کلمه جو
صفحه اصلی

by


معنی : فرعی، در کنار، پیرامون، کنار، از پهلو، از نزدیک، درجه دوم، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی، از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه
معانی دیگر : واژه ای که برای بیان رابطه به کار می رود: (رابطه ی مکانی) نزد، (رابطه ی زمانی) طی، در، (بیان جهت حرکت) از طریق، از جلو، به سوی، (بیان جهت یا هدف کوشش) به، (بیان وسیله یا عامل) به وسیله ی، (بیان روش) طبق، (بیان اجازه) به اجازه ی، (بیان میزان یا مقدار) به میزان، (قید) نزدیک، آماده، (با put) پس انداز کردن، (با move و speed و غیره) گذشتن، پیشوند:، مجاور، نزدیک [bystander]، پس - [bystreet]، محل سکنی

انگلیسی به فارسی

به‌دست، با، به‌وسیله، از، به‌واسطه، پهلوی، نزدیک، کنار، از نزدیک، از پهلوی، از کنار، در کنار، از پهلو، محل سکنی، فرعی، درجه دوم


انگلیسی به انگلیسی

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: next to; near.
مشابه: next

- the trees by the path
[ترجمه فاطمه] درختان کنار جاده
[ترجمه امین] درختان کنار ( راه، جاده، مسیر )
[ترجمه joker] درخت های کنار جاده
[ترجمه ترگمان] درختان کنار جاده
[ترجمه گوگل] درختان در مسیر

(2) تعریف: as the means of; on.

- We travel by rail.
[ترجمه دریا] ما بواسطه قطار سفر می کنیم.
[ترجمه joker] ما با قطار سفر میکنیم
[ترجمه ترگمان] ما با راه آهن سفر می کنیم
[ترجمه گوگل] ما با راه آهن سفر می کنیم

(3) تعریف: beyond; past.

- The bus went by the stop.
[ترجمه .] اتوبوس از ایستگاه رد شد.
[ترجمه سید پوریا حسینی] اتوبوس ایستگاه را رد کرد.
[ترجمه ترگمان] اتوبوس در ایستگاه توقف کرد
[ترجمه گوگل] اتوبوس به انتهای سفر رفت

(4) تعریف: made or created through the efforts of.

- a play by Shaw
[ترجمه دریا] یه نمایش توسط شاو
[ترجمه سید پوریا حسینی] نمایشی از شاو
[ترجمه ترگمان] \"یه نمایش با\" شاو
[ترجمه گوگل] بازی توسط شاو

(5) تعریف: at or before a certain time.

- Get here by tomorrow.
[ترجمه سید پوریا حسینی] تا فردا اینجا باش.
[ترجمه ترگمان] فردا بیا اینجا
[ترجمه گوگل] فردا اینجا بیا

(6) تعریف: through the action or authority of.

- hit by a car
[ترجمه ترگمان] یک اتومبیل به آن ضربه زد
[ترجمه گوگل] توسط یک ماشین ضربه زد
- sold by the agent
[ترجمه ترگمان] به وسیله نماینده فروخته شد
[ترجمه گوگل] توسط نماینده فروخته می شود

(7) تعریف: in accordance with.

- Play by the rules.
[ترجمه سید پوریا حسینی] طبق قوانین بازی کن.
[ترجمه ترگمان] با قوانین بازی کنید
[ترجمه گوگل] بازی توسط قوانین

(8) تعریف: within the period of time of; during.

- We will work by day.
[ترجمه سید پوریا حسینی] در طول روز کار خواهیم کرد.
[ترجمه ترگمان] ما روزانه کار خواهیم کرد
[ترجمه گوگل] ما روزی کار خواهیم کرد

(9) تعریف: in succession; after.

- We walked two by two.
[ترجمه ترگمان] دو نفر با هم قدم زدیم
[ترجمه گوگل] ما دو تا دو بار رفتیم

(10) تعریف: on behalf of.

- The father who worked hard did well by his family.
[ترجمه افشین گلچین] پدری که سخت کار می کرد ، به خوبی از عهده خانواده اش برآمد
[ترجمه ترگمان] پدری که سخت کار می کرد خانواده اش را خوب اداره می کرد
[ترجمه گوگل] پدر که به سختی کار کرد، به خوبی با خانواده اش کار کرد

(11) تعریف: according to (some unit of measure).

- He charges by the hour and sells by the pound.
[ترجمه ترگمان] او در طی یک ساعت هزینه های خود را به فروش می رساند و پوند می فروشد
[ترجمه گوگل] او ساعت را اتهام می زند و پوند را فروخت

(12) تعریف: in arithmetic, for multiplication of one number times another.

- multiplying three by six
[ترجمه ترگمان] شماره سه را به شش ضرب کرد
[ترجمه گوگل] ضرب سه تا شش

(13) تعریف: in arithmetic, for division of one number into another.

- dividing eighteen by two
[ترجمه ترگمان] که هیجده تا دو را از هم جدا می کرد
[ترجمه گوگل] تقسیم هجده با دو
قید ( adverb )
عبارات: by and by, by and large
(1) تعریف: at or on hand; nearby.

- a hospital close by
[ترجمه ترگمان] بیمارستانی در نزدیکی
[ترجمه گوگل] یک بیمارستان نزدیک به

(2) تعریف: to and past a point of observation or reference.

- A train sped by.
[ترجمه ترگمان] قطار به سرعت حرکت کرد
[ترجمه گوگل] یک قطار توسط

(3) تعریف: past in time.

- the years gone by
[ترجمه ترگمان] سال ها گذشت
[ترجمه گوگل] سالها رفته
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: by or beside; near.

- bystander
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] تماشاچی

(2) تعریف: incidental; secondary.

- bylaw
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] مجازات
- byroad
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] به زودی

• from the hand of, from the mind of; with; on, in
near
before long; secondary issue; draw
before long; secondary issue; draw
secondary, incidental
if something is done by a person or thing, that person or thing does it.
if you achieve one thing by doing another thing, your action enables you to achieve the first thing.
by is used to say how something is done.
if you say that a book, a piece of music, or a painting is by someone, you mean that they wrote it or created it.
something that is by something else is beside it and close to it.
if something passes by you, it moves past without stopping.
if you stop or come by someone's house, you visit them; used in informal american english.
if something happens by a particular time, it happens at or before that time.
if you are by yourself, you are alone. if you do something by yourself, you do it without anyone helping you.
things that are made or sold by the million or by the dozen are made or sold in those quantities.
you use by in expressions such as `day by day' to say that something happens gradually.
if something increases or decreases by a particular amount, that amount is gained or lost.
if you hold someone or something by a particular part of them, you hold that part.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] طبق، بنا به، روش، با، از طریق، به وسیله ی

مترادف و متضاد

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

در کنار (قید)
by, beside, alongside, besides, ashore, sidelong

پیرامون (قید)
about, by, around

کنار (قید)
by, besides

از پهلو (قید)
by, sidewards, besides

از نزدیک (قید)
by

درجه دوم (قید)
by

توسط (حرف اضافه)
by, via, per

بوسیله (حرف اضافه)
of, with, by, via, per

بدست (حرف اضافه)
by

بتوسط (حرف اضافه)
by

از کنار (حرف اضافه)
off, by

از پهلوی (حرف اضافه)
by

از (حرف اضافه)
in, from, of, by

با (حرف اضافه)
in, about, with, by, against, together with, cum, mid, per

نزدیک (حرف اضافه)
in, about, at, by, near, beside

پهلوی (حرف اضافه)
at, by

بواسطه (حرف اضافه)
from, by, through, for, thru, because of, out of

near


Synonyms: aside, at hand, away, beyond, close, handy, in reach, over, past, through, to one side


next to


Synonyms: along, alongside, beside, by way of, close to, near, nearby, nigh, over, past, round


by means of


Synonyms: at the hand of, in the name of, on, over, supported by, through, through the agency of, through the medium of, under the aegis of, via, with, with the assistance of


جملات نمونه

1. by a stroke of bad fortune
به خاطر بخت بد

2. by analogy
از طریق فراسنجی،تشبیها

3. by appointment only
فقط با قرار قبلی

4. by careful husbandry they lived through the drought
با صرفه جویی کامل خشکسالی را طی کردند.

5. by coincidence
برحسب تصادف،اتفاقا

6. by conversion, "all a is b" becomes "all b is a"
از طریق وارون سازی،((تمام الف عبارت است از ب)) می شود ((تمام ب عبارت است از الف)).

7. by cracky!
به خدا!،واقعا!،ای بابا!

8. by doing so, you escalate the problem!
با این کار مسئله را تشدید می کنی !

9. by doing that, he showed his true self
با آن عمل نهاد واقعی خود را نشان داد.

10. by drawing a few lines, he outlined the general plan of the house
با کشیدن چند خط طرح کلی خانه را رسم کرد.

11. by gestures or vocal communication
از طریق اشاره یا با ارتباط شفاهی

12. by golly, i didn't know that!
به خدا قسم،نمی دانستم !

13. by happenstance, nobody was home when the house collapsed
اتفاقا وقتی که خانه فرو ریخت هیچ کس منزل نبود.

14. by hard scrabbling he succeeded in pulling the cart out of the gutter
با تقلای سخت موفق شد گاری را از جوی بیرون بیاورد.

15. by heredity he is intelligent
او ارثا باهوش است.

16. by his evil deeds he stained his family name
با اعمال بد خود شهرت خانوادگی خود را لکه دار کرد.

17. by inheritance
از طریق وراثت،از مانداک،مانداکی

18. by installment
به طور قسطی

19. by means of repetition
از طریق تکرار

20. by my fay
به ایمانم قسم

21. by my reckoning . . .
طبق محاسبه ی من . . .

22. by not working hard enough you defeat your own wishes
با تنبلی کردن آرزوهای خودت را نقش برآب می کنی.

23. by political means
از طرق سیاسی

24. by prior arrangement
با قرار (توافق) قبلی

25. by reason of insanity
به خاطر جنون

26. by stealth
به طور مخفی،نهانکارانه

27. by the age of fifty his celebrity was worldwide
در سن پنجاه سالگی شهرت او جهانگیر شده بود.

28. by the age of twenty he had attained full size
در بیست سالگی به رشد کامل رسید.

29. by the authority vested in me. . .
بنا به اختیاراتی که به من داده شده است. . .

30. by the friends they keep you shall know the texture of men's souls
خصوصیات روحی مردم را از روی بررسی دوستانی که دارند خواهی شناخت.

31. by the grace of god
به یاری خدا،انشاالله

32. by the method hereinafter described
به روشی که در زیر تشریح شده

33. by the powers vested in him
بنابه اختیاراتی که به او تفویض شده است

34. by the vote of the people
طبق رای مردم

35. by the way, did you bring my book?
راستی،کتابم را آوردی ؟

36. by the way, how is the latest arrival?
راستی حال نوزاد چطوره ؟

37. by then the bus had gone
تا آن موقع اتوبوس رفته بود.

38. by then, i will have finished this book
تا آن هنگام این کتاب را تمام کرده ام.

39. by what right?
به چه حقی ؟

40. by what warranty has he assumed such powers?
به چه مجوزی چنین اختیاراتی را در دست گرفته است ؟

41. by whose order?
به دستور چه کسی ؟

42. by your permission
با اجازه ی شما

43. by (all) odds
بدون شک،حتما،هر طور شده

44. by (or down by) the head
(کشتیرانی) در حالیکه سینه ی کشتی بیشتر در آب فرورفته است تا عقب آن

45. by (or in) easy stages
1- هر دفعه بخش کوتاهی از سفر را پیمودن،کم کم سفر کردن 2- مرحله به مرحله عمل یا کار کردن،بی شتاب عمل کردن

46. by (or in) virtue of
به خاطر،به واسطه ی،بنابر،طبق

47. by a head
(در اندازه گیری درازا) یک سرو گردن

48. by a nose
1- (مسابقه ی اسبدوانی و غیره) به طول یک پوزه،به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم،با امتیاز یا فاصله ی کمی،با کمی تفاوت

49. by all manner of means
البته،حتما،هرطور که شده،به هرطریق

50. by all means
حتما،البته،مسلما،هر جور که شده،از هر طریق

51. by and by
1- (مهجور) فورا 2- به زودی،پس از اندکی 3- دیر یا زود،باالمال

52. by and large
به طور کلی،از هر نظر،کم و بیش

53. by and large
تقریبا،کم و بیش،به طور کلی

54. by any chance
تصادفا،اتفاقا

55. by any manner of means
1- اصلا،به هیچ وجه 2- به هر صورت،به هر طریق

56. by any means
از هر راهی،به هر طریق،هر طور که شده

57. by chance
تصادفا،اتفاقا،الله بختی

58. by choice
به دلخواه خود،با گزینش فردی

59. by commission (or on commission)
برحسب کارمزد،حق العمل کاری

60. by common (or mutual) consent
با رضایت همگان (یا طرفین)

61. by comparison
در مقایسه،در همسنجی،مقایستا،در مقام مقایسه

62. by considerable
(امریکا - محلی) به تعداد زیاد،به مقدار زیاد

63. by contraries
(قدیمی) برخلاف انتظار

64. by contrast, in contrast
در مقابل،در عوض،از سوی دیگر

65. by degrees
کم کم،به درجات

66. by design
عمدا،تعمدا،خودخواسته،آگاهانه،از روی نقشه ی قبلی

67. by fair means or foul
هرطور که شده،از هر طریق که بشود

68. by far (or far and away)
به مقدار قابل ملاحظه،تا میزان زیاد،بسیار

69. by fits and starts
دارای دوران فعالیت شدید و سپس دوران آرامش

70. by fits and starts
(با) فعالیت شدید و منقطع

Stand by the wall.

کنار دیوار بایست.


I'll sit by you.

پهلوی تو می‌نشینم.


to travel by night

در شب سفر کردن


to work by the hour

به طور ساعتی کار کردن


Be back by ten o'clock.

پیش از (تا) ساعت ده برگرد.


to Tehran by the Ghom road

به تهران از راه قم


to march by the reviewing stand

از جلو جایگاه سان رژه رفتن


north by west

به سوی شمال غرب


to do well by a friend

در حق دوست نیکی کردن


made by hand

دست‌ساخت، ساخته‌شده با دست


travel by train

سفر با ترن


gained by fraud

به دست آمده از راه کلاهبرداری


a poem by Hafez

شعری از حافظ


to grow dark by degrees

کمکم تاریک شدن، به درجات تاریک شدن


to go by the book

طبق مقررات عمل کردن


to march two by two

دو به دو رژه رفتن (گام نظامی برداشتن)


by your permission

با اجازه‌ی شما


apples by the kilo and eggs by the dozen

سیب کیلویی و تخم‌مرغ دو جینی


a three-by-four carpet

فرش سه در چهار


six multiplied by four equals twenty-four

شش ضرب در چهار می‌شود بیست و چهار


four divided by two

چهار تقسیم بر دو


Come by tomorrow.

فردا بیا، فردا سر بزن.


stand by!

آماده باش! بپا!


They have put money by.

آنان پول ذخیره کرده‌اند.


A bicycle sped (speeded) by.

دوچرخه‌ای با سرعت رد شد.


Stop by on your way home.

سر راهت به منزل (به اینجا یا آنجا) سری بزن.


He built the house all by himself.

او خانه را خودش به تنهایی ساخت.


اصطلاحات

by and by

1- (مهجور) فوراً 2- به زودی، پس از اندکی 3- دیر یا زود، باالمال


by and large

به طور کلی، از هر نظر، کم و بیش


by itself

خودبه‌خود، به خودی خود، فی‌نفسه، به‌الذاته


by oneself

1- بتنهایی، یک‌تنه، یکه، تنها 2- منفرداً، بدون کمک دیگری


by the by

ضمناً، راستی، تصادفاً


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Belarus
موضوع: مکان و موقعیت
مخفف کشور بلاروس

پیشنهاد کاربران

به وسیله ی

به خاطر

اصولا. ب واسطه ی

ذیل

beside, very near

در، به وسیله

با. به همراه

( By ( prep به معنای در کنار، پیرامون، از پهلو میشع
Beside; very near


دَمِ ( جایی ) !

He was standing by the door
دمِ در ایستاده بود !

برحسب
با
Reach2: Beside; very near

به وسلیه. . . . . . به دست آمدن
The best way to learn is by experience
بهترین را برای یادگیری به وسیله تجربه به دست می آید.

تحتِ عنوانِ. . . ، ذیلِ. . .

بر اساسِ

به کمک ، با کمک

از راه ، به روش

به واسطه

اثر - بوسیله - توسط

از لحاظ
The largest mall by area is the Dubai Mall

توسط . . .
مثال:
By Sarah Morgan

کنار . نزدیک

اثر. از کنار

Beside; very near

با استفاده از - در جریان

one by one یکی بعد از دیگری / یکی یکی

تا قبل از /هنگام استفاده برای ربط در جمله


طبق، براساس

1 برحسب

2 به قلمِ، اثرِ، نوشته ی، نگاشته ی، نبشته ی، تالیفِ
A book by Adam Brown : کتابی به قلم/نوشته ی آدام براون

3 از سوی، از طرف، از جانب
constraint by the legislature = فشار از طرف قوه مقننه
any violence by people earns them the name of outlaws : هرگونه خشونت از جانب مردم لقب قانون شکن را برای ایشان به ارمغان می آورد.


به موجب، بر طبق ، به کمک

beside ; very near and nex to . یعنی کنار و بسیار یا خیلی نزدیک مثل اینکه یک درخت خیلی نزدیک به صندلی باشد . 😄

با، تا

By the 1920s= تا اوخر دهه ی ۱۹۲۰
By 1920= در سال ۱۹۲۰

از نظر، از دید، از لحاظ و غیره.
The concept of perfectivity is by nature alien to the present

تا
. To reduce the transition temperature by 4�C requires 0. 4M NaF
برای کاهش دمای انتقال تا 4 درجه سانتی گراد به 0. 4 مولار NaF نیاز است.

به مقدار - به میزان


بخاطر - به دلیل

By winter
تا قبل از زمستان
By Friday
تا قبل از جمعه

معنی قبل هم میده
By 2020
تا قبل از سال ۲۰۲۰
By the time
تا قبل از این زمان
By next friday
تا قبل از جمعه هفته آینده


تا ( مقدار )
It cause VDDL to be lowered by VDD.
این باعث می شود VDDL تا ( مقدار ) VDD کاهش یابد.


واژه ی by انگلیسی همان تغییر یافته "با" فارسی است.


( بیان وسیله یا عامل ) به وسیله ی. . . . . . . . learning english is by copying kind of like a child

به منظور

تقریباً، حدود، تا. .

این واژه همریشه با ( با ) در زبان فارسی می باشد ( نیاهندواروپایی bhi )

با، تا، به وسیله، نزدیک به

کناره

با اختلاف

معنی در را می دهد.
مثلا اتاق سه در چهار متر.
a room that three meters by four meters

درجملات مختلف ۴ مدل معنی دارد . . . . . . . ۱. توسط. . . . . ۲ با. . . . . . . . ۳ از. . . . . . . ۴ بوسیله

by
به تفکیک، بر اساس
Presidential Election by County
انتخابات ریاست جمهوری به تفکیک شهرستان

تا قبل از
eg : you should come back by the dark
باید تا قبل از تاریکی برگردی

از طریق
شاید معادل دقیقی نباشه، ولی در بعضی جملات از نظر مفهومی میشه "از طریق" معنا کرد.
the non - integer PID controllers were developed by hybridizing with T1FLCs;
کنترل کننده های PID غیرصحیح از طریق هیبرید کردن با T1FLC ها توسعه داده شدند.


کلمات دیگر: