کلمه جو
صفحه اصلی

batten


معنی : چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن
معانی دیگر : تخته کوب کردن، تخته ی نازک، توفال، تخته ی کف اتاق، زهوار، زبانه، طوقه، باریک چوب، (قطعه چوب یا پلاستیک که برای سفت کردن و محکم کردن بادبان کشتی به کار می رود) گوه ی بادبان کشتی، چاق کردن یا شدن، فربه کردن، خوراک زیاد دادن، موفق شدن، کامران شدن، (ماشین نخریسی) دفتینه، دفتنه

انگلیسی به فارسی

پروار کردن، چاق شدن، حاصلخیز شدن، نشو و نما کردن


بتنت، چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: battens, battening, battened
(1) تعریف: to grow fat; thrive.

(2) تعریف: to prosper, esp. at the expense of others.

- Big business is battening on tax cuts.
[ترجمه سعید پارسا] رشد کسب و کارهای بزرگ به کاهش مالیات ها وابسته است .
[ترجمه ترگمان] کسب و کاره ای بزرگ به کاهش مالیات بستگی دارد
[ترجمه گوگل] کسب و کار بزرگ در کاهش مالیات است
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to grow by feeding.
مشابه: fat
اسم ( noun )
(1) تعریف: a narrow board or strip used esp. for exterior siding and flooring in wooden building construction.

(2) تعریف: a thin, flexible length of wood or other material used to maintain flatness in a sail.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: battens, battening, battened
(1) تعریف: to secure or fasten using battens (usu. fol. by "down").
مشابه: board

- He ran through the driving rain to batten the barn door.
[ترجمه ترگمان] از خلال باران به طرف در انبار دوید تا در طویله را ببندد
[ترجمه گوگل] او از طریق باران رانندگی عبور کرد تا درب گنجه را بچرخاند
- As the ship headed into the storm, the sailors battened down the hatches.
[ترجمه ترگمان] همچنان که کشتی به سوی توفان حرکت می کرد، ملوانان از دریچه پایین آمدند
[ترجمه گوگل] همانطور که کشتی به طوفان رسیده بود، ملوانان به طرف دریچه ها خم شد

(2) تعریف: to furnish with battens.

• board, piece of wood used to hold something in place
grow fat; live luxuriously at the expense of another; secure with battens
a batten is a long strip of wood that is fixed to something to strengthen it or to hold it firm.
if you batten something down, you make it secure by fixing battens across it or by closing it firmly.
if someone battens on or battens upon another person, they live comfortably or become successful by using that person's money or position in society for their own benefit.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زیرکوب - توفال - زوار - لقمه - چوب پشتبند بام - الوار - پیوند افقی - تخته باریک
[نساجی] دفتین ماشین بافندگی

مترادف و متضاد

چاق شدن (فعل)
batten, blubber, plump

نشو و نما کردن (فعل)
batten, flourish

پروار کردن (فعل)
batten

حاصلخیز شدن (فعل)
batten, luxuriate

fasten securely


Synonyms: board up, clamp down, cover up, fix, nail down, secure, tie, tighten


Antonyms: loosen, unfasten, unfix


grow fat


Synonyms: burgeon, feed on, grow, prosper, thrive, wax


جملات نمونه

1. to batten down the hatches
مدخل های کشتی را با برزنت پوشاندن (به ویژه هنگام توفان)

2. to batten on (or upon) another person
از کس دیگری سو استفاده کردن،به کسی بند شدن،از نام و نفوذ کس دیگری بهره گیری کردن

3. There's a storm coming, so let's batten down the hatches.
[ترجمه سعید پارساپور] طوفانی در راهه ، پس مخازن کشتی را بپوشانیم
[ترجمه ترگمان]یک طوفان در راهه، پس بیا مراقب hatches باشیم
[ترجمه گوگل]یک طوفان می آید، بنابراین اجازه دهید پایین چاله ها بچرخیم

4. They managed to batten down the shutters and doors before the hurricane hit.
[ترجمه ترگمان]آن ها توانستند قبل از برخورد طوفان درها و پنجره ها را ببندند
[ترجمه گوگل]قبل از طوفان، آنها توانستند کرکره ها و درب ها را خم کنند

5. The tornado is coming, so we had better batten down the hatches here and get to the cellar.
[ترجمه ترگمان]تورنادو دارد می آید، بنابراین بهتر است از the مواظبت کنیم و برسیم به سرداب
[ترجمه گوگل]گردباد در حال آمدن است، بنابراین ما بهتر از این چاه ها را خم کرده ایم و به انبار می رویم

6. She could do nothing but batten down the conversational hatches and wait until the storm blew itself out.
[ترجمه ترگمان]او هیچ کاری نمی توانست بکند جز کندن دریچه مکالمه و صبر کردن تا زمانی که توفان شروع به وزیدن کرد
[ترجمه گوگل]او می توانست چیزی را انجام دهد، اما چنگال های مکالمه را خالی نکرد و صبر کن تا طوفان خود را بیرون بکشد

7. I prized a batten off the wall behind my bed.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که به دیوار پشت سرم تکیه دادم، محکم به دیوار تکیه دادم و محکم به دیوار تکیه دادم
[ترجمه گوگل]من از روی دیوار پشت تختم خم شدم

8. Optional: Neatly cover the batten by wrapping fabric round, folding in the ends and holding in place with steel tacks.
[ترجمه ترگمان]اختیاری: Neatly، batten را با پیچیدن دور پارچه، folding در انتهای و نگه داری در محل با میخ، پوشش می دهد
[ترجمه گوگل]اختیاری به طور ناخوشایند پوشش بافت را با پیچاندن پارچه دور، تاشو در انتها و نگه داشتن در محل با بسته های فولادی

9. Stracey and Batten are now successful nightclub singers.
[ترجمه ترگمان]Stracey و batten در حال حاضر خوانندگان کلوب شبانه موفق هستند
[ترجمه گوگل]Stracey و Batten در حال حاضر موفق به خوانندگان کلوپ شبانه هستند

10. After this, evidence about Anne Batten Cristall's life is very sparse.
[ترجمه ترگمان]بعد از این، شواهدی در مورد زندگی آنه batten بسیار پراکنده است
[ترجمه گوگل]پس از این، شواهد در مورد آن Batten کریستال زندگی بسیار پراکنده است

11. It will be necessary to batten the ceiling to take the new boards.
[ترجمه ترگمان]لازم خواهد بود که برای برداشتن تابلوهای جدید سقف را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]لازم است که سقف را بپوشاند تا تابلوهای جدید را بگیرد

12. I nailed the batten back on top.
[ترجمه ترگمان]من وضعم را خوب و مرتب کردم
[ترجمه گوگل]من پشت سرش را بالا گرفتم

13. The detachable batten is, of course, the norm for the Tabel school.
[ترجمه ترگمان]این اختلال detachable، البته، نرم برای مدرسه Tabel است
[ترجمه گوگل]البته بتنت قابل جدا شدن، البته برای مدرسه Tabel است

14. A dual batten option is commonplace, enabling the sail to be set soft if desired.
[ترجمه ترگمان]گزینه دوگانه دوگانه معمولی است و این امکان را می دهد که در صورت تمایل به سمت نرم تنظیم شود
[ترجمه گوگل]گزینه batten دوگانه معمول است، و در صورت تمایل بادبان را می توان تنظیم کرد

15. Fix the batten in place with angle brackets, then attach the blind with touch-and-close fastener.
[ترجمه ترگمان]the را با براکت های زاویه اصلاح کنید و سپس بسته را با بست و بست ببندید
[ترجمه گوگل]با استفاده از براکت های زاویه، بافت را در جای خود قرار دهید، سپس کور را با اتصال گیرنده لمسی و بست وصل کنید

The windows were battened down as the storm grew fiercer.

توفان که شدیدتر شد پنجره‌ها را تخته کوب کردند.


اصطلاحات

to batten down the hatches

مدخلهای کشتی را با برزنت پوشاندن (به ویژه هنگام توفان)


to batten on (or upon) another person

از کس دیگری سوء استفاده کردن، به کسی بند شدن، از نام و نفوذ کس دیگری بهره‌گیری کردن



کلمات دیگر: