کلمه جو
صفحه اصلی

dehumanization


معنی : از دست دادن صفات انسانی
معانی دیگر : از دست دادن صفات انسانی

انگلیسی به فارسی

غیر انسانی کردن، از دست دادن صفات انسانی


از دست دادن صفات انسانی


انگلیسی به انگلیسی

• depriving of human character or spirit, turning into a beast (also dehumanisation)

مترادف و متضاد

از دست دادن صفات انسانی (اسم)
dehumanization

جملات نمونه

1. What shocks me is the dehumanization of sex by young wives who reduce that powerful force to a technique no different from driving a car or mastering the methods of good grooming.
[ترجمه دین محمد پیام] آنچه مرا تحت تاثیر قرار میدهد رابطه جنسی غیر انسانی با همسران ( خانم ) جوان است که ارزش این نیروی قدرتمند را به روشی مانند راندن ماشین ویا مهارت در خوب آرایش کردن حیوانات کاهش داده است
[ترجمه ترگمان]چیزی که مرا تحت تاثیر قرار می دهد رابطه جنسی با همسران جوان است که آن نیروی قدرتمند را به تکنیکی که با رانندگی یک ماشین و یا یاد گرفتن روش های نظافت خوب تفاوت ندارد را کاهش می دهند
[ترجمه گوگل]آنچه که من را شوکه می کند، غیر انسانی بودن جنس زنانی است که نیروی قدرتمندی را به یک تکنیک که از رانندگی اتومبیل یا تسلط بر شیوه های مراقبت خوب منصرف می شود، کاهش می دهد

2. Dehumanization makes it all too easy to justify abuse, neglect, and violation of human rights.
[ترجمه ترگمان]Dehumanization توجیه آزار، غفلت و نقض حقوق بشر را بسیار آسان می کند
[ترجمه گوگل]انهدام انسانی آن را آسان می سازد تا توجیه سوء استفاده، غفلت و نقض حقوق بشر را تضمین کند

3. What shall we do about conformity and dehumanization?
[ترجمه ترگمان]با این conformity و dehumanization چه باید کرد؟
[ترجمه گوگل]ما در مورد انطباق و غیر انسانی چگونه باید انجام دهیم؟

4. Science has been blamed for the dehumanization of modern life.
[ترجمه ترگمان]علم برای dehumanization زندگی مدرن مورد سرزنش قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]علم به دلیل غیر انسانی بودن زندگی مدرن متهم شده است

5. "Dehumanization" is a basic feature of modern art, especially various avant-guard style arts. It originates in "reflexive" of aesthetic modernity.
[ترجمه ترگمان]\" یکی از ویژگی های اصلی هنر مدرن به ویژه هنرهای رزمی مدرن است آن از \"reflexive\" از مدرنیته زیبایی شناختی سرچشمه می گیرد
[ترجمه گوگل]Dehumanization یکی از ویژگی های اساسی هنر مدرن، به ویژه سبک های گوناگون سبک گارد محافظ است آن را در 'بازتابی' مدرنیته زیبایی شناختی به وجود می آورد

6. Dehumanization is the source of modern Western tragedy, and cruelty is the nature of life.
[ترجمه ترگمان]Dehumanization منبع تراژدی اروپای غربی است و ظلم طبیعت زندگی است
[ترجمه گوگل]Dehumanization منبع تراژدی غرب مدرن است و ظلم و ستم طبیعت زندگی است

7. Different connotations can be presented in different aesthetic explanations to "dehumanization".
[ترجمه ترگمان]معانی ضمنی مختلف می تواند در توضیحات زیبایی شناختی متفاوت به \"dehumanization\" ارائه شود
[ترجمه گوگل]متون مختلف می توانند در توضیحات زیبایی شناختی مختلف به «غیر انسانی کردن» ارائه شوند

8. This paper explores the two opposite attitudes which are humanization and dehumanization about human nature problem in western psychology.
[ترجمه ترگمان]این مقاله به بررسی دو رویکرد مخالف می پردازد که در روان شناسی غرب به مساله طبیعت انسان بستگی دارد
[ترجمه گوگل]این مقاله دو نگرش مخالف را بررسی می کند که انسجام و انهدام در مورد مسئله طبیعت بشر در روانشناسی غرب است

9. Had the key to this issue, we are accustomed to judge dehumanization, mechanization, and the judge ignored the personality factor in the impact of the judicial process.
[ترجمه ترگمان]اگر کلید این مساله بود، ما به قضاوت dehumanization، مکانیزاسیون و قاضی عادت کرده ایم عامل شخصیت در تاثیر فرآیند قضایی را نادیده گرفتیم
[ترجمه گوگل]کلید اصلی این موضوع بود، ما عادت به قضاوت در مورد غیر انسانی بودن، مکانیزاسیون، و قاضی عامل شخصیت در اثر روند قضایی را نادیده گرفت

10. But when conversations are restricted, “ there's almost an issue of dehumanization.
[ترجمه ترگمان]اما هنگامی که گفتگوها محدود می شوند، \" تقریبا یک مساله of وجود دارد
[ترجمه گوگل]اما وقتی گفتگو محدود است، 'تقریبا مسئله غیر انسانی بودن وجود دارد

11. But Poe is not un-American, despite his aristocratic disgust with democracy, preference for the exotic, and themes of dehumanization.
[ترجمه ترگمان]اما پو، علی رغم تنفر aristocratic اش از دموکراسی، ترجیح دادن به موضوعات غیر بومی و موضوعات مربوط به dehumanization، یک آمریکایی غیر آمریکایی نیست
[ترجمه گوگل]اما پو، علی رغم انزجار اشرافی اش با دموکراسی، اولویت عجیب و غریب، و تمایلات غیر انسانی، پو نادو آمریکایی نیست

12. The bottom line of such an approach is not merely ignorance and skepticism, but the ultimate dehumanization of persons.
[ترجمه ترگمان]خط پایین چنین رویکردی نه تنها جهل و تردید نیست بلکه هدف نهایی افراد است
[ترجمه گوگل]خط پایین چنین رویکردی صرفا جهل و شک و تردید نیست، بلکه انحطاط نهایی افراد است

13. "The Web creates real relationships and does not result in autism and dehumanization," said Scheer, who admitted he gets nervous when he does not have Internet access while on vacation.
[ترجمه ترگمان]Scheer می گوید: \"وب روابط واقعی ایجاد می کند و منجر به اوتیسم و dehumanization نمی شود\"
[ترجمه گوگل]Scheer گفت: 'وب ایجاد روابط واقعی و منجر به اوتیسم و ​​غیر انسانی نمی شود، که اعتراف می کند که او در حالی که در تعطیلات به اینترنت دسترسی ندارد، عصبی می شود

14. The reduction of people to material objects is merely another step down in the process of dehumanization.
[ترجمه ترگمان]کاهش مردم به اشیا مادی تنها یک گام دیگر در فرآیند of است
[ترجمه گوگل]کاهش مردم به اشیاء مادی، صرفا یک مرحله دیگر در روند غیر انسانی است

پیشنهاد کاربران

از دست دادن صفت انسانی

انسانیت زدایی

غیر انسانی

انسانی زدایی

آرام آرام

غیرانسان انگاری


کلمات دیگر: