کلمه جو
صفحه اصلی

slouch


معنی : خمیدگی، تنبل، ادم بی دست و پا، ادم بی کاره وبی کفایت، اویختن، پوست انداختن، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن
معانی دیگر : آدم دست و پا چلفتی، بی عرضه، ناشی، قوز کردن، خمیده راه رفتن (یا بودن)، سر و شانه ها را پایین گرفتن، آدم تنبل، سرافتادگی، (طرز ایستادن) ناصاف، بد، کج، شل و ول، آویختگی، آویزانی، باسر خمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر

انگلیسی به فارسی

آدم بی دست وپا، آدم بی کاره وبی کفایت، تنبل، باسر خمیده ودولا دولا راه رفتنسربزیر، خمیده بودن،اویخته بودن، اویختن، پوست انداختن


لگد زدن، خمیدگی، تنبل، ادم بی دست و پا، ادم بی کاره وبی کفایت، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن، اویختن، پوست انداختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slouches, slouching, slouched
• : تعریف: to sit, stand, or move with a bent, careless posture.
مشابه: slump, stoop
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to droop or bend.
مشابه: hang, stoop
اسم ( noun )
مشتقات: slouchingly (adv.), sloucher (n.)
(1) تعریف: a bent, drooping, or awkward posture or movement.
مشابه: slump, stoop

(2) تعریف: someone who is awkward, lazy, or inept.

• relaxed stooping posture, bending forward of the shoulders and head; lazy person, clumsy person
sit or stand with the head and shoulders drooping forward, walk with a relaxed drooping gait
if you slouch, you sit or walk in a lazy or tired way with your shoulders and head drooping down.
if you are no slouch at a particular activity, you are skilful at it or know a lot about it; an informal expression.

مترادف و متضاد

Antonyms: straighten


slump over


Synonyms: be lazy, bend, bow, crouch, droop, lean, loaf, loll, lounge, sag, stoop, wilt


خمیدگی (اسم)
incline, bend, slouch, bent, curve, flexure, batter, curvature, hogging, flexion, stoop, crankle, tortuosity, droop, circumflexion, inflection, crookedness, inflexion, flection, nutation

تنبل (اسم)
slouch, lazybones

ادم بی دست و پا (اسم)
slouch, lout, lubber, bumpkin

ادم بی کاره وبی کفایت (اسم)
slouch

اویختن (فعل)
hang, append, hang out, dangle, loll, slouch

پوست انداختن (فعل)
shell, slouch, peel, desquamate, molt, moult, exuviate

دولا دولا راه رفتن (فعل)
slouch

خمیده بودن (فعل)
slouch

اویخته بودن (فعل)
slouch

جملات نمونه

1. she's no slouch at golf
بازی گلف او بد نیست.

2. Straighten your back - try not to slouch.
[ترجمه فاطمه عبدی] کمرتو صاف کن. حواست باشه قوز نکنی.
[ترجمه ترگمان]پشتت رو صاف کن سعی کن پاچه خواری نکن
[ترجمه گوگل]صاف کردن پشت خود را - سعی کنید به لانه

3. Try not to slouch when you are sitting down.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید وقتی نشسته اید slouch نکنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید در هنگام نشستن سعی نکنید

4. She's no slouch when it comes to organizing parties.
[ترجمه ترگمان]وقتی برای سازماندهی مهمانی ها به اینجا می آید، هیچ slouch ندارد
[ترجمه گوگل]وقتی که به احزاب سازماندهی می شود، هیچ مشکلی وجود ندارد

5. Don't slouch in that slovenly way!
[ترجمه ترگمان]سر این شلخته و شلخته این ور و آن ور نرو!
[ترجمه گوگل]در این روش غم انگیز نباشید

6. Horowitz was no slouch at languages.
[ترجمه ترگمان]Horowitz no نداشت
[ترجمه گوگل]هورویتز در زبانها هیچ مشکلی نداشت

7. She has recently begun to slouch over her typewriter.
[ترجمه ترگمان]تازگی ها از ماشین تحریر پرستاری کرده
[ترجمه گوگل]او اخیرا شروع به نوشتن ماشین تحریر خود کرده است

8. Don't slouch! Stand up straight!
[ترجمه فاطمه عبدی] قوز نکن! صاف واستا!
[ترجمه ترگمان]احمق نباش! صاف بایستید!
[ترجمه گوگل]سعی نکن مستقیما بیا

9. She's no slouch on the guitar.
[ترجمه ترگمان]اون روی گیتار slouch نیست
[ترجمه گوگل]او بر روی گیتار هیچ غلطی نمیکند

10. He's no slouch in the kitchen—you should try his spaghetti bolognese.
[ترجمه فاطمه عبدی] کارش تو آشپزخونه حرف نداره - باید ماکارونیشو امتحان کنی.
[ترجمه ترگمان]در آشپزخانه هیچ slouch نیست - باید اسپاگتی را امتحان کنی
[ترجمه گوگل]او در آشپزخانه هیچ لکه دار نیست، شما باید بولونیس اسپاگتی خود را امتحان کنید

11. Stand up straight and don't slouch!
[ترجمه نگار] صاف بایست و قوز نکن
[ترجمه ترگمان]صاف وایسا و پاچه خواری نکن!
[ترجمه گوگل]مستقیما بپوشید و لگد نزنید!

12. He's developed a slouch from leaning over his books all day.
[ترجمه ترگمان]تمام روز روی کتاب هایش خم شده بود
[ترجمه گوگل]او از روزی که بیش از همه کتابهایش را میپوشاند، لکه دار شده است

13. She's no slouch at tennis.
[ترجمه فاطمه عبدی] تنیسش خیلی خوبه.
[ترجمه ترگمان]او اصلا سر تنیس نیست
[ترجمه گوگل]او در تنیس هیچ مشکلی ندارد

14. At 12- Stanford is no slouch at home either, you know.
[ترجمه ترگمان]در سن ۱۲ سالگی، در خانه هیچ slouch دیده نمی شود، می دانید
[ترجمه گوگل]در 12- استنفورد، در خانه هم سرگردان نیست، می دانید

She's no slouch at golf.

بازی گلف او بد نیست.


Ahmad, don't slouch! stand straight!

احمد، قوز نکن! راست بایست!


پیشنهاد کاربران

فرد نالایق. بی دست وپا
My brother is no slouch at making a buck


Don't slouch
قوز نکن

دولا راه رفتن یا کشان کشان راه رفتن قوز کردن بی دست و پا بودن

خشکی، سُستی، تنبلی

be no slouch t = to be very good at
در کاری بسیار خوب بودن


کلمات دیگر: