کلمه جو
صفحه اصلی

bane


معنی : قاتل، زهر، مایهء هلاکت، جانی، سربه سر کردن
معانی دیگر : (شعر قدیم) بلا، مصیبت، هلاکت، مرگبار، مهلک، ویرانگر، سم کشنده (مهجور مگر در واژه ی: مرگ موش ratsbane)، زهر درترکیب، مخرب زندگی

انگلیسی به فارسی

مایه هلاکت، زهر (در ترکیب)، جانی، قاتل، مخرب زندگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something or someone that causes ruin or great trouble.
مشابه: destruction, downfall, poison, scourge

- He lamented that drink was the bane of his life.
[ترجمه علیشاهی] او تاسف می خورد که آن نوشیدنی بلای جان او شده بود
[ترجمه ترگمان] افسوس می خورد که آن نوشیدنی، بلای جان او است
[ترجمه گوگل] او تردید کرد که نوشیدنی نابینای زندگی او بود

(2) تعریف: a deadly poison.
مشابه: poison

• poison; destruction; misfortune, cursedness
someone or something that is the bane of a particular person or organization causes unhappiness or distress to that person or organization.
someone or something that is the bane of your life causes you constant unhappiness or distress.

مترادف و متضاد

قاتل (اسم)
bane, assassin, killer, murderer, slayer, thug, cutthroat, manslayer

زهر (اسم)
bane, venom, poison, toxicant

مایهء هلاکت (اسم)
bane

جانی (اسم)
convict, bane, criminal, felon, highbinder, malefactor

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

cause of misery


Synonyms: affliction, bête noir, blight, burden, calamity, curse, despair, destruction, disaster, downfall, fatal attraction, misery, nuisance, pest, plague, poison, ruin, ruination, scourge, torment, trial, trouble, undoing, venom, woe


Antonyms: advantage, blessing, fortune, good luck


جملات نمونه

1. a bane of one's life
مایه ی رنج و گرفتاری

2. Those noisy neighbours are the bane of my life.
[ترجمه ترگمان]آن همسایگان پر سر و صدا، بلای جان من هستند
[ترجمه گوگل]آن همسایه های پر سر و صدا آفت زندگی من هستند

3. Keeping noise levels low is the bane of airport administration.
[ترجمه ترگمان]سر نگه داشتن سطوح صدا، بلای مدیریت فرودگاه است
[ترجمه گوگل]پایین نگه داشتن سطح سر و صدا آزار مدیریت فرودگاه است

4. Drugs are the bane of the inner cities.
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر مایه دردسر شهرهای داخلی هستند
[ترجمه گوگل]مواد مخدر آزار شهرهای داخلی است

5. Her brother is the bane of her life .
[ترجمه ترگمان]برادرش، بلای جان زندگی او است
[ترجمه گوگل]برادرش آزار زندگی اوست

6. The neighbours' kids are the bane of my life .
[ترجمه ترگمان]بچه های همسایه، بلای جان من هستند
[ترجمه گوگل]همسایگان #39؛ بچه ها آفت زندگی من هستند

7. Drink was the bane of his existence.
[ترجمه ترگمان]بنوش، بلای جان او
[ترجمه گوگل]نوشیدنی آفت موجودیت او بود

8. That cat is the bane of my life!
[ترجمه ترگمان]این گربه بلای جان من است!
[ترجمه گوگل]آن گربه آفت زندگی من است!

9. That car is always breaking down! It's the bane of my life.
[ترجمه ترگمان]! اون ماشین همیشه از بین میره بلای جان زندگی من است
[ترجمه گوگل]آن ماشین همیشه خراب است! # 39 ؛ آفت زندگی من است

10. Spots can be the bane of a teenager's life.
[ترجمه ترگمان]لکه ها می توانند بلای جان یک نوجوان باشند
[ترجمه گوگل]لکه ها می تواند آزار زندگی نوجوان #39 باشد

11. The Morning After Hangovers are the bane of drinkers.
[ترجمه ترگمان]صبح بعد از hangovers، بلای drinkers است
[ترجمه گوگل]صبح بعد از خماری آفت نوشیدنی هاست

12. This then is the bane of the simple auto-circuit.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، دردسر یک مدار خودکار ساده است
[ترجمه گوگل]این پس زنجیره مدار ساده خودکار است

13. They are the bane of my life.
[ترجمه ترگمان] اونا بلای جان من هستن
[ترجمه گوگل]آنها آفت زندگی من هستند

14. Most alpine strawberry varieties don't produce runners, a bane for gardeners who want to keep their berry patch under control.
[ترجمه ترگمان]بیشتر انواع توت فرنگی، دوندگان را تولید نمی کنند، یک دردسر برای باغبانان که می خواهند آن را تحت کنترل نگه دارند
[ترجمه گوگل]اکثر ارقام توت فرنگی آلپی #39 تولید نمی کنند ، این زنجیره ای برای باغبانانی است که می خواهند تکه های توت خود را تحت کنترل داشته باشند

15. Knee injuries are the bane of the karate competitor's life.
[ترجمه ترگمان]آسیب های زانو، بلای جان رقیب کاراته هستند
[ترجمه گوگل]آسیب دیدگی زانو آفت زندگی رقیب کاراته #39 است

اصطلاحات

a bane of one's life

مایه‌ی رنج و گرفتاری


پیشنهاد کاربران

هلاکت. نابودگر. مهلک

مایه ی فلاکت، فلاکت آفرین، بیچاره کننده

:Bane of one's existence/life
بلای جون

معضل، بلای جون

سربه نیست کردن، نابود کردن


کلمات دیگر: