bastardize

معنی : فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن

معانی دیگر : وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن

انگلیسی به فارسی

حرام‌زاده خواندن، فاسدکردن، پست شدن

فعل گذرا ( transitive verb )

حالات: bastardizes, bastardizing, bastardized

• (1) تعریف: to prove (a person) to be a bastard.

• (2) تعریف: to lower in value; debase.

- The wine quality was bastardized by the new ingredient.

[ترجمه ترگمان] کیفیت شراب با ترکیبات جدید مخلوط شده بود
[ترجمه گوگل] کیفیت شراب توسط مواد جدید ساخته شده است

فعل ناگذر ( intransitive verb )

مشتقات: bastardization (n.)

• : تعریف: to become debased.

• declare a child a bastard; corrupt a language; humiliate (also bastardise)

فاسد کردن (فعل)

ruin, addle, corrupt, rot, spoil, bastardize, canker, debauch, deprave, taint, vitiate, erode

حرامزاده خواندن (فعل)

bastardize

پست شدن (فعل)

bastardize, grovel

debase

Synonyms: adulterate, bestialize, brutalize, corrupt, debauch, declare illegitimate, degrade, demoralize, deprave, pervert, vitiate, warp

Antonyms: appreciate, praise, value

a bastardized text

متن دارای دخل و تصرفات بی‌جا

کلمات دیگر: