کلمه جو
صفحه اصلی

ban


معنی : منع، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، منع از راه ارعاب و تهدید، ممنوع ساختن، منع کردن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن، قدغن کردن، باز داشتن، بستن
معانی دیگر : ممنوع کردن، بازداری کردن، ممنوعیت، غیرمجاز شناسی، (قدیمی) لعن کردن، محکوم شناختن، نفرین کردن، (قرون وسطی) احضار رعایا برای خدمت نظام تحت لوای ارباب، لعنت، طرد و تکفیر، واحد پول رومانی معادل یک صدم لیو (leu)، بان، اعلان ازدواج در کلیسا

انگلیسی به فارسی

بانی، منع، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، منع از راه ارعاب و تهدید، ممنوع ساختن، قدغن کردن، بستن، منع کردن، باز داشتن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن


قدغن کردن، تحریم کردن، لعن کردن، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، اعلان ازدواج در کلیسا


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bans, banning, banned
• : تعریف: to forbid, usu. officially; prohibit.
مترادف: forbid, prohibit, proscribe
متضاد: license, permit
مشابه: bar, exclude, inhibit, interdict, kick out, outlaw, segregate, taboo, veto

- That country has strict laws that ban pornography.
[ترجمه ترگمان] آن کشور قوانین سختگیرانه ای دارد که پورنوگرافی را ممنوع می کند
[ترجمه گوگل] این کشور دارای قوانین سختگیرانه ای است که ممنوعیت پورنوگرافی می شود
- The sale of alcohol was banned for several years.
[ترجمه گلسیما] فروش الکل برای سالهای زیادی ممنوع شده بود.
[ترجمه ترگمان] فروش مشروبات الکلی به مدت چند سال ممنوع شد
[ترجمه گوگل] فروش الکل چندین سال ممنوع بود
- The regime banned most books that were written by dissident authors.
[ترجمه ترگمان] این رژیم بیش از همه کتاب هایی را که توسط نویسندگان مخالف نوشته شده بود ممنوع کرد
[ترجمه گوگل] رژیم اکثر کتابهایی که توسط نویسندگان متخاصم نوشته شده بود را ممنوع کرد
اسم ( noun )
(1) تعریف: a law or rule that prohibits.
مترادف: prohibition
مشابه: edict, embargo, ordinance, sanction, taboo

- A ban was imposed on smoking in public places.
[ترجمه ترگمان] ممنوعیت سیگار کشیدن در مکان های عمومی ممنوع شد
[ترجمه گوگل] ممنوعیت مصرف سیگار در مکان های عمومی اعمال شد

(2) تعریف: an unofficial prohibition or condemnation, as by public opinion.
مترادف: condemnation, prohibition, taboo
مشابه: boycott, censure
اسم ( noun )
• : تعریف: an important public pronouncement.
اسم ( noun )
حالات: bani
• : تعریف: the smaller monetary unit of Rumania. (Cf. leu.)

• local area network established within a private home (computer slang)
make a blockade; forbid, prohibit
prohibition; boycott, embargo
embargo; ostracism, condemnation; exclusion from a particular channel for a certain length of time (internet)
if something is banned, it is not allowed to be done, shown, or used.
a ban is an official statement showing that something is forbidden.
if you are banned from doing something, you are officially prevented from doing it.

مترادف و متضاد

منع (اسم)
prevention, ban, veto, averting, prohibition, forbidding, inhibition, hindrance, withholding, checking, interdiction, hindering, forbiddance

لعن (اسم)
ban, cursing, damnation, imprecation, malediction

حکم تحریم یا تکفیر (اسم)
ban

منع از راه ارعاب و تهدید (اسم)
ban

ممنوع ساختن (فعل)
ban, forbid, prohibit

منع کردن (فعل)
ban, forbid, prevent, check, hinder, prohibit, withhold, inhibit, forfend

تحریم کردن (فعل)
ban, prohibit, boycott, blackball, lock out, proscribe

لعن کردن (فعل)
maledict, ban

اجازه ندادن (فعل)
ban, forbid, interdict, prohibit

قدغن کردن (فعل)
accurse, ban, forbid, interdict, veto

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

official forbiddance


Synonyms: a thou-shalt-not, boycott, censorship, don’t, embargo, injunction, interdiction, limitation, no-no, off limits, out of bounds, prohibition, proscription, refusal, restriction, stoppage, suppression, taboo


Antonyms: allowance, permission


officially forbid


Synonyms: banish, bar, blackball, close down, close up, curse, declare illegal, disallow, enjoin, exclude, halt, ice out, illegalize, inhibit, interdict, outlaw, pass by, pass up, prevent, prohibit, proscribe, restrict, shut out, suppress


Antonyms: allow, permit


جملات نمونه

1. The group unanimously voted to ban all people who were under six feet.
گروه به اتفاق آراء رأی دادند از ورود افرادی که کمتر از شش فوت قد دارند، جلوگیری کنند

2. Health officials are trying to expand their field in order to ban cigarette advertising from newspapers and magazines.
مسئولین بهداشت دارند سعی می کنند که کارشان را به حدّی توسعه دهند تا جلوی تبلیغات سیگار را در روزنامه ها و مجلات بگیرند

3. I want to ban all outsiders from our discussion on security.
قصد دارم در بحث درباره امنیت، حضور خارجیان را ممنوع کنم

4. the ban on gambling has been lifted
ممنوعیت قمار را برداشته اند.

5. to ban someone from leaving the country
کسی را ممنوع الخروج کردن

6. the nuclear test ban treaty
قرارداد منع آزمایش های اتمی

7. there was no ban on smoking cigarettes
منعی برای کشیدن سیگار وجود نداشت.

8. Canada will ban smoking in all offices later this year.
[ترجمه Pari] کانادا سیگار کشیدن را در محل های کار امسال بدا ممنوع خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]کانادا در اواخر سال جاری سیگار کشیدن را در همه دفاتر ممنوع خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اواخر امسال کانادا سیگار کشیدن را در همه دفاتر ممنوع می کند

9. Until now, the government has only enforced the ban with regard to American ships.
[ترجمه ترگمان]تا کنون، دولت فقط ممنوعیت را با توجه به کشتی های آمریکایی اجرا کرده است
[ترجمه گوگل]تاکنون ، دولت فقط ممنوعیت را در مورد کشتی های آمریکایی اعمال کرده است

10. Several ministers have questioned the legality of the ban.
[ترجمه ترگمان]چندین وزیر قانونی بودن این ممنوعیت را زیر سوال برده اند
[ترجمه گوگل]چندین وزیر قانونی بودن این ممنوعیت را زیر سوال برده اند

11. There was a ban on political protests during the pilgrimage.
[ترجمه ترگمان]در طی این زیارت منع اعتراض سیاسی وجود داشت
[ترجمه گوگل]در سفرهای زیارتی ممنوعیت اعتراضات سیاسی وجود داشت

12. The government has imposed a ban on the sale of handguns.
[ترجمه ترگمان]دولت ممنوعیت فروش اسلحه را اعمال کرده است
[ترجمه گوگل]دولت فروش اسلحه های دستی را ممنوع کرده است

13. Congress could ban the procession altogether.
[ترجمه ترگمان]کنگره می تواند به طور کلی این مراسم را ممنوع کند
[ترجمه گوگل]کنگره می تواند به طور کلی موکب را ممنوع کند

14. They threatened to ban the book.
[ترجمه ترگمان]آن ها تهدید کردند که این کتاب را تحریم خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها تهدید کردند که این کتاب را تحریم خواهند کرد

15. Good manners ban abusive language anyplace.
[ترجمه ترگمان]رفتار خوب، ممنوع کردن زبان بد زبانی است
[ترجمه گوگل]خوش اخلاقی هرجا زبان توهین آمیز را ممنوع می کند

16. The EU has imposed a ban on the import of seal skins.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا ممنوعیت واردات seal را اعمال کرده است
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا واردات پوست مهر را ممنوع کرده است

17. A multilateral nuclear test ban treaty was to be signed.
[ترجمه ترگمان]یک معاهده منع آزمایش هسته ای چند جانبه به امضا رسید
[ترجمه گوگل]قرار بود پیمان منع آزمایش هسته ای چندجانبه امضا شود

18. There is a ban on smoking in petrol stations.
[ترجمه ترگمان]ممنوعیت استعمال دخانیات در پمپ های بنزین وجود دارد
[ترجمه گوگل]ممنوعیت استعمال سیگار در جایگاه های بنزین است

19. The protesters showed their defiance of the official ban on demonstrations.
[ترجمه ترگمان]معترضان، مخالفت خود با ممنوعیت رسمی تظاهرات را نشان دادند
[ترجمه گوگل]معترضین سرکشی خود را نسبت به ممنوعیت رسمی تظاهرات نشان دادند

20. The report calls for a ban on the import of hazardous waste.
[ترجمه ترگمان]این گزارش خواستار ممنوعیت واردات مواد زاید خطرناک شده است
[ترجمه گوگل]این گزارش خواستار ممنوعیت واردات زباله های خطرناک است

21. The commission is calling for a global ban on whaling.
[ترجمه ترگمان]این کمیسیون خواستار ممنوعیت جهانی وال گیری شده است
[ترجمه گوگل]این کمیسیون خواستار ممنوعیت جهانی نهنگ شکاری است

to ban someone from leaving the country

کسی را ممنوع الخروج کردن


banned books

کتابهای ممنوعه


They banned that movie.

آن فیلم را ممنوع کردند.


the banning of dogs from public parks

قدغن کردن آوردن سگ به پارک‌های عمومی


the nuclear test ban treaty

قرارداد منع آزمایش‌های اتمی


There was no ban on smoking cigarettes.

منعی برای کشیدن سیگار وجود نداشت.


پیشنهاد کاربران

ممنوعیت / منع کردن / جلوگیری / قانونی که کاری را ممنوع ویا در آن منطقه اجبار میکند

sanction

به چراییِ هندو اُروپایی بودنِ هر2زبان، چمِ و برابرش - بند آوردن و بند آمدن و بند - اَست


محروم کردن/شدن

Ban on sth
ممنوعیت چیزی

BAN ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: شب تن
تعریف: ← شبکۀ تن پوش


کلمات دیگر: