کلمه جو
صفحه اصلی

decency


معنی : شایستگی، محجوبیت، نجابت، انطباق با مورد، پاک بینی
معانی دیگر : مناسبت، ادب، بزرگواری، آبرومندی (رجوع شود به: decent)، (جمع) آداب و اصول، نزاکت و حسن سلوک، معرفت، (جمع) تسهیلات و نیازهای زندگی خوب، لطف، محبت

انگلیسی به فارسی

انطباق با مورد، شایستگی، فربوتنی، آزرم، نجابت


دقت، نجابت، شایستگی، محجوبیت، انطباق با مورد، پاک بینی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: decencies
(1) تعریف: the quality, state, or condition of being decent.
مترادف: fitness, honesty, respectability, seemliness, suitableness
متضاد: indecency
مشابه: appropriateness, good, goodness, integrity, kindness, niceness

(2) تعریف: conformity to commonly recognized standards of modesty, good taste, and the like; propriety; decorum.
مترادف: conformity, decorum, modesty, propriety
مشابه: etiquette, manners, mores, virtue

(3) تعریف: (pl.) the requirements of a respectable or comfortable standard of living.
مترادف: amenities, comforts

• modesty; integrity; proper behavior
decency is behaviour which follows accepted moral standards.
decency is also kind and considerate behaviour.

مترادف و متضاد

شایستگی (اسم)
ability, sufficiency, competency, competence, merit, suitability, worthiness, aptitude, desert, acceptability, adequacy, pertinence, pertinency, aptness, decency, eligibility

محجوبیت (اسم)
bashfulness, modesty, decency, shamefacedness

نجابت (اسم)
honor, decency, chastity, nobility, gentility, gentilesse, gentrice

انطباق با مورد (اسم)
decency

پاک بینی (اسم)
sportsmanship, decency

respectable behavior


Synonyms: appropriateness, ceremoniousness, civility, conventionality, correctness, courtesy, decorum, dignity, etiquette, fitness, fittingness, formality, good form, good manners, honesty, modesty, propriety, respectability, righteousness, seemliness, virtue


Antonyms: immodesty, immorality, impropriety, indecency, obsceneness, obscenity


جملات نمونه

1. his decency and valor
بزرگواری و شجاعت او

2. not have the decency to
معرفت (انجام کاری را) نداشتن

3. His sense of decency and fair play made him refuse the offer.
[ترجمه mohsen] به خاطر حس شایستگی و انصافی که به او دست داد پیشنهاد را رد کرد
[ترجمه ترگمان]حس ادب و ادب به او دست داد که پیشنهادش را رد کند
[ترجمه گوگل]حس او از شایستگی و بازی عادلانه او را از این پیشنهاد رد کرد

4. Your behaviour is an affront to public decency.
[ترجمه ترگمان]رفتار شما بی احترامی به شرافت عمومی است
[ترجمه گوگل]رفتار شما، عصبانی بودن به عدالت عمومی است

5. On Friday he showed neither decency nor dignity. It was an uncommon lapse.
[ترجمه ترگمان]روز جمعه نه نجابت داشت و نه وقار این یه اشتباه غیر عادی بود
[ترجمه گوگل]در روز جمعه او نه شایستگی و نه عزت را نشان داد این یک گذرگاه غیر معمول بود

6. His sense of decency forced him to resign.
[ترجمه ترگمان]حس شایستگی و نزاکت او را وادار به استعفا کرد
[ترجمه گوگل]احساس حسن نیت او او را مجبور به استعفا کرد

7. She was a model of honesty and decency.
[ترجمه ترگمان]او نمونه ای از شرافت و شرافت بود
[ترجمه گوگل]او نمونه ای از صداقت و مهربانی بود

8. He might have had the decency to apologize.
[ترجمه ترگمان] اون شاید ادب و نزاکت رو داشته باشه که عذرخواهی کنه
[ترجمه گوگل]او ممکن است تقوا را برای عذرخواهی داشته باشد

9. He is someone who prizes truth and decency above all things.
[ترجمه ترگمان]او کسی است که حقیقت و نجابت را بالاتر از همه چیز می داند
[ترجمه گوگل]او کسی است که حقیقت و شایستگی را بالاتر از همه چیز به ارمغان می آورد

10. They had transgressed the bounds of decency.
[ترجمه ترگمان]آن ها مرزه ای ادب را هم فراتر گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]آنها مرزهای شایستگی را نقض کرده بودند

11. This policy goes against common precepts of decency.
[ترجمه ترگمان]این سیاست با احکام عمومی شایستگی انجام می شود
[ترجمه گوگل]این سیاست علیه مقررات معمول تقدیر است

12. It's only common decency to let her know what's happening .
[ترجمه ترگمان]فقط نجابت عمومی است که به او بگویم چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه گوگل]تنها شایستگی آن است که به او بگوید چه اتفاقی می افتد

13. You'd think he'd have the common decency to apologize for what he said.
[ترجمه ترگمان]تو فکر می کنی او آداب و رسوم مشترک را داشت که به خاطر چیزی که گفته بود عذرخواهی کند
[ترجمه گوگل]شما فکر می کنید که او شایستگی عادی را برای آنچه که او گفت، عذرخواهی می کند

14. His essential decency makes it impossible to dislike him.
[ترجمه ترگمان]نجابت اصلی او نمی تواند از او بدش بیاید
[ترجمه گوگل]شایستگی اساسی او باعث می شود که او را دوست نداشته باشید

15. They earn wages below the decency threshold set by the EU.
[ترجمه ترگمان]آن ها حقوق زیر آستانه شایستگی تعیین شده توسط اتحادیه اروپا را بدست می آورند
[ترجمه گوگل]آنها دستمزد را زیر آستانه پنداری که توسط اتحادیه اروپا تعیین شده است، دریافت می کنند

his decency and valor

بزرگواری و شجاعت او


اصطلاحات

not have the decency to

معرفت (انجام کاری را) نداشتن


پیشنهاد کاربران

آداب

جایگاه - منزلت

dignity
شان
مرتبه
مقام
منزلت
جایگاه

شرف - عزت
احترام ( آبرو )
شرافت

مثالی از فیلم " بتمن آغاز میکند"
ساختار جمله برام جالب بود
Like you, I was supposed to learn there are those who without decency, must be fought
مثل تو باید یاد میگرفتم کسانی هستند بدون نجابت که باید با آنها جنگید

Politeness

در حقوق:عفت
crimes against decency :جرائم منافی عفت

کرامت


کلمات دیگر: