کلمه جو
صفحه اصلی

darn


معنی : فحش، رفو، رفو کردن
معانی دیگر : (لباس و پارچه ی پاره را) بخیه زدن، بازدوزی کردن، (پارگی را) دوختن، (در جامه وغیره) محل رفو شده، محل باز دوخت شده، (نیک واژه ی damn - عامیانه) لعنت (بر)، لعنتی، نکبت (darned هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

رفوکردن، رفو، لعنتی، فحش


خندیدن، رفو، فحش، رفو کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: darns, darning, darned
• : تعریف: to mend, esp. by weaving thread or yarn over a hole in fabric.
اسم ( noun )
مشتقات: darner (n.)
• : تعریف: a mended spot, as in a sock.
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) used as a mild form of damned or cursed; darned.

- Where has that darn cat gone?
[ترجمه A.A] آن گربه لعنتی کجا رفته است
[ترجمه ترگمان] این گربه لعنتی کجا رفته؟
[ترجمه گوگل] گربه رانده شده کجایی؟
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) to a great degree; extremely; very.
مشابه: damn, very

- He was darn lucky.
[ترجمه حبیب خیری] خیلی خر شانس بود!
[ترجمه ترگمان] اون خیلی خوش شانس بود
[ترجمه گوگل] او خوش شانس بود
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: used to express mild irritation or frustration.

- Darn! I forgot my keys.
[ترجمه A.A] لعنتی! کلیدهایم را جا گذاشته ام
[ترجمه ترگمان] ! لعنتی کلیدهام رو فراموش کرده بودم
[ترجمه گوگل] باشه! کلیدهای من را فراموش کرده ام
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: darns, darning, darned
• : تعریف: used to condemn (something).
مشابه: blast

- Darn this stupid umbrella!
[ترجمه A.A] لعنت به این چتر مزخرف !
[ترجمه ترگمان] لعنت به این چتر مسخره!
[ترجمه گوگل] آرامش این چتر احمقانه!

• spot which has been darned, patch
mend, stitch up torn or worn clothing; curse, damn
damn, cursed
extremely, very, highly
when you darn something made of wool or cloth, you mend a hole in it by sewing stitches across the hole and then weaving stitches in and out of them.
a darn is the part of a piece of clothing that has been darned.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] رفو - رفو کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: confound it, cripes, damn it, dang, darnation, doggone, drat, gosh-darn


فحش (اسم)
abuse, damn, curse, swearing, cuss, darn, swearword, vilification, malison, revilement

رفو (اسم)
darn

رفو کردن (فعل)
darn, fettle, mend

damn


جملات نمونه

1. darn it! i am tired of calling him!
اه - از بس صدایش زدم خسته شدم !

2. darn it!
(نشان خشم یا آزردگی) اه !،وای !

3. my mother used to darn our socks
مادرم جوراب های ما را رفو می کرد.

4. Please darn the hole in my sock.
[ترجمه Mdante] لطفا سوراخ جوراب من رو رفو کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا یه سوراخ توی جوراب من بریز
[ترجمه گوگل]لطفا سوراخ را در جوراب خود نگه دارید

5. He'd earn a darn sight more money there.
[ترجمه ترگمان]ان جا پول بیشتری به دست می آورد
[ترجمه گوگل]او پول بیشتری را در آنجا میبیند

6. There's not a darn thing he can do about it.
[ترجمه ترگمان]هیچ کار احمقانهای از دستش بر نمی آید
[ترجمه گوگل]چیزی نیست که او بتواند در مورد آن انجام دهد

7. Darn it! She beat me again!
[ترجمه ترگمان]! لعنتی باز هم مرا زد!
[ترجمه گوگل]ببخشید! او دوباره به من ضربه زد

8. She's done a darn sight better than I have.
[ترجمه ترگمان]خیلی بهتر از من عمل کرده
[ترجمه گوگل]او بهتر از من دیدن دارد

9. The darn fool got lost on the way.
[ترجمه ترگمان]اون احمق لعنتی تو راه گم شد
[ترجمه گوگل]احمق درهم شکست

10. Darn it! There goes my bus!
[ترجمه ترگمان]! لعنتی! اینم اتوبوس من
[ترجمه گوگل]ببخشید! اتوبوس من می آید

11. Darn it! I'll have to do it all myself!
[ترجمه ترگمان]! لعنتی من باید خودم این کار رو بکنم
[ترجمه گوگل]ببخشید! من باید این کار را تمام کنم خودم!

12. You had a darn good try.
[ترجمه ترگمان] خیلی تلاش خوبی داشتی
[ترجمه گوگل]شما امتحان خوبی داشتید

13. What a darn stupid thing to say!
[ترجمه ترگمان]چه حرف احمقانه ای!
[ترجمه گوگل]چه چیزی احمقانه برای گفتن!

14. I know how to darn, and how to sew a button on.
[ترجمه ترگمان]من بلدم چی کار کنم و چطوری یه دکمه رو بدوزم
[ترجمه گوگل]من می دانم که چگونه می ترسم، و چگونه به دکمه دوختن

15. Why don't you switch the darn thing off and listen to me!
[ترجمه ترگمان]چرا اون لعنتی رو خاموش نمی کنی و به من گوش نمیدی؟
[ترجمه گوگل]چرا چیزی را نمی گیرید و به من گوش می دهید!

My mother used to darn our socks.

مادرم جوراب‌های ما را رفو می‌کرد.


His trousers are full of darns.

شلوارش پر از رفوکاری است.


where did you put that darned book?

آن کتاب لعنتی را کجا گذاشتی؟


darn it! I am tired of calling him!

اه - از بس صدایش زدم خسته شدم!


اصطلاحات

darn it!

(نشان خشم یا آزردگی) اه!، وای!


پیشنهاد کاربران

So darn happy
در واقع darn وso هر دو تشدید کننده happy هستند یعنی شدت خوشحالی رو نشون میده.
Have you ever wonder how your mom and me got to be so darn happy?
آیا هیچ وقت برات سوال نبوده که چطور من و مامانت انقدر شاد هستیم؟

Darnest part
بدترین/لعنتی ترین بخش

وصله پینه - وصله پینه کردن - رفو کردن

تف . for example:darn this luck, تف تو این شانس

خیلی، با شدت زیاد


کلمات دیگر: