کلمه جو
صفحه اصلی

shapeless


معنی : بی شکل، بدشکل، بی ریخت، فاقد شکل معین
معانی دیگر : نادیس

انگلیسی به فارسی

بی ریخت، بی شکل، فاقد شکل معین، بدشکل


بی شکل، بی ریخت، فاقد شکل معین، بدشکل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: shapelessly (adv.), shapelessness (n.)
(1) تعریف: lacking any distinct or recognizable shape or form.
مترادف: amorphous, formless
مشابه: indefinite, indistinct, nebulous, shadowy, vague

(2) تعریف: lacking pleasing or symmetrical shape or form; unshapely.
متضاد: shapely
مشابه: asymmetric, unshapely

• lacking shape, formless, amorphous
something that is shapeless does not have a definite or attractive shape.

مترادف و متضاد

بی شکل (صفت)
amorphous, formless, shapeless, unshaped, unshapen

بدشکل (صفت)
malformed, awry, shapeless, deformed

بی ریخت (صفت)
formless, shapeless

فاقد شکل معین (صفت)
shapeless

formless


Synonyms: abnormal, amorphic, amorphous, anomalous, assymetrical, baggy, deformed, disfigured, embryonic, ill-formed, inchoate, indefinite, indeterminate, indistinct, invisible, irregular, malformed, misshapen, mutilated, nebulous, undeveloped, unformed, ungraceful, unmade, unshapely, unstructured, unsymmetrical, vague, without character, without form


Antonyms: formed, proportioned, shapely, symmetrical


جملات نمونه

1. the fire had fused the gold coins into a solid, shapeless mass
آتش سوزی سکه های طلا را گداخته و تبدیل به یک توده ی سخت و بی شکل کرده بود.

2. Wind and rain have eroded the statues into shapeless lumps of stone.
[ترجمه ترگمان]باد و باران مجسمه ها را به تکه های بی شکل و بی شکل تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]باد و باران مجسمه ها را به سنگهای بی شکل تبدیل می کنند

3. She wore a shapeless knitted garment.
[ترجمه ترگمان]لباس knitted بر تن داشت
[ترجمه گوگل]او لباس یکنواختی بدون درز پوشید

4. She looked a frump in her shapeless skirt and flat shoes.
[ترجمه ترگمان]او زنی frump بود که در دامن shapeless و کفش های flat دیده می شد
[ترجمه گوگل]او در دامن بی شکل و کفشهای تختش گریه می کرد

5. His ideas are interesting, but they're rather shapeless.
[ترجمه ترگمان]نظرات او جالب است، اما آن ها نسبتا بی شکل هستند
[ترجمه گوگل]ایده هایش جالب هستند، اما آنها نسبتا بی شکل هستند

6. Aunt Mary wore shapeless black dresses.
[ترجمه ترگمان]عمه مری لباس سیاهی بر تن داشت
[ترجمه گوگل]عمه مری لباس های سیاه بی شکل را پوشید

7. The hat had become limp and shapeless.
[ترجمه ترگمان]کلاه شل و بی شکل شده بود
[ترجمه گوگل]کلاه شکننده و بی شکل شده بود

8. The black reticule sagged under the weight of shapeless objects.
[ترجمه ترگمان]کیف سیاهش در زیر وزن اشیا بی شکل خم شده بود
[ترجمه گوگل]مشبک سیاه و سفید زیر وزن از اشیای بی شکل است

9. A bearded, shapeless man in brown and purple woollens.
[ترجمه ترگمان]یک مرد ریشو دارای موهای قهوه ای پوش و لباس های پشمی بنفش
[ترجمه گوگل]یک مرد ریشو و بی شکل در شلوار قهوه ای و بنفش

10. The prisoners wear shapeless orange uniforms.
[ترجمه ترگمان]زندانی ها لباس نارنجی تیره می پوشند
[ترجمه گوگل]زندانیان لباس های نارنجی بی شکل را پوشانده اند

11. A brief mood of shapeless hysteria took hold of the claustrophobic young community, which ended abruptly with a short holiday.
[ترجمه ترگمان]یک حالت زودگذر حالت تهوع بی شکل، از یک جامعه claustrophobic که ناگهان با یک تعطیلی کوتاه به پایان رسیده بود، به دست گرفت
[ترجمه گوگل]خلق و خوی کوتاه از هیستری بی فکری، جامعه ی جوانی است که به طور ناگهانی با یک تعطیلات کوتاه، به سر برد

12. He wore a shapeless gray cap, coarse work clothes, and heavy clodhopper shoes.
[ترجمه ترگمان]یک کلاه خاکستری بی شکل، لباس های زمخت و کفش های سنگین خانگی به تن داشت
[ترجمه گوگل]او یک کلاه خاکستری بی شکل، لباس های شلوغ و کفش های سنگین کلودپپر داشت

13. He looked dirty and was wearing an ugly, shapeless suit.
[ترجمه ترگمان]او کثیف به نظر می رسید و کت و شلوار زشت و بی شکل به تن داشت
[ترجمه گوگل]او کثیف بود و کت و شلوار زشت و بی شکل پوشانده بود

14. He was wearing a shapeless grey coat which really did not fit him.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار خاکستری رنگی پوشیده بود که واقعا برایش مناسب نبود
[ترجمه گوگل]او کت خاکستری بی شکل داشت که واقعا او را نداشت

پیشنهاد کاربران

بدقواره

بدقواره، بی ریخت،


کلمات دیگر: