1. battle stations on a ship
جایگاه های رزمی در کشتی
2. battle of wits
جنگ لفظی و زیرکانه
3. a battle scene
صحنه ی نبرد،رزمگاه
4. hot battle
جنگ سخت
5. pitched battle
نبرد با آرایش نظامی
6. sea battle
نبرد دریا
7. the battle against illiteracy
پیکار با بیسوادی
8. the battle became a seesaw between the offensive and the defensive
نبرد تبدیل شد به یک نوسان میان تک و پدافند.
9. the battle between the sexes
کشمکش بین دو جنس مخالف (مرد و زن)
10. the battle ended in a rout
جنگ به انهدام انجامید.
11. the battle for women's rights
تلاش برای حقوق مدنی زنان
12. the battle reached a climax
نبرد به اوج رسید.
13. the battle scene got the audience going
صحنه ی نبرد تماشاگران را گرفت.
14. do battle (with)
نبرد کردن (با)،پیکار کردن (با)،مقابله کردن
15. join battle
(جنگ یا مسابقه یا پیکار) آغاز کردن
16. a dubious battle
نبردی که سرنوشت آن نامعلوم است
17. a gory battle
نبردی خونین
18. a lost battle
نبرد همراه با شکست
19. a mock battle
جنگ زرگری،نبرد وانمودین
20. a sea battle
نبرد دریایی
21. a sham battle
جنگ زرگری
22. accoutered for battle
مهیای جنگ
23. an unequal battle
نبرد میان دو نیروی نامتعادل
24. field of battle (battlefield)
میدان جنگ
25. ordeal by battle
گناه آزمون از راه نبرد،گناه آزمون رزمی
26. half the battle
بخش عمده ی کار،مهمترین گام در راه انجام کاری
27. wager of battle
دعوت جنگ تن به تن (که توسط متهم برای اثبات بی گناهی خود اعلام می شد)
28. heroes of the battle of chaldoran
قهرمانان نبرد چالدران
29. the most important battle of that war
مهم ترین نبرد آن جنگ
30. troops arrayed for battle
قشون آراسته برای رزم
31. troops equipped for battle
قشون های تجهیز شده برای نبرد
32. fight a losing battle
تقلای بیهوده کردن،بیهوده کوشیدن
33. arming the soldiers for battle
سربازان را برای جنگ مسلح کردن
34. he distinguished himself in battle
او در نبرد برتری خود را نشان داد.
35. the loss of a battle
شکست در یک نبرد
36. the site of a battle
رزمگاه،محل وقوع جنگ
37. to marshal forces for battle
نیروها را برای نبرد آراستن
38. a graphic description of the battle scene
شرح زنده ای از نبردگاه
39. a vivid description of the battle
شرح زنده ی آن نبرد
40. he proved himself stout in battle
او نشان داد که در نبرد بی باک است.
41. in the heat of the battle
درگیرو دار جنگ
42. in the thick of the battle
در بحبوحه ی نبرد
43. our forces are ready for battle
نیروهای ما آماده ی رزم اند.
44. the soldiers were all in battle array
سربازان به آرایش جنگی درآمده بودند.
45. to pipe the clan to battle
عشیره را به جنگ برانگیختن
46. to throw reinforcements into a battle
نیروی کمکی به نبرد فرستادن
47. we shall abide till the battle is won
تا هنگام پیروزی در نبرد (در اینجا) خواهیم ماند.
48. he was badly wounded before the battle had fairly begun
پیش از آنکه نبرد به طور آشکار آغاز شود سخت زخمی شد.
49. his father was killed in the battle of britain
پدرش در نبرد بریتانیا کشته شد.
50. soldiers that nobody could match in battle
سربازانی که در جنگ هیچکس یارای برابری با آنها را نداشت
51. the latest information (received) from the battle front
آخرین اطلاعات (اگهدادهای) رسیده از جبهه ی جنگ
52. this painting is representative of a battle
این نقاشی نمایانگر یک نبرد است.
53. we were ready to do grim battle for our freedom
ما آماده بودیم در راه آزادی تا سر حد جان مبارزه کنیم.
54. when the trumpets started braying, the battle began
شیپورها که شروع به نفیر زدن کردند،نبرد آغاز شد.
55. a soldier haunted by the images of battle
سربازی که خاطرات جنگ او را رنجه می دارد
56. to summon up one's courage for the battle
شجاعت خود را برای نبرد بسیج کردن
57. two of his best friends fell in that battle
دو تا از بهترین دوستانش در آن نبرد تلف شدند.
58. when the mother-in-law arrived the party became a battle royal
وقتی مادرشوهر سر رسید مهمانی به میدان نبرد تبدیل شد.
59. the soldiers, he noted, were not yet ready for battle
او متذکر شد که سربازان هنوز آمادگی رزمی ندارند.
60. it was the courage of our sailors that determined the destiny of that great battle
دلاوری ناویان ما بود که فرجام آن نبرد بزرگ را تعیین کرد.