کلمه جو
صفحه اصلی

dare


معنی : شهامت، بمبارزه طلبیدن، جرات کردن، یارا بودن، مبادرت بکار دلیرانه کردن
معانی دیگر : شهامت داشتن، به خود اجازه دادن، به چالش طلبیدن، هل من مبارز گفتن، روی (انجام عملی را) داشتن، چالش، هل من مبارز گویی، به مبارزه (و غیره)طلبی، ویرجینیا دیر (اولین انگلیسی متولد در امریکا)، یارایی

انگلیسی به فارسی

یارا بودن، جرئت کردن، مبادرت بکار دلیرانه کردن، به مبارزه طلبیدن، شهامت، یارایی


جرات کن، شهامت، جرات کردن، یارا بودن، مبادرت بکار دلیرانه کردن، بمبارزه طلبیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: dares, daring, dared
• : تعریف: to be courageous enough or reckless enough to do something.
مشابه: adventure, venture

- She dared to tell the truth when everyone else was silent.
[ترجمه El Gringo] او ( مونث ) جرات کرد حقیقت را بگوید، وقتی همه ساکت بودند
[ترجمه نیلوفر نیک کار ] هنگامی که همه سکوت کرده بودند, او جرات کرد حقیقت را بگوید.
[ترجمه امیرحسین] او ( مونث ) جرات کرد حقیقت را بگوید زمانی که دیگران ساکت بودند
[ترجمه ترگمان] وقتی همه ساکت بودند، جرات نمی کرد حقیقت را بگوید
[ترجمه گوگل] او جرأت کرد که حقیقت را بگوید، وقتی که دیگران سکوت می کردند
- He would never dare to do the wild and adventurous things his brother did.
[ترجمه مبين] او هرگز جرات انجام کار های وحشیانه و پر ماجرایی که برادرش انجام داد نمی کند
[ترجمه ترگمان] هرگز جرات نمی کرد کاره ای وحشیانه و ماجراجو را که برادرش انجام می داد، انجام دهد
[ترجمه گوگل] او هرگز جرأت انجام کارهای وحشی و پرماجرا را که برادرش انجام داد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to provoke or challenge (someone) into doing something dangerous or adventurous as a test of courage.
مترادف: challenge, defy
مشابه: provoke, taunt

- The other kids dared him to jump off the bridge.
[ترجمه ترگمان] بقیه بچه ها جرات کردند از روی پل بپرد
[ترجمه گوگل] بچه های دیگر جرأت کردند او را از پل بردارند
اسم ( noun )
• : تعریف: an act of daring; challenge.
مشابه: bet, challenge, provocation

- He jumped into the river on a dare.
[ترجمه ترگمان] جراتی به خود داد و روی رودخانه جست
[ترجمه گوگل] او به جرأت به رودخانه پرید
- They knocked on the door of the dilapidated old house as part of a dare.
[ترجمه ترگمان] آن ها در خانه خرابه قدیمی را به عنوان بخشی از شجاعت در زدند
[ترجمه گوگل] آنها به عنوان بخشی از جرات در خانه خانه قدیمی ویران شده افتادند
فعل کمکی ( auxiliary verb )
• : تعریف: (somewhat old-fashioned) to have the courage or audacity to do something (usu. used in the negative or interrogative)

- Do I dare tell her the truth?
[ترجمه ترگمان] جرات می کنی حقیقت را به او بگویم؟
[ترجمه گوگل] آیا جرات می کنم او را حقیقت بگویم؟
- How dare you accuse me of such a thing!
[ترجمه ترگمان] چطور جرات می کنی چنین چیزی را به من متهم کنی؟
[ترجمه گوگل] چقدر جرات میکنید که من چنین چیزی را متهم کنم؟
- I dare not see you tonight, though I dearly wish it!
[ترجمه ترگمان] من جرات نمی کنم امشب شما را ببینم، هر چند که خیلی دلم می خواهد!
[ترجمه گوگل] امشب جرأت نمیکنم، گرچه من آنرا آرزو می کنم!

• venture, attempt, daring act; challenge
venture, have courage to do something difficult or dangerous; challenge someone to do something difficult or dangerous
if you do not dare to do something, you lack the courage to do it.
if you dare someone to do something, you challenge them to prove they are not frightened of doing it.
a dare is a challenge to do something dangerous or frightening.
see also daring.
you say `dare i say it' when you know that what you are going to say will upset or disappoint someone.
you say `don't you dare' when you are angrily telling someone not to do something.
you say `i dare say' to show that you think something is probably true. the form daresay is also used in writing.

مترادف و متضاد

شهامت (اسم)
bounty, animosity, pluck, dare, daring

بمبارزه طلبیدن (فعل)
dare, defy, oppugn, challenge

جرات کردن (فعل)
dare

یارا بودن (فعل)
dare

مبادرت بکار دلیرانه کردن (فعل)
dare

challenge, defiance


Synonyms: cartel, defy, provocation, stump, taunt


challenge, defy someone


Synonyms: beard, brave, bully, call one’s bluff, confront, cope, denounce, disregard, face, face off, front, goad, insult, knock chip off shoulder, laugh at, make my day, meet, mock, muster courage, oppose, outdare, provoke, resist, run the gauntlet, scorn, spurn, square off, step over the line, take one on, taunt, threaten, throw down gauntlet


take a risk; be courageous


Synonyms: adventure, attempt, be bold, brave, endanger, endeavor, gamble, go ahead, hazard, make bold, pluck up, presume, risk, run the risk, speculate, stake, take a chance, take heart, try, try one’s hand, undertake, venture


Antonyms: be careful, hold back, refrain


جملات نمونه

1. how dare you impute such ugly intentions to him
چطور جرئت می کنی چنین نیت های زشتی را به او نسبت بدهی ؟

2. how dare you (he, she, etc. ) !
چطور به خودت (خودش و غیره) اجازه میدهی !

3. i dare say
(به جرات) می توانم بگویم

4. don't you dare to call him fat again!
مبادا دوباره او را ((چاق)) صدا کنی!

5. for a dare
به واسطه ی شرطبندی یا مبارزه طلبی

6. enemy planes didn't dare to tangle with our fleet
هواپیماهای دشمن جرات درگیر شدن با ناوگان ما را نداشتند.

7. he did not dare to breast the party's leader
او جرات نمی کرد در مقابل رهبر حزب شاخ و شانه بکشد.

8. he did not dare to express his dissatisfaction with the condition of the country
جرات نمی کرد نارضایتی خود را از وضع کشور علنا بیان کند.

9. he did not dare to thwart the whims of the king
او جرات نکرد که با هوس های سلطان مخالفت کند.

10. He wanted to ask her, but he didn't dare.
[ترجمه ترگمان]او می خواست از او سوال کند، اما جرات نکرد
[ترجمه گوگل]او می خواست از او بپرسد، اما او جرأت نکرد

11. How dare you lay a finger on him?
[ترجمه ترگمان]چطور جرات می کنی یه انگشت بهش بزنی؟
[ترجمه گوگل]چطور جرات میکنید انگشت خود را بر روی او بگذارید؟

12. Do you dare to go topless on the beach?
[ترجمه ترگمان]جرات می کنی تو ساحل لخت بری؟
[ترجمه گوگل]آیا شما جرات رفتن به بی انتها در ساحل؟

13. Don't you dare come back again!
[ترجمه ترگمان]جرات نداری دوباره برگردی!
[ترجمه گوگل]آیا جرات نمی کنید دوباره بیایید

14. I wonder if he dare stand up to his boss.
[ترجمه arh616] دارم فکر میکنم که آیا او جرئت ایستادن مقابل رئیسش را دارد
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چطور جرات می کند جلوی رئیسش بایستد یا نه
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که آیا او جرات ایستادن به رئیسش را دارد

15. How dare you make personal remarks!
[ترجمه ترگمان]! چطور جرات می کنی حرف شخصی بزنی
[ترجمه گوگل]چطور جرات می کنی اظهارات شخصی بکنی؟

jump if you dare!

اگر مردی بپر!


No one dared to look Teymoor in the eye.

هیچ‌کس جرئت نگاه کردن به چشمان تیمور را نداشت.


don't you dare to call him fat again!

مبادا دوباره او را «چاق» صدا کنی!


He dared me to swim across the river.

به من گفت اگر راست می‌گی تا آن طرف رودخانه شنا کن.


اصطلاحات

for a dare

به واسطه‌ی شرط‌بندی یا مبارزه‌طلبی


how dare you (he, she, etc.) !

چطور به خودت (خودش و غیره) اجازه می‌دهی !


I dare say

(به جرئت) می‌توانم بگویم


پیشنهاد کاربران

Are midoonam
Bache gonah dare
Shostamesh mesle barf shod

جرات کردن، شهامت داشتن

جرات کردن

Don't you dare do sth:
( گفتاری ) دیگه نبینم. . .


Collins:👇👇👇👇
If you say to someone `don't you dare' do something, you are telling them not to do it and letting them know that you are angry. [SPOKEN]

Eg: Hey, you bastard, don't you dare try and justify what you're doing!
هی تو حرومزاده، دیگه نبینم سعی کنی و کارت رو توجیه کنی.

شهامت داشتن
جرات کردن

اصطلاح Don't you dare!
این کار را نکن!
حتی فکرشم نکن!

یکی از افعال کمکی است .

How dare you !!
چطور جرئت میکنی !!!

آماده بودن ( در بعضی مواقع این معنیو میده )
شهامت داشتن

شجاع بودن
دلیر بودن
قوی بودن
Be brave enough

جرات کسی را امتحان کردن

به چالش کشیدن he dares his student to dream big

شیرکردن ، دلیرکردن
The older brother dared them
to go close to the cage

dare somebody to do something
کسی را شیر کردن یا شجاعت انجام کاری را به کسی دادن.

playing truth or dare : جرات حقیقت بازی کردن

به چالش کشیدن کسی

don't you dare go out without me
غلط میکنی بدون من بیرون بری
نکته:
don't you dare = you, don't dare

تاج یا هر ساختار شبه به آن


کلمات دیگر: