کلمه جو
صفحه اصلی

danish


معنی : دانمارکی
معانی دیگر : وابسته به کشور دانمارک و مردم و زبان و فرهنگ آن، زبان دانمارکی (از زبان های ژرمنی شمالی)

انگلیسی به فارسی

دانمارکی


انگلیسی به انگلیسی

• language spoken in denmark
danish pastry, light flaky pastry with various fillings
of or pertaining to denmark; of or pertaining to the people or language of denmark

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to Denmark or its people, culture, language, or the like.
اسم ( noun )
(1) تعریف: the Germanic language of Denmark.

(2) تعریف: (informal) see Danish pastry.

مترادف و متضاد

دانمارکی (صفت)
danish

جملات نمونه

1. The National Gallery mounted an exhibition of Danish painting.
[ترجمه ترگمان]گالری ملی نمایشگاهی از نقاشی دانمارکی بود
[ترجمه گوگل]گالری ملی نمایشگاه نقاشی دانمارکی را به نمایش گذاشت

2. A new Danish expedition is again excavating the site in annual summer digs.
[ترجمه ترگمان]یک سفر جدید دانمارکی دوباره به حفاری در محل حفاری های سالانه تابستانی می پردازد
[ترجمه گوگل]یک سفر جدید دانمارکی دوباره حفاری سایت را در کاشان سالانه سالانه حفاری می کند

3. He specializes in translation from Danish into English.
[ترجمه ترگمان]او در ترجمه از دانمارکی به انگلیسی تخصص دارد
[ترجمه گوگل]او متخصص در ترجمه از دانمارکی به انگلیسی است

4. We bought a Danish phrase book.
[ترجمه ترگمان]ما یک کتاب عبارت دانمارکی را خریدیم
[ترجمه گوگل]ما کتاب لغوی دانمارکی خریدیم

5. We speak Danish at home so that the boys don't lose touch with their language and culture.
[ترجمه ترگمان]ما در خانه به زبان دانمارکی صحبت می کنیم تا پسران با زبان و فرهنگ خود دست از دست ندهند
[ترجمه گوگل]ما در خانه به زبان دانمارکی صحبت می کنیم تا پسران با زبان و فرهنگ خود ارتباط نداشته باشند

6. Are they talking Swedish or Danish?
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها زبان سوئدی یا دانمارکی صحبت می کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا آنها سوئدی یا دانمارکی صحبت می کنند؟

7. The league table shows the Danish team in first place with eight points.
[ترجمه ترگمان]جدول لیگ، تیم دانمارکی را در مکان اول با هشت امتیاز نمایش می دهد
[ترجمه گوگل]جدول لیگ تیم های دانمارکی را با 8 امتیاز نشان می دهد

8. She speaks English and Danish, though her native tongue is German.
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی و دانمارکی دارد، هر چند زبان مادری او آلمانی است
[ترجمه گوگل]او انگلیسی و دانمارکی صحبت می کند، هر چند زبان بومی وی آلمانی است

9. The Danish president will put environmental issues high on the agenda.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور دانمارک مسائل زیست محیطی را در دستور کار قرار خواهد داد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور دانمارک مسائل زیست محیطی را در دستور کار قرار می دهد

10. A plane with Danish markings was over-flying his vessel.
[ترجمه ترگمان]هواپیمایی با علامت های دانمارکی روی کشتی خود پرواز می کرد
[ترجمه گوگل]یک هواپیمای با نشانه های دانمارکی کشتی خود را بیش از حد پرواز کرد

11. He concluded a deal with the Danish minister in Washington.
[ترجمه ترگمان]او قراردادی با وزیر دانمارک در واشنگتن منعقد کرد
[ترجمه گوگل]او با وزیر امور خارجه دانمارک در واشنگتن معامله کرد

12. Norwegian and Danish are basically the same.
[ترجمه ترگمان]basically نروژی و دانمارکی یکی هستند
[ترجمه گوگل]نروژی و دانمارکی اساسا یکسان هستند

13. The introduction of this weight function into danish method can also produce a good result.
[ترجمه ترگمان]معرفی این تابع وزنی در روش دانمارکی همچنین می تواند نتیجه خوبی بهمراه داشته باشد
[ترجمه گوگل]معرفی این تابع وزن به روش Danish همچنین می تواند نتیجه خوبی داشته باشد

14. The Danish grammarian Jespersen first proposed the idea in 188
[ترجمه ترگمان]The، استاد دستور زبان دانمارکی، ابتدا این ایده را در ۱۸۸ ارائه کرد
[ترجمه گوگل]Jespersen دستور زبان دانمارکی ابتدا این ایده را در سال 188 پیشنهاد داد

15. The Danish king remained the de jure sovereign of the nation until 194 when the current republic was founded in the absence of Danish authority.
[ترجمه ترگمان]پادشاه دانمارک، تا سال ۱۹۴ هنگامی که جمهوری کنونی در غیاب قدرت دانمارک بنیان نهاده شد، حق حاکمیت ملت را داشت
[ترجمه گوگل]پادشاه دانمارک تا سال 194، زمانی که جمهوری کنونی در غیاب مقامات دانمارکی تاسیس شد، حکومت دژور را ملحق کرد

پیشنهاد کاربران

مربوط به دانمارک ( زبان، فرهنگ. . . )


کلمات دیگر: