کلمه جو
صفحه اصلی

darken


معنی : تاریک کردن، تیره کردن، تاریک شدن
معانی دیگر : تاریک شدن یا کردن، تیره کردن یا شدن، تارین کردن یا شدن، شبدیز شدن، خشین کردن یا شدن، کور کردن یا شدن، (چشم) تار شدن

انگلیسی به فارسی

تاریک شدن، تاریک کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: darkens, darkening, darkened
(1) تعریف: to cause to be dark or darker.
متضاد: blanch, illuminate, light, lighten
مشابه: black, blacken, cloud, eclipse

(2) تعریف: to make murky or obscure.
متضاد: illuminate
مشابه: becloud, black, eclipse, fog

(3) تعریف: to cause to be somber.
متضاد: lighten
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: darkener (n.)
(1) تعریف: to become dark.
متضاد: bleach, illuminate, light, lighten
مشابه: gloom, lower

(2) تعریف: to become murky or obscure.
متضاد: illuminate
مشابه: cloud

(3) تعریف: to become somber.

• make dark; dim; grow dark; obscure
if something such as the sky darkens or if something darkens it, it becomes darker in colour.
if someone's face darkens, they suddenly look angry.
see also darkened.

مترادف و متضاد

تاریک کردن (فعل)
obscure, overshadow, gloom, becloud, darken

تیره کردن (فعل)
mud, obscure, fog, dim, gloom, blur, shade, bedim, overcloud, darken, tarnish, overcast

تاریک شدن (فعل)
darken

become shaded, unlit


Synonyms: becloud, bedim, blacken, cloud over, cloud up, deepen, dim, eclipse, fog, gray, haze, make dim, murk, obfuscate, obscure, overcast, overshadow, shade, shadow, tone down


Antonyms: brighten, illuminate, lighten, whiten


جملات نمونه

1. to darken a room by turning off the lights
با خاموش کردن چراغ ها اتاقی را تاریک کردن

2. not darken one's door (or doorway)
به خانه ی کسی نرفتن،(به جایی) نرفتن

3. Though malice may darken truth, it cannot put it out.
[ترجمه ترگمان]اگر چه کینه به دل دارد، نمی تواند آن را خاموش کند
[ترجمه گوگل]اگرچه بدبختی حقیقت را تیره می کند، نمی تواند آن را بیابد

4. The sky began to darken as the storm approached.
[ترجمه ترگمان]هنگام نزدیک شدن طوفان، آسمان تیره شد
[ترجمه گوگل]آسمان به تاریکی نزدیک شد

5. Go ! And never darken my door again!
[ترجمه ترگمان]! برو و هیچ وقت دوباره در خونه من تیره و تار نمی شه
[ترجمه گوگل]برو و دوباره درب من را تیره نمی کند!

6. Nothing was going to darken his mood today.
[ترجمه سهیلا] امروز هیچ چیز نمیتوانست حالش را خراب کند.
[ترجمه ترگمان]امروز هیچ خبری نشد
[ترجمه گوگل]امروز خلق و خوی خود را تیره نمی کند

7. Buildings often darken as they get older.
[ترجمه ترگمان]ساختمان ها اغلب وقتی بزرگ تر می شوند تاریک تر می شوند
[ترجمه گوگل]ساختمان ها اغلب تیره تر می شوند، چون آنها مسن تر می شوند

8. Applied with fine steel wool, the wax can darken faded wood and provide a resistant finish.
[ترجمه ترگمان]موم که از پشم فولادی نازک استفاده می کند، می تواند چوب محو شده را تیره کرده و یک روکش مقاوم در برابر آن ایجاد کند
[ترجمه گوگل]با استفاده از پشم فولادی خوب، موم می تواند چوب تیره را تیره کند و یک پوشش مقاوم را فراهم کند

9. The sky was already beginning to darken as she stumbled along the path.
[ترجمه ترگمان]در همان حال که از کوره راه سکندری می خورد، آسمان شروع به تیره شدن کرده بود
[ترجمه گوگل]آسمان در حال شروع به تاریک شدن بود که در طول مسیر به آن دامن زد

10. By now the sky has begun to darken overhead, and night is fast approaching.
[ترجمه ترگمان]کم کم آسمان از آسمان تیره می شود و شب به سرعت نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر آسمان شروع به تیره شدن سربارها کرده است و شب به سرعت در حال نزدیک شدن است

11. Mr Mullen's face seemed to darken and swell, and Anna retreated behind Jimmy.
[ترجمه ترگمان]چهره آقای مولن تیره و متورم به نظر می رسید و آنا پشت سر جیمی عقب نشینی کرد
[ترجمه گوگل]ظاهرا آقای مولن به نظر می رسید تیره و تیره تر می شود، و آنا عقب افتاده پشت جیمی

12. To Carrefour, her face seemed to darken, perhaps in shadow.
[ترجمه ترگمان]برای چهار راه، چهره او تیره و شاید در سایه دیده می شد
[ترجمه گوگل]به Carrefour، به نظر می رسید چهره اش، شاید در سایه تاریک

13. Never darken my door again!
[ترجمه سوگل] دیگه هرگز به خانه ی من نیا!
[ترجمه ترگمان]دیگر هرگز در خانه من تیره نمی شود!
[ترجمه گوگل]هرگز درب من را تکان نده

14. Darken the room. Shine the flashlight beam at the bowl.
[ترجمه ترگمان]اتاق را باز کنید # # # # # #
[ترجمه گوگل]تاریک کردن اتاق پرتو چراغ قوه در کاسه را بنگرید

15. I noticed the leather of my shoes darken as it picked up the moisture from the grass.
[ترجمه ترگمان]همان طور که رطوبت باران را از روی علف ها برداشت متوجه شدم که چرم کفش من تیره می شود
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که چرم کفش من تیره تر می شود، زیرا رطوبت را از چمن برداشت

to darken a room by turning off the lights

با خاموش کردن چراغها اتاقی را تاریک کردن


His face darkened with anger.

چهره‌اش از خشم تیره شد.


A cloud of locusts darkened the sky.

ابری از ملخ آسمان را سیاه کرد.


Age was darkening his eyes.

سالخوردگی چشم‌هایش را تار می‌کرد.


اصطلاحات

not darken one's door (or doorway)

به خانه‌ی کسی نرفتن، (به جایی) نرفتن


پیشنهاد کاربران

تیره کردن

تیره و تاریک شدن
[Bad Weather]
[Collocation]
the sky darkens/​turns black

رنگ عوض کردن - رنگ باختن
به نوعی تغییر کردن ( با توجه به متن )

تیرهیدن
تیرهاندن
تاریکیدن
تاریکاندن


کلمات دیگر: