کلمه جو
صفحه اصلی

camaraderie


معنی : همراهی، وفاداری، رفاقت، همدمی
معانی دیگر : احساس دوستی و اعتماد (که بین آشنایان یا همکاران قدیمی به وجود می آید)، دوستاری، مودت

انگلیسی به فارسی

همراهی، همدمی، وفاداری، رفاقت


عاشقانه، رفاقت، همراهی، همدمی، وفاداری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: friendship, good humor, and closeness among a group; comradeship.
مترادف: brotherhood, brotherliness, companionship, comradeship, fellowship, friendliness, friendship, good humor
مشابه: affinity, closeness, esprit de corps, intimacy, kinship

- He missed the camaraderie he'd enjoyed among his friends at the university.
[ترجمه ترگمان] او دوستی را که از دوستان خود در دانشگاه لذت برده بود، از دست داد
[ترجمه گوگل] او دوست داشتنی بود که از دوستانش در دانشگاه لذت می برد

• friendship, fraternity, mutual trust and friendly relationship
camaraderie is a feeling of trust and friendship among a group of people; a formal word.

مترادف و متضاد

همراهی (اسم)
accompaniment, companionship, camaraderie, concomitance, sodality, send-off

وفاداری (اسم)
loyalty, camaraderie, allegiance, fidelity, fealty, constancy, troth

رفاقت (اسم)
camaraderie, friendship, amity, comradeship, fellowship, good fellowship

همدمی (اسم)
camaraderie, sympathy

friendship


Synonyms: cheer, companionability, companionship, comradeship, conviviality, esprit de corps, fellowship, gregariousness, intimacy, jollity, sociability, togetherness


Antonyms: bad blood, dislike, hate


جملات نمونه

1. The camaraderie among fellow employees made the tedious work just bearable.
[ترجمه ترگمان]معاشرت با کارکنان کارکنان این کار خسته کننده را تحمل پذیر می کرد
[ترجمه گوگل]دوست داشتنی در میان همکارانش، کار خسته کننده را فقط قابل تحمل کرد

2. He misses the camaraderie of the Bar and the exhilaration of forensic battle in the exalted courts.
[ترجمه ترگمان]او the بار و نشاط نبرده ای دادگاهی در دیوان عالی را از دست می دهد
[ترجمه گوگل]او از همدردی بار و هیجان نزاع قانونی در دادگاه های عالی برخوردار است

3. The camaraderie was a psychic lifesaver.
[ترجمه 3p] رفاقت یک ناجی ماورای طبیعی بود.
[ترجمه ترگمان]همدمی یک ناجی psychic بود
[ترجمه گوگل]دوستی یک نجات دهنده روانشناختی بود

4. This is a considerable contrast with the camaraderie of the field which frequently existed before the widespread introduction of tractors.
[ترجمه ترگمان]این تفاوت قابل توجهی با camaraderie میدان است که اغلب قبل از معرفی گسترده تراکتورها انجام می شود
[ترجمه گوگل]این یک کنتراست قابل ملاحظه ای است که از بین رشته ای از مزرعه ای است که اغلب قبل از معرفی وسیع تراکتورها وجود داشت

5. It is camaraderie on the most ordinary level.
[ترجمه ترگمان]این پیوند در سطح بسیار عادی قرار دارد
[ترجمه گوگل]این عادت در سطح معمولی است

6. There was a lot of camaraderie and respect there.
[ترجمه ترگمان]اونجا یه عالمه همراهی و احترام بود
[ترجمه گوگل]در آنجا تعداد زیادی از دوستان و همکاران وجود داشت

7. I enjoy the camaraderie among the team.
[ترجمه ترگمان]من از معاشرت با تیم لذت می برم
[ترجمه گوگل]من از تیم دوستی در میان تیم لذت می برم

8. In particular, Haslam found the camaraderie he experienced working alongside mineworkers extremely rewarding.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، Haslam رابطه ای را پیدا کرد که او با تجربه کردن در کنار mineworkers به شدت پاداش داد
[ترجمه گوگل]به طور خاص، هاسلم متوجه شد که او در کنار کارگران معدن بسیار با ارزش کار می کرد

9. She would have instant friends, instant camaraderie and the chance to travel.
[ترجمه ترگمان]او در یک لحظه دوستان و فرصتی برای سفر به سفر خواهد داشت
[ترجمه گوگل]او دوستان فوری، سرگرمی فوری و شانس سفر دارد

10. The forced camaraderie and freedom from normal constraints may have its attractions.
[ترجمه ترگمان]روابط اجباری و آزادی از محدودیت های نرمال ممکن است جذابیت خود را داشته باشد
[ترجمه گوگل]دوستی اجباری و آزادی از محدودیت های عادی ممکن است جاذبه های خود را داشته باشد

11. The atmosphere did not encourage reasonableness and undying camaraderie.
[ترجمه ترگمان]این جو منطقی بودن و رفاقت ابدی را تشویق نکرد
[ترجمه گوگل]فضای آرامش و آرامش بخش بودن را تشویق نمی کرد

12. That team camaraderie is probably why I had played basketball so long.
[ترجمه ترگمان]اون همراهی گروهی احتمالا واسه همینه که اینقدر بسکتبال بازی کردم
[ترجمه گوگل]این تیم دوستانه احتمالا به همین دلیل است که من تا به حال بسکتبال بازی کرده ام

13. She had enjoyed the camaraderie of colleagues, and the mild flirtation which often underlay it.
[ترجمه ترگمان]او از همراهی همکاران خود لذت برده بود، و the خفیف که اغلب با آن underlay می کرد
[ترجمه گوگل]او دوست داشتنی همکاران و مشتاقانه خشن که اغلب آن را زیر پا گذاشته بود، لذت برده بود

14. The old hostel culture of camaraderie and socializing among students is gone.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ مسافرخانه قدیمی of و اجتماعی شدن در میان دانش آموزان از بین رفته است
[ترجمه گوگل]فرهنگ غواصی قدیمی از دوستی و اجتماعی شدن در میان دانش آموزان رفته است

پیشنهاد کاربران

اعتماد متقابل، آشنایی، دوستی

Friendship and trust between people in a group

رفاقت , دوستی

– I enjoy the camaraderie among the team
– There was a lot of camaraderie and respect between them
– That team camaraderie is why I had played basketball so long

حس صمیمیت و راحت بودن
مودت
دوستی
رفاقت

Easy and relaxed friendship/familiarity and intamicy

حس صمیمیت و رفاقت
İ love this feeling of yours with all my heart
من این حس شما رو با دل و جانم دوست دارم


کلمات دیگر: