کلمه جو
صفحه اصلی

drunkenness


معنی : مستی، نشئه
معانی دیگر : مستی

انگلیسی به فارسی

مستی


مستی، نشئه


انگلیسی به انگلیسی

• inebriety, intoxication, drunken state
drunkenness is the habit of being frequently drunk.

مترادف و متضاد

مستی (اسم)
intoxication, bun, drunkenness, inebriation, drunken state, kaif, inebriety, tipsiness

نشئه (اسم)
trance, drunkenness, kef

inebriety


Synonyms: inebriation, intoxication, intemperance, insobriety, alcoholism, dipsomania, tipsiness, crapulence, boozing


Antonyms: abstinence, sobriety, temperance, soberness


جملات نمونه

1. his drunkenness ruined our party
بدمستی او مهمانی ما را خراب کرد.

2. the driver's obvious drunkenness filled me with foreboding
مستی آشکار راننده مرا غرق در دلواپسی کرد.

3. he led a life of debauchery and drunkenness
او عمر خود را صرف شهوت رانی و بدمستی کرد.

4. he criticised my behavior and i countered by referring to his bouts of drunkenness
او از رفتار من انتقاد کرد و من هم با اشاره به بدمستی های او تلافی کردم.

5. The besetting sin of 18th-century urban Britain was drunkenness.
[ترجمه ترگمان]گناه besetting که در قرن ۱۸ میلادی رخ داد مستی بود
[ترجمه گوگل]انگلستان قرن 18 میلادی مستی بود

6. What soberness conceals, drunkenness reveals.
[ترجمه ترگمان]چیزی که soberness پنهان می کند، مستی آشکار می شود
[ترجمه گوگل]چه سیری پنهان است، مستی نشان می دهد

7. Drunkenness reveals what soberness conceals.
[ترجمه ترگمان]مستی آنچه را که soberness پنهان می کند نشان می دهد
[ترجمه گوگل]مستی نشان می دهد که چه خلوصی پنهان است

8. His lapse into drunkenness followed a long run of bad luck.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که مستی او را در مستی دید، از بخت بد بخت و اقبال بلند گذشت
[ترجمه گوگل]از دست دادن او به مستی به دنبال ناکامی طولانی بود

9. He was convicted of drunkenness and vagrancy.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر مستی و ولگردی محکوم شد
[ترجمه گوگل]او به مستی و فحاشی محکوم شد

10. One of the workmen was sacked for drunkenness.
[ترجمه ترگمان]یکی از کارگران به خاطر مستی اخراج شده بود
[ترجمه گوگل]یکی از کارگران برای مستی برکنار شد

11. Drunkenness at work was sufficient grounds for instant dismissal.
[ترجمه ترگمان]مستی در محل کار دلایل کافی برای اخراج فوری بود
[ترجمه گوگل]مستی در محل کار کافی برای اخراج فوری بود

12. The law defines drunkenness as a certain percentage of alcohol in the blood.
[ترجمه ترگمان]این قانون مستی را به عنوان درصد معینی از الکل در خون تعریف می کند
[ترجمه گوگل]این قانون مستی را به عنوان درصد معینی از الکل در خون تعریف می کند

13. English soccer fans are notorious for their drunkenness.
[ترجمه ترگمان]هواداران فوتبال انگلیسی به خاطر مستی شان بدنام هستند
[ترجمه گوگل]هواداران فوتبال انگلیسی به خاطر مستی آنها مشهور هستند

14. The Romans believed the amethyst prevented drunkenness and used to drink out of goblets studded with these purple gems.
[ترجمه ترگمان]رومیان بر این باور بودند که the کوهی از مستی جلوگیری کرده است و برای نوشیدن جام studded از این سنگ های ارغوانی استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]رومیان اعتقاد داشتند که یتیمان مستی را جلوگیری می کند و از گلدان هایی با این سنگهای بنفش استفاده می کند

پیشنهاد کاربران

مستی به وسیله الکل



کلمات دیگر: