کلمه جو
صفحه اصلی

billy


معنی : یار، رفیق، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، همدم، برادر، چوب دستی، باطوم یا چوب قانون پاسبان
معانی دیگر : پرموج، پرخیزاب، پرآبکوهه، پرتلاطم، کسی که کارش چسباندن پوستر (بر آویز) و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است (billsticker هم می گویند)، باتون پاسبان ها، چماق، کدینه، (استرالیا) قوطی یا کتری (برای پخت و پز در هوای آزاد)، مخفف نام william

انگلیسی به فارسی

نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، چوبدستی،باطوم یا چوب قانون پاسبان، یار، همدم، رفیق، برادر، مخفف نام


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: billies
• : تعریف: a club, esp. that of a policeman; billy club.

• container for boiling water (australian); metal container for boiling water or cooking outside on a campfire, billycan (uk); policeman's club, nightstick
a billy or a billy can is a metal can or pot used for cooking over a camp fire or outdoor stove.

مترادف و متضاد

یار (اسم)
adjoint, partner, fellow, bloke, adjunct, sweetheart, friend, helper, alter ego, adjutant, gill, bosom friend, paramour, pal, buddy, billy, chummy, close friend, helpmate, turtledove, yokefellow, pard, playmate, succourer

رفیق (اسم)
associate, man, fellow, bloke, friend, mate, comrade, pal, buddy, billy, bo, peer, cully, matey, yokefellow

نوعی کتری فلزی (اسم)
billy

چماق یا گرز راهزنان (اسم)
billy

همدم (اسم)
mate, cahoot, billy, jo

برادر (اسم)
brother, billy

چوب دستی (اسم)
stick, staddle, rattan, cane, walking stick, billy

باطوم یا چوب قانون پاسبان (اسم)
billy

جملات نمونه

1. Billy is in the ninth grade.
[ترجمه ترگمان]بیلی کلاس نهم است
[ترجمه گوگل]بیلی در کلاس نهم است

2. Billy continued to stand there, mute and defiant.
[ترجمه ترگمان]بیلی همچنان در همان جا ایستاده بود، ساکت و جسور
[ترجمه گوگل]بیلی همچنان ایستاده بود، بی صدا و بی حوصله

3. Billy was kicking a ball around the yard.
[ترجمه ترگمان]بیلی توپ را دور حیاط می کوبید
[ترجمه گوگل]بیلی لگد زدن توپ در اطراف حیاط بود

4. Billy! Put your coat on, it's cold outside!
[ترجمه ترگمان]! بیلی! کتت رو بپوش، بیرون سرده
[ترجمه گوگل]بیلی! کت خود را روی آن قرار دهید، در خارج از سرما قرار دارد

5. He had asked around and learned that Billy was not yet here.
[ترجمه ترگمان]او به اطراف نگاه کرده بود و یاد گرفته بود که بیلی هنوز اینجا نیست
[ترجمه گوگل]او از اطرافیان پرسید و متوجه شد که بیلی هنوز در اینجا نیست

6. Billy stood up slowly, rubbed his jaw, and spat blood.
[ترجمه ترگمان]بیلی آهسته بلند شد، آرواره اش را مالید و خون تف کرد
[ترجمه گوگل]بیلی به آرامی برخاسته، فک می کند و خون می زند

7. He warned Billy to keep away from his daughter.
[ترجمه ترگمان]او به بیلی هشدار داد که از دخترش دور شود
[ترجمه گوگل]او بیلی را برای جلوگیری از دخترش هشدار داد

8. Billy started to snivel. His mother smacked his hand.
[ترجمه ترگمان]شروع به گریه کردن کرد مادر دستش را مشت کرد
[ترجمه گوگل]بیلی شروع به لگد زدن کرد مادرش دستش را لرزاند

9. Billy leaned forward and brushed a speck of dust off his shoes.
[ترجمه ترگمان]بیلی خم شد و یک ذره گرد و خاک را از کفش هایش پاک کرد
[ترجمه گوگل]بیلی به جلو حرکت کرد و کفش هایش را از گرد و غبار پاک کرد

10. It's curious Billy hasn't phoned when he promised he would.
[ترجمه ترگمان]عجیب است که بیلی وقتی قول می دهد، تماس نگرفته است
[ترجمه گوگل]کنجکاو بیلی تا به حال به او تلفن زنگ زد

11. Billy had rosy cheeks and blue eyes.
[ترجمه ترگمان]بیلی گونه های گلگون و چشمان آبی داشت
[ترجمه گوگل]بیلی تا به حال گونه های روغنی و چشم آبی داشت

12. Billy dawdled behind her all morning.
[ترجمه ترگمان]بیلی تمام صبح پشت سر او بود
[ترجمه گوگل]بیلی در تمام روز صبح از خواب بیدار شد

13. Stop jigging about, Billy, and just stand still for a moment!
[ترجمه ترگمان]مرگ را متوقف کن بیلی و فقط برای یک لحظه بی حرکت بایست!
[ترجمه گوگل]توقف کردن در مورد بیلی، و فقط برای یک لحظه ایستاده!

14. Billy can't count yet.
[ترجمه ترگمان]بیلی هنوز حساب نمی کنه
[ترجمه گوگل]بیلی هنوز نمیتواند حساب کند

پیشنهاد کاربران

یار ، رفیق ، دوست

بز نر بالغ


کلمات دیگر: