vinegar is bate blood - vessel. But also want right amount.
[ترجمه ترگمان]یک کمی سرکه، یک رگ خونی است اما همچنین مقدار درست را بخواهید
[ترجمه گوگل]باید برخی از آن ها سرکه سرم خون باشد اما همچنین مقدار مناسب را می خواهیم

13. The salesman bate a penny of it.
[ترجمه ترگمان]فروشنده یک پنی از آن را خرید
[ترجمه گوگل]فروشنده یک پنی از آن را خرج می کند

14. We wait with bate breath for the winner to be announced.
[ترجمه ترگمان]ما صبر می کنیم تا برنده اعلام شود
[ترجمه گوگل]برای برنده شدن اعلام می کنیم که نفس نفس بکشد

اصطلاحات

with bated breath

(به خاطر ترس یا هیجان و غیره) با نفس حبس



کلمات دیگر: