کلمه جو
صفحه اصلی

canvas


معنی : نقاشی، کرباس، بوم نقاشی، پرده نقاشی، پارچه برزنت، پارچه مخصوص نقاشی، کف رینگ بوکس یا کشتی، الک یا غربال کردن، برای جمعاوری اراء فعالیت کردن
معانی دیگر : (کرباس ویژه ای که روی آن نقاشی رنگ روغن می کنند) پارچه ی نقاشی، بوم، نقاشی (روی پارچه)، چادر، خیمه، خیمه ی بزرگ (به ویژه در سیرک)، پارچه ی ریز باف و زبر (معمولا از کتان رنگرزی نشده که در ساختن خیمه و بادبان کشتی و غیره کاربرد دارد)، برزنت، بادبان (ها)، هر نوع پارچه زبر و درشت بافت که روی آن سوزن دوزی یا ملیله دوزی کنند

انگلیسی به فارسی

( canvass =) کرباس، پارچه مخصوص نقاشی، (مجازاً)نقاشی، پرده نقاشی، کف رینگ بوکسیا کشتی


بوم، نقاشی، بوم نقاشی، کرباس، پرده نقاشی، پارچه برزنت، پارچه مخصوص نقاشی، کف رینگ بوکس یا کشتی، الک یا غربال کردن، برای جمعاوری اراء فعالیت کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: heavy, tightly woven cloth, usu. of flax, hemp, or cotton, used for making sails, tents, and protective coverings.
مشابه: burlap, denim, drill, duck, sailcloth, tarp, tarpaulin, ticking

- The canvas of our tent was strong enough to hold out the rain.
[ترجمه ترگمان] چادر چادر ما آنقدر قوی بود که باران بند بیاید
[ترجمه گوگل] بوم چادر ما به اندازه کافی قوی بود تا باران را از بین ببرد
- My old pair of basketball shoes were made out of canvas.
[ترجمه قدمی] کفش قدیمی ورزشی من از بوم ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] کفش ورزشی قدیمی من از کرباس ساخته شده بو
[ترجمه گوگل] جفت کفش قدیمی بسکتبال من از بوم ساخته شده است

(2) تعریف: a piece of such material used as the surface for an oil painting.
مشابه: cloth, fabric, textile

- He gently dabs paint on his canvases rather than using brush strokes.
[ترجمه ترگمان] او به آرامی بر روی بوم نقاشی می کشد تا با استفاده از ضربه های قلم مو
[ترجمه گوگل] او به جای استفاده از سایه های قلم مو به آرامی بر روی بوم های خود رنگ می زند

(3) تعریف: an oil painting on such a surface.
مترادف: painting
مشابه: oil, picture

- The artists will need help putting up their canvases for the exhibit.
[ترجمه ترگمان] هنرمندان برای بالا بردن canvases برای این نمایشگاه به کمک نیاز خواهند داشت
[ترجمه گوگل] هنرمندان برای کمک به ساختن بوم های خود برای نمایشگاه نیاز دارند

• coarse material (used for sails, tents, as a painting surface, etc.); painting which has been painted on canvas
made of or resembling canvas or another coarse fabric
cover with canvas; examine, scrutinize; discuss; solicit votes or opinions
canvas is strong, heavy cloth used for making tents, sails, and bags.
if you are living and sleeping under canvas, you are living and sleeping in a tent.
a canvas is also a piece of canvas on which an oil painting is done. it can also refer to the painting itself.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] کرباس - بافت ساده پنبه ای یا کتانی - برزنت - بافت ساده بسیار محکم برای مصارف ارتشی و غیره

مترادف و متضاد

painting on coarse material


Synonyms: art, artwork, oil, picture, piece, portrait, still life, watercolor


نقاشی (اسم)
arras, painting, canvas, portrait, canvass

کرباس (اسم)
canvas, canvass, burlap, toile, sackcloth

بوم نقاشی (اسم)
canvas

پرده نقاشی (اسم)
canvas, canvass, tableau

پارچه برزنت (اسم)
canvas, oilskin

پارچه مخصوص نقاشی (اسم)
canvas, canvass

کف رینگ بوکس یا کشتی (اسم)
canvas, canvass

الک یا غربال کردن (فعل)
canvas, canvass

برای جمعاوری اراء فعالیت کردن (فعل)
canvas, canvass

coarse material


Synonyms: awning cloth, duck, fly, sailcloth, shade, tarp, tarpaulin, tenting


جملات نمونه

the canvases of Hieronymus Bosch

نقاشی‌های هیرانیموس بوش


the lure of the canvas for children

گیرایی سیرک در نظر کودکان


They used to live under canvas.

آنها در چادر زندگی می‌کردند.


1. the canvas
صحنه ی مشت بازی (که کف آن با کرباس فرش شده است)

2. under canvas
در خیمه

3. bighting the canvas of a sail
محکم بستن پارچه ی بادبان

4. strain the canvas tightly over the frame
کرباس نقاشی را تنگ روی چارچوب بکش.

5. some groceries use canvas canopies in summertime
برخی بقالی ها در تابستان سایبان کرباسی می زنند.

6. the lure of the canvas for children
گیرایی سیرک در نظر کودکان

7. they used to live under canvas
آنها در چادر زندگی می کردند.

8. some painters merely splash paint on the canvas
برخی نقاشان فقط رنگ را بر کرباس می پاشند.

9. you can drip the paint directly onto the canvas
می توانی رنگ را مستقیما روی بوم نقاشی بچکانی.

10. The canvas covering was peeled back.
[ترجمه ترگمان]پرده کرباسی باز شده بود
[ترجمه گوگل]پوشش بوم به عقب بریده شد

11. She had recently taken a canvas from the theater and tacked it up on the wall.
[ترجمه ترگمان]او به تازگی یک بوم از تئاتر برداشته بود و آن را روی دیوار چسبانده بود
[ترجمه گوگل]او اخیرا یک تکه از تئاتر را گرفته و روی دیوار قرار داده است

12. We need a piece of canvas that weathers well.
[ترجمه ترگمان]ما به یه تیکه پارچه احتیاج داریم که خوب باشه
[ترجمه گوگل]ما به یک تکه ای از بوم نیاز داریم که به خوبی بافت دارد

13. These questions must be considered on a broader canvas.
[ترجمه ترگمان]این سوالات باید بر روی یک بوم وسیع تر در نظر گرفته شوند
[ترجمه گوگل]این سوالات باید بر روی بوم وسیع تر بررسی شود

14. The boys spent the night under canvas.
[ترجمه ترگمان]بچه ها شب را زیر بوم گذراندند
[ترجمه گوگل]پسران شب زیر بوم را صرف کردند

15. The canvas was laced to a steel frame.
[ترجمه ترگمان]بوم به قاب فلزی وصل شده بود
[ترجمه گوگل]بوم به یک قاب فولادی پیچیده شد

16. The wrestler pinned his opponent to the canvas.
[ترجمه ترگمان]کشتی گیر opponent را به بوم چسبانده بود
[ترجمه گوگل]کشتی گیر حریف خود را به بوم متصل کرد

17. Blobs of paint were dotted around the canvas.
[ترجمه ترگمان]روی بوم نقاشی شده بود
[ترجمه گوگل]لکه های رنگی در اطراف بوم نقاشی شده بودند

اصطلاحات

the canvas

صحنه‌ی مشت‌بازی (که کف آن با کرباس فرش شده است)


under canvas

در خیمه


پیشنهاد کاربران

( در طراحی وب ) ؛ منوی در محدوده ی صفحه وب سایت
offcsnvas; در محدوده در اوردن و قابل مشاهده کردن منوی خارج از محدوده صفحه سایت

لباس ضخیم

بوم نقاشی

پرس و جو کردن، حمایت کردن، رأی جمع کردن، اطلاعات کسب کردن ( بصورتِ خانه به خانه )

پرس و جو کردن خانه به خانه

بعضی اوقات معنی رینگ هم میده
ولی در کل بوم نقاشی

کف رینگ بوکس هم از همین جنس برزنت هست.

بوم


کلمات دیگر: