کلمه جو
صفحه اصلی

cornerstone


معنی : اساس، بنیاد، سنگ زاویه، سنگ گوشه، نبشی
معانی دیگر : (معماری) سنگ زیر بنا، سنگ کنج (که معمولا طی مراسمی در یک گوشه ی دیوار قرار می دهند و تاریخ بنا و غیره روی آن حک شده است)، سنگ اول ساختمان، سنگ سوک، شالوده، پایه (cornerways هم می گویند)، سنگ زاویه ,سنگ گوشه ,نبشی ,بنیاد

انگلیسی به فارسی

سنگ گوشه، نبشی، (مجازاً) بنیاد، اساس


سنگ زاویه، سنگ گوشه، سنگ زاویه، بنیاد، اساس، سنگ گوشه، نبشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a stone placed at the corner joining two masonry walls.

(2) تعریف: a foundation stone laid at the onset of construction, sometimes carved with the date or hollowed to contain items of historical interest.

(3) تعریف: something basic and indispensable; foundation.
مشابه: essential, fundamental

- The humanities are the cornerstone of a broad education.
[ترجمه ترگمان] علوم انسانی سنگ بنای تحصیلات گسترده است
[ترجمه گوگل] علوم انسانی سنگ بنای آموزش گسترده است

• first stone of a building laid at a formal ceremony; something fundamentally important; stone forming a corner of two walls
the cornerstone of something is the basis of its existence or success.
stone which forms the corner of a building (often set in place during a ceremony); basic part, main part, foundation

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سنگ بنا

مترادف و متضاد

اساس (اسم)
base, ground, basis, root, nucleus, element, foundation, cornerstone, bedrock, fabric, grass roots, fundament, groundsel, groundwork

بنیاد (اسم)
base, basis, root, institute, foundation, cornerstone, substratum, fundament

سنگ زاویه (اسم)
quoin, cornerstone, headstone

سنگ گوشه (اسم)
cornerstone

نبشی (اسم)
cornerstone

vital element


Synonyms: anchor, base, essential, foundation, key element, keystone, linchpin, main ingredient, mainspring, mainstay, pillar


جملات نمونه

1. education is the cornerstone of progress
آموزش و پرورش اساس پیشرفت است.

2. the prime minister personally laid the cornerstone of the building
نخست وزیر شخصا سنگ اول بنا را کار گذاشت.

3. The mayor laid the cornerstone of the new library.
[ترجمه ترگمان]شهردار سنگ بنای کتابخانه جدید گذاشت
[ترجمه گوگل]شهردار، سنگ بنای کتابخانه جدید را بر عهده گرفت

4. Wage control is the cornerstone of the government's economic policy.
[ترجمه ترگمان]کنترل دست مزد سنگ بنای سیاست اقتصادی دولت است
[ترجمه گوگل]کنترل دستمزد سنگ بنای سیاست اقتصادی دولت است

5. The magazine became the cornerstone of McFadden's publishing empire.
[ترجمه ترگمان]این مجله تبدیل به سنگ بنای امپراطوری نشر McFadden شد
[ترجمه گوگل]مجله سنگ بنای امپراتوری انتشارات مک فاردن بود

6. Hard work is the cornerstone of success.
[ترجمه ترگمان]کار سخت سنگ بنای موفقیت است
[ترجمه گوگل]کار سخت سنگدان موفقیت است

7. Research is the cornerstone of the profession.
[ترجمه ترگمان]تحقیق سنگ بنای این حرفه است
[ترجمه گوگل]تحقیق سنگ بنای این حرفه است

8. The cornerstone of that ideology is the doctrine of judicial independence, to which we now turn.
[ترجمه ترگمان]سنگ بنای این ایدئولوژی، دکترین استقلال قضایی است که در حال حاضر به آن مراجعه می کنیم
[ترجمه گوگل]سنگ بنای این ایدئولوژی، دکترین استقلال قضایی است که اکنون به آن پرداخته شده است

9. Cargill, however, hoped the area would become the cornerstone for the Willowbrook nature study area.
[ترجمه ترگمان]اما کار گیل امیدوار بود که این منطقه تبدیل به سنگ بنای منطقه مطالعه طبیعت Willowbrook شود
[ترجمه گوگل]کارگیل، با این حال، امیدوار بود که منطقه تبدیل به سنگ بنای منطقه مطالعه طبیعت Willowbrook شود

10. The cornerstone of the new policies is a law piloted through parliament by Chevenement last July.
[ترجمه ترگمان]سنگ بنای سیاست های جدید قانونی است که در ماه ژوئیه گذشته توسط Chevenement در پارلمان تصویب شد
[ترجمه گوگل]سنگ بنای سیاست های جدید قانون در ماه ژوئیه گذشته توسط مجلس قانونگذاری توسط پارلمان انجام شده است

11. The magazine became the cornerstone of MacFadden's publishing empire.
[ترجمه ترگمان]این مجله تبدیل به سنگ بنای امپراطوری نشر MacFadden شد
[ترجمه گوگل]مجله سنگ بنای امپراتوری انتشارات مک فارادن بود

12. Whatever his manias, his music remains a cornerstone of the classical repertoire.
[ترجمه ترگمان]موسیقی او هر چه که باشد سنگ بنای مجموعه کلاسیک است
[ترجمه گوگل]موزیک های هرکدام، موسیقی او باقی می ماند سنگ بنای رپرتوار کلاسیک است

13. The guidelines are the cornerstone of federal nutrition policy.
[ترجمه ترگمان]این رهنمودها، سنگ بنای سیاست تغذیه فدرال است
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل ها اساس سیاست های تغذیه فدرال هستند

14. As a cornerstone, Galvin established the character and culture of the company he wished Motorola to be.
[ترجمه ترگمان]به عنوان سنگ بنای تاریخی، Galvin شخصیت و فرهنگ شرکت را بنیان نهاد که مایل بود موتورولا باشد
[ترجمه گوگل]گالوین به عنوان یک بنای اصلی، شخصیت و فرهنگ شرکت را تشویق کرد که آرزوی موتورولا را داشته باشد

15. Of course fitness is only one cornerstone in the triangle of physical health: the other two are diet and sleep.
[ترجمه ترگمان]البته تناسب اندام تنها یک سنگ بنای سلامت جسمی است: دو نوع دیگر رژیم غذایی و خواب هستند
[ترجمه گوگل]البته تناسب اندام تنها یک گوشه در مثلث سلامت جسمانی است که دو نفر دیگر رژیم غذایی و خواب هستند

The prime minister personally laid the cornerstone of the building.

نخست‌وزیر شخصاً سنگ اول بنا را کار گذاشت.


Education is the cornerstone of progress.

آموزش‌و‌پرورش اساس پیشرفت است.


پیشنهاد کاربران

سنگ زیر بنا، سنگ اصلی ساختمان.

رکن رکین

سنگ تهداب ، اساس و بنا

سنگ بنا

رکن بنیادی - رکن اساسی - شالوده - سنگ اولیه بنا

رکن اساسی

foundation stone هم میگن. سنگ بنا یا رکن اساسی چیزی

مبنا


کلمات دیگر: