کلمه جو
صفحه اصلی

dandy


معنی : شیک پوش، خوش تیپ، فوکولی، خود ساز
معانی دیگر : (مرد) خوش لباس، (کسی که بیش از حد به سر و وضع خود توجه می کند) ژیگول، قرتی، پر قر و فر، جلف، (عامیانه) عالی، درجه یک، (انگلیس) زورق بادبانی، خوش لباس

انگلیسی به فارسی

شیک‌پوش، خوش‌لباس، خوش‌تیپ، فوکولی


دندانه دار، شیک پوش، خوش تیپ، فوکولی، خود ساز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: dandies
(1) تعریف: a man who is greatly concerned about the smartness of his clothing and appearance.
مترادف: beau
متضاد: sloven
مشابه: clotheshorse, coxcomb, dude, fashion plate, fop, gallant, peacock

- His father was somewhat of a dandy, who possessed a dazzling collection of exquisitely tailored suits.
[ترجمه ترگمان] پدرش تا حدی آراسته بود و مجموعه ای از کت و شلوار شیک و شیکی پوشیده بود
[ترجمه گوگل] پدرش تا حدودی از یک دندانه دار بود، که دارای مجموعه ای خیره کننده از لباس های متنوع طراحی شده بود

(2) تعریف: (informal) something excellent or especially pleasing.
مترادف: beaut, gem, humdinger, jim-dandy
متضاد: dud
مشابه: beauty

- That new car of yours is a dandy!
[ترجمه ترگمان] ! اون ماشین جدید تو یه dandy
[ترجمه گوگل] این ماشین جدید شماست!
صفت ( adjective )
حالات: dandier, dandiest
مشتقات: dandyish (adj.), dandily (adv.), dandyism (n.)
(1) تعریف: (informal) very fine; pleasing; excellent.
مترادف: excellent, great, jim-dandy, super, swell, terrific
متضاد: lousy
مشابه: famous, fine, first-rate, superb

- Now that's a dandy idea!
[ترجمه ترگمان] چه فکر بکری!
[ترجمه گوگل] حالا این ایده ای است
- That sure is a dandy new fishing rod you got for your birthday.
[ترجمه ترگمان] مطمئنا یک چوب ماهیگیری جدید برای تولدت هست
[ترجمه گوگل] این مطمئن است یک میله ماهیگیری نوک انگشتی است که شما برای روز تولد خود را دریافت کرد

(2) تعریف: appropriate to a man who is a dandy.
مترادف: dapper, natty, rakish, spruce
مشابه: jaunty, swank

- He has an assortment of dandy ties to match his elegant Italian suits.
[ترجمه ترگمان] او مجموعه ای از ties آراسته را برای مطابقت با کت و شلوارهای ایتالیایی آراسته خود دارد
[ترجمه گوگل] او دارای مجموعه ای از روابط دنج برای مطابقت با لباس های ایتالیایی ظریف آن است

• man excessively concerned with his clothes and appearance
foppish, suggestive of a dandy (man excessively concerned with his clothes and appearance); very good (slang)
a dandy is a man who thinks a great deal about his appearance and always dresses in smart clothes; an old-fashioned word, used showing disapproval.
in informal american english, something that is dandy is very good.

مترادف و متضاد

شیک پوش (اسم)
gigolo, dandy, fashionmonger, smart set

خوش تیپ (اسم)
dandy

فوکولی (اسم)
dandy

خود ساز (اسم)
dandy

fine, excellent


Synonyms: capital, cool, exemplary, famous, first-class, first-rate, five-star, fly, glorious, grand, great, groovy, hunky-dory, keen, marvelous, model, neat, nifty, paragon, peachy, prime, splendid, sup rior, swell, terrific


Antonyms: bad, inferior, not good, second-rate, unacceptable


جملات نمونه

1. a little dandy of a tent
یک خیمه ی کوچک و بسیار خوب

2. her son is a dandy
پسر او خیلی اهل قر و فر است.

3. this book is a dandy
این کتاب عالی است.

4. This is fine and dandy, as far as it goes.
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که پیش می رود، آراسته و آراسته است
[ترجمه گوگل]این خیلی خوب است و تا آنجا که می رود

5. He dressed like a dandy in a Prince Albert coat, derby hat, and stiff collar.
[ترجمه ترگمان]لباس dandy و یقه سواری و یقه آهاری بر تن داشت
[ترجمه گوگل]او مانند یک پرتقال در یک کت پرنس آلبرت، کلاه داربی و یقه سفت و سختی پوشید

6. At the appeals hearing, which featured some dandy performances by advocates of down-rated groups, the panel sent some signals.
[ترجمه ترگمان]در جلسه رسیدگی به شکایات، که برخی از اجراهای dandy را با استفاده از گروه های دارای امتیاز پایین نشان می داد، تابلو برخی از سیگنال ها را ارسال کرد
[ترجمه گوگل]در جلسه دادرسی، که برخی از عملکرد های حماسی طرفداران گروه های پایین رتبه را نشان داد، پانل برخی از سیگنال ها را ارسال کرد

7. As an undergraduate he was something of a dandy, and even as a priest his appearance was remarkably trim.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک دانشجوی سال، او چیزی از یک آراسته بود، و حتی به عنوان کشیشی که ظاهرش به طرز فوق العاده ای آراسته شده بود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کارشناسی کارشناسی، او چیزی شبیه است، و حتی به عنوان یک کشیش ظاهر او بود قابل توجهی تر و تمیز

8. A dandy with a thin mustache, he carried a cane and wore a hard-visored cap.
[ترجمه ترگمان]یک آراسته با سبیل باریک، یک عصا برداشت و کلاه لبه پهن خود را بر سر گذاشت
[ترجمه گوگل]یک انگشتی با یک سبیل نازک، او یک نیشکر را حمل کرد و یک کلاه محافظت شده داشت

9. No Elizabethan dandy ever sported a finer ruff.
[ترجمه ترگمان]در دوران ملکه الیزابت هیچ سر و کله اش پیدا نمی شد
[ترجمه گوگل]هیچ Elizabethan dandy تا به حال یک رفع ظریف تر

10. I read comics, like Victor and Dandy.
[ترجمه ترگمان]من کمیک رو خوندم، مثل ویکتور و شیک پوش
[ترجمه گوگل]من خواندن کمیک، مانند ویکتور و دندی

11. As if Dandy would have hung on to something that could be turned into ready money!
[ترجمه ترگمان]مثل این که شیک پوش به دنبال چیزی می گشت که بتواند تبدیل به پول بشود!
[ترجمه گوگل]به عنوان اگر دنی را به چیزی که می تواند تبدیل به پول آماده تبدیل شده اند آویزان!

12. Everything fine and dandy as long as she was gainfully occupied.
[ترجمه ترگمان]هر قدر هم که موفق شده بود، همه چیز مرتب و آراسته بود
[ترجمه گوگل]همه چیز خوب و صاف تا زمانی که او به طور مشاغل مشغول به کار است

13. Dandy Dan warned Dunne to stay away, but there was no way he could.
[ترجمه ترگمان]خوشتیپ دان به دانی هشدار داده بود که از اینجا دور بمونه، اما راهی نبود که بتونه
[ترجمه گوگل]دندی دن هانده دان را به ماندن در آورد، اما هیچ راهی برای او وجود نداشت

14. It's all fine and dandy with me.
[ترجمه ترگمان]همه چیز مرتب و مرتب با من است
[ترجمه گوگل]همه چیز خوب و بد با من است

Her son is a dandy.

پسر او خیلی اهل قر و فر است.


a little dandy of a tent

خیمه‌ی کوچک و بسیار خوب


This book is a dandy.

این کتاب عالی است.


پیشنهاد کاربران

خوش پوش


ژیگول

فریبنده، گول زنک


کلمات دیگر: