کلمه جو
صفحه اصلی

nervously


بطور عصبانی، از روی عصابنیت، با حالت عصبانی

انگلیسی به فارسی

عصبی


انگلیسی به انگلیسی

• tensely, anxiously, apprehensively; excitedly

جملات نمونه

1. he fidgeted with his tie and waited nervously
او به کراوات خود ور می رفت و با دلواپسی در انتظار بود.

2. The man glanced nervously at his watch.
[ترجمه یاسمن] این مرد با عصبانیت به ساعت خود نگاه میکرد
[ترجمه ترگمان]مرد با نگرانی به ساعتش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]این مرد عصبی به نظر خود نگاه کرد

3. I walked nervously up the garden path towards the front door.
[ترجمه ترگمان]با اضطراب از کوره راه باغ به طرف در جلویی رفتم
[ترجمه گوگل]من راه عصبی راه باغ را به طرف درب جلو راه می رفتم

4. She nervously crumbled the bread between her fingers.
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی نان را بین انگشتانش فرو ریخت
[ترجمه گوگل]او عصبانی نان میان انگشتانش بود

5. He bit his lip nervously, trying not to cry.
[ترجمه ترگمان]او لبش را گاز گرفت و سعی کرد گریه نکند
[ترجمه گوگل]او لب های خود را به طرز عجیبی سعی می کند گریه کند

6. They giggled nervously as they waited for their turn.
[ترجمه ترگمان]در حالی که منتظر نوبت آن ها بودند، با نگرانی زیر لب خندیدند
[ترجمه گوگل]آنها به طرز عجیبی از آنها انتظار نوشتن داشتند

7. She shuffled nervously on the bench.
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی روی نیمکت نشست
[ترجمه گوگل]او به طرز عصبی روی نیمکت خرد شد

8. She glanced nervously at her watch.
[ترجمه ترگمان]با نگرانی به ساعتش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به تماشای عصبانیت نگاه کرد

9. One of the girls giggled nervously as colour flooded her cheeks .
[ترجمه ترگمان]یکی از دخترها با حالتی عصبی خندید و گونه هایش را پر کرد
[ترجمه گوگل]یکی از دختران به طرز عصبی، به طوری که رنگش، گونه اش را پر کرد

10. The maid looked nervously at her mistress.
[ترجمه ترگمان]خدمتکار با نگرانی به خانمش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]خدمتکار عصبانی به معشوقه اش نگاه کرد

11. He nervously moistened his lips with his tongue.
[ترجمه ترگمان]او با صدای عصبی لب هایش را با زبانش مرطوب کرد
[ترجمه گوگل]او عصبی لب های خود را با زبان خود را مرطوب کرد

12. Lucy glanced nervously over her shoulder to see who was behind her.
[ترجمه ترگمان]لوسی با نگرانی به پشت سرش نگاه کرد تا ببیند چه کسی پشت سرش است
[ترجمه گوگل]لوسی به طرز عصبی از روی شانه اش نگاه کرد تا ببیند چه کسی پشت سرش ایستاده است

13. He paced nervously up and down on the platform.
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی از سکو بالا و پایین می رفت
[ترجمه گوگل]او عصبی به سمت پلت فرم رفت و بالا رفت

14. The child backed away from the dog nervously.
[ترجمه ترگمان]بچه با نگرانی از سگ عقب رفت
[ترجمه گوگل]کودک از نظر سگ نگران است

پیشنهاد کاربران

با نگرانی، به حالتِ عصبی، مضطربانه، با استرس

angry , working with stress


کلمات دیگر: