کلمه جو
صفحه اصلی

zero hour


(ارتش) ساعت صفر، هنگام آغاز (عملیات)، آغاز هنگام، سر هنگام، هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی، لحظه شروع ازمایشات سخت، لحظه بحرانی

انگلیسی به فارسی

(نظامی) هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی، (مجازا)لحظه شروع ازمایشات سخت، لحظه بحرانی


صفر ساعت، لحظه شروع ازمایشات سخت، لحظه بحرانی، هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the time at which a military attack or other operation is scheduled to begin.

(2) تعریف: the time at which an important event is scheduled to start, or any crucial moment.

• hour of fitness, fateful hour, deciding hour
zero hour is the time at which something such as a military operation is planned to begin.

مترادف و متضاد

moment of truth


Synonyms: A-day, D-day, D-day, H-hour, appointed hour, appointed hour, climax, contingency, countdown, crisis, crisis point, crossroad, crossroads, crunch time, deadline, emergency, exigency, jumping-off point, juncture, moment of truth, pinch, pivotal moment, start time, strait, target, target day, the time, turning point, turning point, vital moment


جملات نمونه

1. It's five minutes to zero hour.
[ترجمه کاظم فرقانی] پنج دقیقه تا ساعت صفر باقی مانده است.
[ترجمه ترگمان]پنج دقیقه تا صفر دقیقه است
[ترجمه گوگل]این پنج دقیقه تا ساعت صفر است

2. The resolution passed both houses before the zero hour and the President signed it.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم هر دو خانه را پیش از ساعت صفر تصویب کرد و رئیس جمهور آن را امضا کرد
[ترجمه گوگل]این قطعنامه هر دو خانه را قبل از صفر به تصویب رساند و رئیس جمهور آن را امضا کرد

3. Well, it's almost zero hour for the graduation party.
[ترجمه ترگمان]خب، تقریبا هیچ ساعت برای جشن فارغ التحصیلی نداره
[ترجمه گوگل]خوب، تقریبا صفر ساعت برای حزب فارغ التحصیلی است

4. Zero hour for the bombers to take off was midnight.
[ترجمه ترگمان]ساعت صفر برای بمباران bombers، نصف شب بود
[ترجمه گوگل]ساعت صفر برای بمب افکن ها برای نبرد، نیمه شب بود

5. The zero hour is fixed for midnight.
[ترجمه ترگمان]ساعت صفر برای نیمه شب تعیین می شود
[ترجمه گوگل]صفر ساعت برای نیمه شب ثابت است

6. Zero hour is here; this is it.
[ترجمه ترگمان]ساعت صفر اینجاست خودشه
[ترجمه گوگل]ساعت صفر است؛ این است

7. It was zero hour and the doctor began the operation on the man.
[ترجمه ترگمان]ساعت قبل بود و دکتر عمل را روی آن مرد شروع کرد
[ترجمه گوگل]ساعت صفر بود و دکتر شروع به کار در این مرد کرد

8. When is the zero hour for the attack?
[ترجمه ترگمان]ساعت صفر برای حمله چه زمانی است؟
[ترجمه گوگل]ساعت صفر برای حمله چیست؟

9. It was zero hour and the surgeon began the operation on him.
[ترجمه ترگمان]یک ساعت بود و جراح این عمل را روی او آغاز کرد
[ترجمه گوگل]ساعت صفر بود و جراح عملیات را بر او آغاز کرد

10. Zero hour for the bombers to take off will be midnight.
[ترجمه ترگمان]ساعت صفر برای بمب گذاران باید نیمه شب باشد
[ترجمه گوگل]ساعت صفر برای بمب افکن هایی که می خواهند به نیمه شب برسد

11. Zero hour is at midnight.
[ترجمه ترگمان]ساعت صفر نیمه شب است
[ترجمه گوگل]صفر ساعت در نیمه شب است

12. When I heard the postman dismount from his bicycle at the gateway, I knew it was Zero Hour.
[ترجمه ترگمان]وقتی شنیدم که پستچی از دوچرخه به طرف دروازه فرود آمد، می دانستم ساعت صفر است
[ترجمه گوگل]وقتی شنیدم که پستچی از دوچرخه اش در دروازه جدا شد، می دانستم که ساعت صفر است

13. The operation on me began at 5 o'clock It's my zero hour.
[ترجمه ترگمان]عملیات روی من ساعت ۵ شروع شد و ساعت صفر من بود
[ترجمه گوگل]عملیات در من از ساعت 5 شروع شد صفر ساعت من است

14. Mansour al-Turki told AP in a phone call, "They had reached an advance stage of readiness and what remained only was to set the zero hour for their attacks. "
[ترجمه ترگمان]منصور al به آسوشیتد پرس در یک تماس تلفنی گفت: \" آن ها به مرحله پیشرفت آماده باش رسیده بودند و آنچه باقی مانده بود تنها گذاشتن صفر ساعت برای حملاتشان بود \"
[ترجمه گوگل]منصور الطربی به تلفن همراه AP گفت: 'آنها به مرحله پیشروی آمادگی رسیده بودند و تنها چیزی که باقی مانده بود، تعیین صفر ساعت برای حملات آنها بود '


کلمات دیگر: