کلمه جو
صفحه اصلی

dehydrate


معنی : اب چیزی را گرفتن، بی آب کردن، پسابش داشتن، وابشت کردن
معانی دیگر : (بافت و ترکیب و ماده و غیره) آب زدایی کردن، (خوراک) خشک کردن، آب زدایی شدن، خشک شدن، آب از دست دادن، بی اب کردن

انگلیسی به فارسی

آب چیزی را گرفتن، بی‌آب کردن، پس‌آبش داشتن، وابشت کردن


خشک کن، اب چیزی را گرفتن، بی آب کردن، پسابش داشتن، وابشت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dehydrates, dehydrating, dehydrated
(1) تعریف: to remove water from (fruits, vegetables, or other foods) for preservation.
مشابه: dry, evaporate

(2) تعریف: to remove water or the elements of water from (a chemical compound).
متضاد: hydrate

(3) تعریف: to cause (the body or bodily tissues) to lose water.
متضاد: hydrate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: dehydration (n.), dehydrator (n.)
• : تعریف: to lose water; dry out.
متضاد: hydrate

• deprive of water, remove water from; lose bodily fluids

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پسابیدن
[زمین شناسی] پس‎آبیدن، آب چیزی را گرفتن، بی آب کردن، پسابش داشتن

مترادف و متضاد

اب چیزی را گرفتن (فعل)
dehydrate

بی آب کردن (فعل)
dehydrate

پسابش داشتن (فعل)
dehydrate

وابشت کردن (فعل)
dehydrate

take moisture out of


Synonyms: cotton-mouth, desiccate, drain, dry, dry out, dry up, evaporate, exsiccate, parch, sear


Antonyms: hydrate, moisten, wet


جملات نمونه

1. Runners can dehydrate very quickly in this heat.
[ترجمه ترگمان]Runners می توانند خیلی سریع آب را در این گرما خشک کنند
[ترجمه گوگل]دونده ها می توانند در این گرما بسیار سریع خشک شوند

2. People can dehydrate in weather like this.
[ترجمه ترگمان]مردم می توانند مثل این آب و هوایی را بی آب کنند
[ترجمه گوگل]مردم در آب و هوا مانند این می توانند خشک شوند

3. People can very quickly dehydrate in the desert.
[ترجمه ترگمان]مردم می توانند خیلی سریع ما را در بیابان بی آب کنند
[ترجمه گوگل]مردم در صحرا می توانند به سرعت از آب بیفتند

4. High temperatures make people dehydrate very quickly.
[ترجمه ترگمان]دمای بالا مردم را خیلی سریع بی آب می کنند
[ترجمه گوگل]دماهای بالا مردم را بسیار سریع خشک می کند

5. A fever can easily dehydrate the body.
[ترجمه ترگمان]تب می تواند به آسانی بدن را بی آب کند
[ترجمه گوگل]تب، به راحتی می تواند بدن را از بدن دفع کند

6. Gutted flap washed by current water, dehydrate using graded ethanol, vitrification by dimethylbenzene and deposited in holly oil.
[ترجمه ترگمان]این دریچه با آب جاری شسته می شود و با استفاده از اتانول graded، vitrification توسط dimethylbenzene و در روغن نخل ته نشین می شود
[ترجمه گوگل]فلاپ گاو شسته شده با آب جاری، با استفاده از اتانول درجه بندی شده، آب بندی با dimethylbenzene و در روغن هولی جایگزین شود

7. Serious person can have haematemesis, melaena, dehydrate even, and toxic reach shock to wait.
[ترجمه ترگمان]یک فرد جدی می تواند haematemesis، melaena، بی آب و پوست را داشته باشد و ممکن است برای انتظار ضربه مهلک به شما بزند
[ترجمه گوگل]فرد خطرناک می تواند هماتومیس، ملانا داشته باشد، حتی از نظر هیدراتاسیون، و شوک سمی برای صبر کردن وجود دارد

8. The rate of water and the percentage of dehydrate is calculated.
[ترجمه ترگمان]نرخ آب و درصد of محاسبه می شود
[ترجمه گوگل]میزان آب و درصد آب آشامیدنی محاسبه شده است

9. Get an introduction on how to dehydrate food from our expert in this free how-to video on making dehydrated foods.
[ترجمه ترگمان]یک مقدمه در مورد این که چگونه از متخصص خود در این روش رایگان غذای خود را تهیه کنید، تهیه کنید
[ترجمه گوگل]دریافت مقدمه در مورد چگونگی کم کردن مواد غذایی از متخصص ما در این چگونگی رایگان ویدیو در ساخت مواد غذایی خشک شده

10. A fever can easily dehighdrery dehydrate the body.
[ترجمه ترگمان]تب می تواند به آسانی بدن را بی آب کند
[ترجمه گوگل]تب می تواند به راحتی dehighdrery بدن را دفع کند

11. Water metabolization is behaved mussily mix to dehydrate water is overmuch, among them water divides urgent chronic water to be mixed too much again too much water is toxic.
[ترجمه ترگمان]آب metabolization با هم مخلوط می شوند و آب را بی آب می کنند، از جمله آب آن ها را به آب مزمن تبدیل می کند تا بیش از حد آب شود و آب بسیار زیاد است
[ترجمه گوگل]متابولیسم آب، مخلوط mussily را برای آب آشامیدنی به کار می برد، بیش از حد، در میان آنها آب تقسیم آب اضطراری فوری به مخلوط بیش از حد دوباره بیش از حد آب سمی است

12. Dehydrate not antirusting DF-128 oil it dehydrate pharmaceutical, rust inhibitor, in quality petroleum not light if assigning, make heating up in a steamer.
[ترجمه ترگمان]dehydrate بخش DF - ۱۲۸ را روغن نمی گیرد، بازدارنده زنگ اهن را بی آب می کند، در صورتی که در صورت تخصیص، گرمایش را در یک کشتی بخار گرم کند
[ترجمه گوگل]ضد عفونی کننده DF-128 ضد عفونی کننده نیست، آن را ضد عفونی کننده داروها، مهار کننده زنگ زدگی، در کیفیت نفت در صورتی که اختصاص دادن، نور را در بخار گرم، گرم نمی کند

13. The yellow substance was gypsum, or calcium sulfate dehydrate, a common component of plaster.
[ترجمه ترگمان]ماده زرد سنگ گچ، یا کلسیم سولفات، جز مشترکی از گچ بود
[ترجمه گوگل]ماده زرد گچ بود، یا سدیم کلسیم سولفات، یک عنصر مشترک از گچ

14. That sick man will dehydrate and die if we do not get medical help.
[ترجمه ترگمان]آن مرد مریض will خواهد کرد و اگر کمکی به ما نکند، خواهد مرد
[ترجمه گوگل]اگر ما به کمک پزشکی دست نیافتیم، مرد بیمار از بین می رود و می میرد

Foods are dehydrated to preserve them.

برای حفظ مواد غذایی آنها را خشک (یا آب‌زدایی) می‌کنند.


The marathon runner dehydrated and fainted.

دونده‌ی ماراتن دچار آب از دست‌دادگی شد و غش کرد.


پیشنهاد کاربران

آب زدودن ، آب زدوده کردن ، کم آب کردن

Dry up or dehumidify

آبکشی
خشک کردن

دیهیدراته کردن ( شیمی )

پَدابیدَن.
پَد = پیشوند منفی کننده. مانند پدافند که از پَد ( کوتاهیده پاد ) و آفند درست شده.
آب = اسم
یدن = پسوند کارواژهنده ( فعل ساز )

آبگینیدن =
آب
گین ( دارندگی )
یدن
باعث شدن تا چیزی آبگین/آبدار شود.


Dehydrate
وابگینیدن =
وا ( منفی کننده مانند واکنش )
آب
گین ( دارندگی مانند خشمگین )
یدن = کارواژهنده/کارواژه ساز
باعث شدن تا چیزی آبگینِگی خود را از دست بدهد.


کلمات دیگر: