کلمه جو
صفحه اصلی

stinking


معنی : زننده، متعفن، بد بو، نفرت اور
معانی دیگر : گند، بو گندو، گندو، شمغند، (خودمانی) بد، ناخوشایند، نفرت انگیز

انگلیسی به فارسی

خشمگین، متعفن، بد بو، زننده، نفرت اور


زننده، بدبو، نفرت اور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: bad-smelling.
مشابه: foul, rank, rotten, smelly
قید ( adverb )
مشتقات: stinkingly (adv.)
• : تعریف: (slang) to a great degree: stinking rich.

• giving off a foul odor, having an unpleasant smell, fetid; lousy, bad

مترادف و متضاد

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

متعفن (صفت)
fetid, odorous, smelly, rancid, stinking, putrid, fuggy, mephitic

بد بو (صفت)
fetid, sticky, unsavory, smelly, odoriferous, gamy, frowsy, reeky, noisome, stinking, funky, stinky, malodorous, frowzy, fuggy, gamey, mephitic

نفرت اور (صفت)
pitiless, loathsome, stinking

smelly


Synonyms: fetid, foul, foul-smelling, funky, malodorous, mephitic, noisome, odiferous, offensive, putrid, rancid, rank, reeking, stenchy, strong-smelling


جملات نمونه

1. a stinking fish
یک ماهی بد بو

2. i am tired of this stinking life
از این زندگی گند بیزارم.

3. I hate this stinking boring job!
[ترجمه ترگمان]! من از این کار خسته کننده متنفرم
[ترجمه گوگل]من از این کار خسته کننده مضحک متنفرم!

4. Those onions are stinking the house out.
[ترجمه ترگمان] اون پیاز خونه رو به گند کشیده شده
[ترجمه گوگل]این پیاز ها خانه را خفه می کنند

5. They were locked up in a stinking cell.
[ترجمه ترگمان]آن ها را در یک سلول متعفن زندانی کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها در یک سلول خیره کننده قفل شدند

6. He's stinking rich, and with no more talent than he ever had before.
[ترجمه ترگمان]او ثروتمند است، و با هیچ استعدادی که تا به حال ندیده است
[ترجمه گوگل]او غنی است و با استعداد بیشتری نسبت به قبل از آن ندارد

7. I don't want your stinking money.
[ترجمه ترگمان]من پول کثیفت را نمی خواهم
[ترجمه گوگل]نمی خواهم پولت را ببینی

8. Those onions are stinking the whole house out.
[ترجمه ترگمان] اون پیازها تو کل خونه گند میزنن
[ترجمه گوگل]این پیاز ها کل خانه را می لرزاند

9. I wrote them a stinking letter to complain.
[ترجمه ترگمان]من برای آن ها نامه بدی نوشتم و شکایت کردم
[ترجمه گوگل]من آنها را یک نامه مشتاق برای شکایت نوشتم

10. At Christmas, I tend to get stinking drunk with schlock.
[ترجمه ترگمان] تو کریسمس، من تمایل دارم که با \"schlock\" مست کنم
[ترجمه گوگل]در کریسمس، من تمایل دارم با شرلوک مست بنشینم

11. I represent areas with stinking housing estates.
[ترجمه ترگمان]من نماینده مناطق با املاک متعفن مسکن هستم
[ترجمه گوگل]من مناطق را با حیاط های مسکونی نشان می دهم

12. And then, maybe: The stinking goat on yonder hill Feeds all day on chlorophyll.
[ترجمه ترگمان]و بعد، شاید: آن بز متعفن روی تپه، تمام روز را در chlorophyll تغذیه می کند
[ترجمه گوگل]و پس از آن، شاید بز بزخورده در تپه یونجه تمام روز در کلروفیل خورده است

13. The yards were full of stinking garbage cans, and untidy lines of washing.
[ترجمه ترگمان]کشتارگاه پر از قوطی های خالی زباله و خطوط کثیف شسته شده بود
[ترجمه گوگل]درختان پر از قوطی های زباله درخشان و خطوط شستشوی ناهموار بود

14. She'd got a stinking cold.
[ترجمه ترگمان]او سرما زننده ای خورده بود
[ترجمه گوگل]او سردی خفیف داشت

15. Aristophanes calls him a stinking exponent of a malodorous trade.
[ترجمه ترگمان]Aristophanes او را به صورت یک معامله بد بو برده
[ترجمه گوگل]ارسطوف او را یک نماینده مضحک تجارت عصبی می نامد

a stinking fish

یک ماهی بد بو


I am tired of this stinking life.

از این زندگی گند بیزارم.


پیشنهاد کاربران

نفرت انگیز


کلمات دیگر: