کلمه جو
صفحه اصلی

barley


معنی : جو، شعیر
معانی دیگر : شعیر (hordeum vulgare)، (گیاه شناسی)، دانه ی جو

انگلیسی به فارسی

جو، شعیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a cereal plant bearing bristled grains on densely packed spikes.

- She made her way slowly through the waist-high field of barley.
[ترجمه ترگمان] او به آرامی از میان علف های بلند جو به راه افتاد
[ترجمه گوگل] او راه خود را به آرامی از طریق میدان دور کمر جو

(2) تعریف: the hulled grain of this plant, used esp. for food and in making beer.

- Scotch broth is a soup made with barley.
[ترجمه ترگمان] یک سوپ اسکاتلندی سوپ جو است
[ترجمه گوگل] سوپ سوس جوش ساخته شده با جو است

• type of grain
barley is a tall grass-like plant, or the grain produced by it, that is grown for food and for making beer and whisky.

مترادف و متضاد

جو (اسم)
grain, aerosphere, atmosphere, barley, flapdoodle

شعیر (اسم)
barley

جملات نمونه

1. barley bread
نان جو

2. barley head
خوشه ی جو

3. milled barley
جو آسیاب کرده

4. malted barley
جو مالت شده

5. to shell barley
سبوس جو را گرفتن

6. wheat and barley kernels
دانه های گندم و جو

7. to seed a plot with barley
در زمینی بذر جو افشاندن

8. The barley is fed to the cattle.
[ترجمه ترگمان]جو از جو تغذیه می کند
[ترجمه گوگل]جو به دام داده می شود

9. The cattle are fed on barley.
[ترجمه ترگمان]The از جو تغذیه می کنند
[ترجمه گوگل]گاوها از جو تغذیه می شوند

10. The main crops were oats and barley.
[ترجمه ترگمان]محصول اصلی جو و جو بود
[ترجمه گوگل]محصولات اصلی جو دوسر و جو بود

11. By cereals we mean wheat, oats, rye, barley, and all that.
[ترجمه ترگمان]از غلات، جو، جو، جو، جو و همه این ها
[ترجمه گوگل]منظور ما از غلات گندم ، جو دوسر ، چاودار ، جو و همه موارد دیگر است

12. It is made by taking barley berries and soaking them in water.
[ترجمه ترگمان]با از بین بردن دانه های جو و جذب آن ها در آب ساخته می شود
[ترجمه گوگل]با گرفتن توت جو و خیساندن آن در آب درست می شود

13. A pure-bred strain of barley is required in the production of this whisky.
[ترجمه ترگمان]در تولید این ویسکی یک نژاد خالص از جو لازم است
[ترجمه گوگل]یک نوع نژاد خالص جو در تولید این ویسکی مورد نیاز است

14. Barley is much too astute to state this baldly, but it informs his every strategy as author.
[ترجمه ترگمان]جو بیش از آن زیرک است که با این گستاخی دولت را اداره کند، اما هر استراتژی خود را به عنوان مولف به اطلاع می رساند
[ترجمه گوگل]جو بسیار مشتاق است که این را بگوید، اما هر استراتژی خود را به عنوان نویسنده می نویسد

15. He has to get the barley, go out at the right time and sow it.
[ترجمه ترگمان]او باید جو را بگیرد و به زمان مناسب برود و آن را درو کند
[ترجمه گوگل]او باید جو را بدست آورد ، در زمان مناسب بیرون برود و آن را بکارد

barley bread

نان جو


اصطلاحات

barley head

خوشه‌ی جو


پیشنهاد کاربران

Barley به معنی فقط، تنها، به سختی
برای مثال : we barely had time to catch the train.
معنی: ما به سختی وقت رسیدن به قطار را داشتیم. ( وقت ما برای رسیدن به قطار خیلی کم بود )

دوست گرامی اون barely که شما معنی کردین
این به معنی گیاهی است که برای تهیه غذا ازش استفاده میشه

!!!!! NOTICE !!!!!
Barley
Barely
are totally DIFFERENT

جو


کلمات دیگر: