(خودمانی)، ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن، گیج کردن، مبهوت کردن، از هوش رفتن، از خود بی خود شدن، از حال رفتن، (ندا - صدا) دنگ !، زرپ !، از پا افتادن 2 از هوش بردن، بیهوش کردن
zonk
(خودمانی)، ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن، گیج کردن، مبهوت کردن، از هوش رفتن، از خود بی خود شدن، از حال رفتن، (ندا - صدا) دنگ !، زرپ !، از پا افتادن 2 از هوش بردن، بیهوش کردن
انگلیسی به فارسی
(عامیانه) (ندا - صدا) دنگ!، زرپ!
(عامیانه) ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن
(عامیانه) گیج کردن، مبهوت کردن
(عامیانه) از هوش رفتن، از خود بیخود شدن، از حال رفتن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: (slang) to intoxicate or stupefy (usu. fol. by "out").
- All that wine zonked him out.
[ترجمه نیلوفر نصیری] همه آن شراب او را از حال برد.
[ترجمه ترگمان] همه اون شراب اون رو از بین برد[ترجمه گوگل] همه آن شراب او را زدند
- That hike really zonked me.
[ترجمه ترگمان] اون پیاده روی واقعا منو گیج کرد
[ترجمه گوگل] این پیروزی واقعا مرا از بین برد
[ترجمه گوگل] این پیروزی واقعا مرا از بین برد
• (2) تعریف: to knock out or stun.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: zonks, zonking, zonked
حالات: zonks, zonking, zonked
• : تعریف: (slang) to become unconscious from drugs, exhaustion, or the like (usu. fol. by "out").
• (slang) hit a person heavily; zonk out, lose consciousness (from using illegal drugs or consuming a large amount of alcohol)
اصطلاحات
zonk out
(عامیانه) 1- بیهوش شدن، از حال رفتن، از پا افتادن 2- از هوش بردن، بیهوش کردن، گیج کردن
کلمات دیگر: