کلمه جو
صفحه اصلی

uninhibited


بی پروا، بی پرده، بی آزرم، صریح، رک و راست

انگلیسی به فارسی

بی پروا، بی پرده، بی آزرم


رک، صریح، رک و راست


انگلیسی به انگلیسی

• unrestrained; not inhibited; unrestricted
uninhibited people behave freely and naturally and do not hide their feelings.

صفت ( adjective )
مشتقات: uninhibitedly (adv.)
(1) تعریف: not restrained or controlled; open; free.
مترادف: free, unrestrained
متضاد: controlled, inhibited, repressed, restrained
مشابه: abandoned, open, unbounded, unchecked, unconstrained, unfettered, unhindered, unimpeded

- an uninhibited display of anger
[ترجمه ترگمان] یک نمایش جدید از خشم
[ترجمه گوگل] یک نمایش غیرمجاز از خشم
- uninhibited laughter
[ترجمه ترگمان] خنده های ناخواسته
[ترجمه گوگل] خنده ی غیر قابل انعطاف

(2) تعریف: not bound by social constraints or customs; acting, speaking, or living in an unconventional manner.
مترادف: free, unreserved
متضاد: inhibited
مشابه: abandoned, candid, explicit, frank, immodest, open, spontaneous, unself-conscious

- an uninhibited discussion of sex
[ترجمه ترگمان] یک بحث درباره رابطه جنسی
[ترجمه گوگل] یک بحث غیرقابل تحمل از جنس

مترادف و متضاد

free and easy; without restraint


Synonyms: audacious, candid, cut loose, expansive, fancy-free, footloose, frank, free, hanging out, informal, instinctive, liberated, natural, no holds barred, off the cuff, open, relaxed, spontaneous, unbridled, unchecked, unconstrained, uncontrolled, uncurbed, ungoverned, unhampered, unrepressed, unreserved, unrestrained, unrestricted, unself-conscious, unsuppressed


Antonyms: careful, inhibited, modest, shy


جملات نمونه

1. The loud music made him feel totally uninhibited.
[ترجمه ترگمان]موسیقی بلند او را کاملا بی پروا کرده بود
[ترجمه گوگل]موسیقی با صدای بلند او را کاملا احساس ناخوشایند می کند

2. The students we spoke to were surprisingly uninhibited in talking about sex.
[ترجمه فریبرز فرشیم] دانشجویانی که با آنها صحبت کردیم عجیب آزادانه و بی پروا در مورد سکس صحبت می کردند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزانی که با آن ها صحبت کردیم، به طرز شگفت انگیزی از صحبت کردن درباره رابطه جنسی منع شدند
[ترجمه گوگل]دانش آموزانی که به آنها صحبت کردیم، به طور شگفت انگیزی در صحبت کردن درباره جنسیت غیرقابل انکار بودند

3. We watched two hours of glorious, uninhibited football.
[ترجمه ترگمان]ما دو ساعت از فوتبال با شکوه رو تماشا کردیم
[ترجمه گوگل]ما تماشا دو ساعت فوتبال با شکوه و غیر قابل انعطاف داشتیم

4. I'm a pretty uninhibited sort of person.
[ترجمه ترگمان]من از یک نوع خاص اجتماعی هستم
[ترجمه گوگل]من یک نوع شخصیت غیرقابل انعطاف است

5. The dancing is uninhibited and as frenzied as an aerobics class.
[ترجمه ترگمان]رقص uninhibited و دیوانه وار به عنوان یک گروه ایروبیک است
[ترجمه گوگل]رقص غیرقابل انعطاف است و به عنوان کلاس ایروبیک فراموش شده است

6. She gave a loud uninhibited laugh.
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند خندید
[ترجمه گوگل]او یک خنده غرق شده با صدای بلند خندید

7. A Latino in an abbreviated muscle-alone with uninhibited grace.
[ترجمه ترگمان]یک لاتینی در یک ماهیچه مختصر - به تنهایی با لطف uninhibited
[ترجمه گوگل]یک لاتین در یک عضله کوتاه، تنها با فیض غیرقابل انکار

8. No alcohol was served but an atmosphere of uninhibited enjoyment prevailed.
[ترجمه ترگمان]هیچ الکلی به جز محیط شادی و شادی از بین نرفته بود
[ترجمه گوگل]بدون الکل مصرف شد اما فضای لذت غیرقابل تحمل غلبه کرد

9. An uninhibited performer, he still gives an inspiring, perspiring jazz rendition as singer with John Chilton's Feetwarmers.
[ترجمه ترگمان]او که پیش از این اجرا می شود، باز هم به خواننده الهام بخش، به عنوان خواننده با نام جان چیلتون توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]هنرمند غیرقابل تحسین، او همچنان یک خواننده جاز الهام بخش و پر سر و صدا را به عنوان خواننده با جادوگران جان چیلتون به ارمغان می آورد

10. Her acting is completely spontaneous and uninhibited.
[ترجمه ترگمان]رفتار او کاملا طبیعی و بی پروا است
[ترجمه گوگل]عمل او کاملا خود به خودی و غیرقابل انکار است

11. The outcome was uninhibited dialogue with many examples of communication failures being followed by successful repair procedures.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گفتگو با بسیاری از نمونه های عدم موفقیت ارتباطات همراه با دستورالعمل های تعمیر و ترمیم موفقیت آمیز بود
[ترجمه گوگل]این نتیجه گفتگو غیرقابل انکار با نمونه های بسیاری از شکست های ارتباطی بود که توسط روش های تعمیر موفق دنبال می شد

12. Are you cautious and reserved, or adventurous and uninhibited?
[ترجمه ترگمان]آیا شما محتاط و محتاط هستید و یا ماجراجو یا بی پروا؟
[ترجمه گوگل]آیا شما محتاط و محفوظ است، و یا پرماجرا و غیر قابل انعطاف؟

13. By most people's standards Marilyn Monroe was fairly uninhibited; bathing infrequently, and belching and farting with carefree abandon.
[ترجمه ترگمان]در اکثر استانداردهای مردم، مرلین مونرو نسبتا بی پروا بود؛ به ندرت شنا می کرد، و آروغ زدن و آروغ زدن با بی خیال و بی خیال
[ترجمه گوگل]بر اساس استانداردهای بسیاری، مریلین مونرو نسبتا غیرقابل انعطاف بود؛ حمام کردن به ندرت، و بی حوصلگی و فرار با رها بی رحمانه

14. Many hoped that their uninhibited works would entice others towards freedom.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم امیدوار بودند که کار uninhibited دیگران را به سمت آزادی سوق دهد
[ترجمه گوگل]بسیاری امیدوار بودند که آثار غیرقابل انکار آنها دیگران را به سمت آزادی تحریک کند

15. She's a sexy, cheerful, lively and uninhibited girl who married the wrong man.
[ترجمه ترگمان]اون یه دختر جذاب، شاد و غیر طبیعی که با مرد اشتباهی ازدواج کرد
[ترجمه گوگل]او یک دختر سکسی، شاد، پر جنب و جوش و غیر مجاز است که با مرد غلط ازدواج کرده است

پیشنهاد کاربران

صفت:
expressing one's feelings or thoughts unselfconsciously and without restraint. ابراز احساسات یا افکار خود را بدون اطلاع و بدون محدودیت.
"a lively and uninhibited girl""یک دختر پر جنب و جوش و بی پروا و رک راست"بدون محدودیت در بروز احساسات

not having been restrained or suppressed. بدون محدودیت یا سرکوب.
"fits of uninhibited laughter"

بی پروا

بدون محدودیت
آزاد


خودآیند؛ بی اختیار

یکی از دو معنی اصلی واژه inhibit و inhibition یعنی خود را زیاد پاییدن و هر چیزی رو بروز ندادن، کسی که حواسش به تمام کارهایی که میکنه هست و نگاه انتقادی نسبت به احساسات و رفتارهاش داره و راحت و آزاد خودشو بروز نمیده
Uninhibited صفت برعکسشه!
زیاد به خودش اخم و تَخم نمیکنه و با احساساتش راحته

با اعتماد به نفس
( استناد به کتاب دکتر شاهرزا )

نامقید


کلمات دیگر: