انهدام، پاره کردن، بریدن، باریک بریدن
shredding
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• act of tearing into small pieces; act of destroying documents with a shredding machine; process of being torn into small pieces
دیکشنری تخصصی
[نساجی] خرد شدن - خرد کردن - خرد کردن ورقه های چوب برای تهیه خمیر سلولز
پیشنهاد کاربران
کاهش حجم
خرد کردن و ریز ریز کردن. مثل ریز ریز کردن مدارک مهم در کاغذ خورد کن.
Accused of shredding voting application متهم به برنامه ریزی کردن کاهش نامعتبر کردن برگه های رای گیری شده
کلمات دیگر: