کلمه جو
صفحه اصلی

barter


معنی : داد و ستد کالا، تهاتر، معاوضه، تهاتر کردن، پایاپای معامله کردن
معانی دیگر : مبادله ی کالا (بدون مبادله پول)، پایاپای، مبادله ی خدمات، دادوستد کردن، مبادله کردن، پایاپای معامله کردن با for

انگلیسی به فارسی

تهاترکردن، پایاپای معامله کردن (با for )، دادوستد کالا


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: barters, bartering, bartered
• : تعریف: to trade services or commodities without the use of money.
مترادف: swap, trade, truck
مشابه: bargain, deal, exchange

- Neither of them had any money, so they agreed to barter.
[ترجمه ترگمان] هیچ یک از آن ها پول نداشتند بنابراین موافقت کردند که معامله کنند
[ترجمه گوگل] هیچ کدام از آنها پولی نداشتند، بنابراین آنها موافقت کردند که مبادله کنند
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to trade (services or commodities) without the use of money.
مترادف: swap, truck
مشابه: bargain, exchange, trade

- I'm willing to barter my plumbing services for some meals at your restaurant.
[ترجمه ترگمان] من حاضرم خدمات plumbing رو برای چند تا غذای رستوران عوض کنم
[ترجمه گوگل] من مایل هستم سرویس های لوله کشی خود را برای برخی از وعده های غذایی در رستوران خود مبادله کنم

(2) تعریف: to trade unprofitably (often fol. by "away").
مشابه: bargain, give, trade, truck

- He bartered away his best cow for a handful of corn.
[ترجمه ترگمان] اون بهترین گاو رو برای مشتی ذرت معامله کرد
[ترجمه گوگل] او بهترین گاو را برای یک انگشت شمار ذرت رنده کرد
اسم ( noun )
مشتقات: barterer (n.)
(1) تعریف: the act or practice of exchanging goods or services without the use of money.
مترادف: trucking
مشابه: exchange, trade

- People often turn to barter during times of war.
[ترجمه ترگمان] مردم اغلب در زمان جنگ به معامله می پردازند
[ترجمه گوگل] اغلب مردم در دوران جنگ به تبعیض میپردازند

(2) تعریف: the items or services so exchanged.
مترادف: truck
مشابه: bargain, commodities, goods, money, services

- They each clutched their barter and walked away happily.
[ترجمه ترگمان] هر یک از آن ها معاوضه می کردند و با خوشحالی راه می رفتند
[ترجمه گوگل] آنها هرکدام از آنها را با هم مخلوط کردند و خوشحال شدند

• exchanging of goods and services; trade
exchange goods and services
if you barter goods, you exchange them for other goods, rather than selling them for money. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. metal discs and chains were used for barter.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پایاپای

مترادف و متضاد

داد و ستد کالا (اسم)
barter

تهاتر (اسم)
clearing, barter, dicker

معاوضه (اسم)
exchange, barter

تهاتر کردن (فعل)
barter

پایاپای معامله کردن (فعل)
barter

trade goods or services


Synonyms: bargain, exchange, haggle, swap, trade, traffic, truck


جملات نمونه

1. barter away
به ثمن بخس دادن،مفت از دست دادن،به هدر دادن

2. the barter system
روش دادوستد پایاپای

3. they barter food for services
آنان در مقابل غذا کار می کنند.

4. to barter oil for machinery
نفت را با ماشین آلات مبادله کردن

5. gradually the barter system gave way to a monetized economy
بتدریج نظام تهاتری به یک اقتصاد مبتنی بر پول تبدیل شد.

6. I had to barter with the locals for food.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم برای غذا با افراد محلی معامله کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم با مردم محلی غذا بخورم

7. We will never barter away principles.
[ترجمه ترگمان]ما هرگز اصول را عوض نمی کنیم
[ترجمه گوگل]ما هرگز مبادله اصولی نخواهیم کرد

8. The prisoners tried to barter with the guards for their freedom.
[ترجمه ترگمان]زندانیان می کوشیدند تا با نگهبانان آزادی خود معامله کنند
[ترجمه گوگل]زندانیان برای آزادی خود با محافظان تلاش کردند

9. Overall, barter is a very inefficient means of organizing transactions.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، مبادله کالا ابزار بسیار نامناسبی برای سازماندهی معاملات است
[ترجمه گوگل]به طور کلی، مبادله یک روش بسیار ناکارآمد برای سازماندهی معاملات است

10. The prisoners tried to barter with the guards for items like writing paper and books.
[ترجمه ترگمان]زندانیان سعی کردند تا با نگهبانان برای مواردی مانند نوشتن کاغذ و کتاب معامله کنند
[ترجمه گوگل]زندانیان سعی داشتند با نگهبانان برای مواردی مانند نوشتن مقاله و کتاب، از آنها محافظت کنند

11. The islanders use a system of barter instead of money.
[ترجمه ترگمان]جزیره نشینان از یک سیستم مبادله پایاپای به جای پول استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]ساکنان جزیره ای به جای پول از سیستم بانکی استفاده می کنند

12. Trading was carried out under a barter system.
[ترجمه ترگمان]بازرگانی تحت یک سیستم مبادله پایاپای انجام شد
[ترجمه گوگل]بازرگانی تحت یک سیستم دادوستد انجام شد

13. On these islands a system of barter is used.
[ترجمه ترگمان]در این جزایر یک سیستم مبادله پایاپای مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]در این جزایر یک سیستم مبادله استفاده می شود

14. Mr Barter recorded a suicide verdict and expressed his sympathy to Mr Banks' family.
[ترجمه ترگمان]آقای Barter حکم خودکشی را ثبت کرد و همدردی خود را با خانواده آقای بنکس ابراز کرد
[ترجمه گوگل]آقای بارت یک حکم انتحاری را ثبت کرد و ابراز همدردی با خانواده آقای بانکز کرد

15. Merseyside coroner Roy Barter recorded a verdict of death by natural causes at yesterday's Liverpool inquest.
[ترجمه ترگمان]کارآگاه Merseyside روی Barter حکم مرگ را به دلایل طبیعی در دادگاه لیورپول ثبت کرده است
[ترجمه گوگل]روی برد بارسای مرسیساید را به دلیل علل طبیعی در تحقیق دیروز در لیورپول، اعدام کرد

16. In their distress, factories and workers engage in barter in a desperate effort to survive.
[ترجمه ترگمان]در فلاکت، کارخانه ها و کارگران در یک تلاش ناامیدانه برای زنده ماندن به معامله می پردازند
[ترجمه گوگل]کارگران و کارگران در رنج و عذاب خود تلاش می کنند تا زنده بمانند

the barter system

روش دادوستد پایاپای


They barter food for services.

آنان در مقابل غذا کار می‌کنند.


to barter oil for machinery

نفت را با ماشین‌آلات مبادله کردن


اصطلاحات

barter away

به ثمن بخس دادن، مفت از دست دادن، به هدر دادن


پیشنهاد کاربران

معاوضه کردن

دادو ستد کردن بدون دخالت پول یا سکه ای
مبادله ی کالا به کالا

تهاتر

swap

مبادله کالا به کالا که قبل از اختراع پول متداول بود.
Before money was invented people traded their goods in exchange for other services or goods

The woman bartered fish for spices in indian market

barter ( اقتصاد )
واژه مصوب: معاملۀ پایاپای
تعریف: مبادلۀ کالا یا خدمات بدون ردوبدل شدن پول |||متـ . تهاتر


کلمات دیگر: