کلمه جو
صفحه اصلی

silky


معنی : نرم، چاپلوسانه، ابریشمی، ابریشم نما
معانی دیگر : ابریشم مانند، پرندسان، لطیف، براق

انگلیسی به فارسی

ابریشم نما، ابریشمی، نرم، چاپلوسانه


ابریشمی، نرم، چاپلوسانه، ابریشم نما


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: silkier, silkiest
مشتقات: silkily (adv.), silkiness (n.)
(1) تعریف: of or like silk; smooth, delicate, or shimmering.

(2) تعریف: covered with soft, fine hairs, as certain leaves.

• resembling silk, soft, delicate, shiny; covered with fine soft hairs
something that is silky is smooth and soft.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] ابریشمی - ابریشم نما - نرم ولطیف - براق

مترادف و متضاد

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

چاپلوسانه (صفت)
greasy, silky

ابریشمی (صفت)
silky, sericeous, silken

ابریشم نما (صفت)
silky, sericeous

very smooth; like satin


Synonyms: cottony, delicate, glossy, like silk, luxurious, plush, satiny, silk, silken, sleek, soft, tender, velvety


Antonyms: rough


جملات نمونه

1. This creature's fur is short, dense and silky.
[ترجمه ترگمان]موی این جانور کوتاه، متراکم و لطیف است
[ترجمه گوگل]خز این موجودات کوتاه، متراکم و ابریشمی است

2. The leaves are grey and silky smooth.
[ترجمه ترگمان]برگ ها خاکستری رنگ و نرم هستند
[ترجمه گوگل]برگ های خاکستری و ابریشمی صاف است

3. He has one of those silky smooth voices.
[ترجمه ترگمان] اون یکی از اون صداهای لطیف و لطیف داره
[ترجمه گوگل]او یکی از آن صداهای صاف ابریشمی دارد

4. The dog has a soft, silky coat.
[ترجمه ترگمان] سگه یه کت نازک نرم و لطیف داره
[ترجمه گوگل]سگ دارای کت و شلوار نرم و ابریشمی است

5. A cat has silky fur.
[ترجمه ترگمان]یک گربه موی ابریشمی دارد
[ترجمه گوگل]یک گربه خز ابریشمی دارد

6. This cloth has a silky texture.
[ترجمه ترگمان]این پارچه یک بافت ابریشمی دارد
[ترجمه گوگل]این پارچه بافت ابریشمی دارد

7. Her hair was very long and silky.
[ترجمه ترگمان]موهایش بسیار دراز و لطیف بود
[ترجمه گوگل]موهای او بسیار طولانی و ابریشمی بود

8. He spoke in a silky tone.
[ترجمه ترگمان]با لحنی لطیف سخن می گفت
[ترجمه گوگل]او با صدای ابریشمی صحبت کرد

9. Persian cats have long, silky fur.
[ترجمه ترگمان]گربه های ایرانی موی بلند و ابریشمی دارند
[ترجمه گوگل]گربه های فارس دارای خز بلند و ابریشمی هستند

10. Her glasses hung around her neck on a silky cord.
[ترجمه ترگمان]عینکش روی گردنی ابریشمی به دور گردنش آویخته بود
[ترجمه گوگل]عینک های او بر گردن او بر روی طناب ابریشمی آویزان شده است

11. She traced with her forefinger the silky whorls of the carved garland of oak leaves that swung across both doors.
[ترجمه ترگمان]انگشتش را با انگشت شصت حلقه گل تراشیده که روی هر دو در می چرخید پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او با اشاره به انگشتانش، نعلهای ابریشمی از گلهای شاخه بریده ای از برگ بلوط که در هر دو درب چرخید، ردیابی شد

12. She was on a couch of some silky padding that opened to her contours in a way that was obscurely obscene.
[ترجمه ترگمان]روی یکی از مبل ها نشسته بود که به شکلی وقیحانه او را باز کرده بود
[ترجمه گوگل]او بر روی نیمکت از برخی از پوشش های ابریشمی بود که به خطوط خود به طریقی که به ظاهر ناخوشایند بود باز می شد

13. Florentines: bumpy nuts and cherries on top, and silky chocolate underneath.
[ترجمه ترگمان]Florentines: پر از گردو و گیلاس روی سطح بالا و شکلات ابریشمی در زیر
[ترجمه گوگل]فلورنتین آجیل و گیلاس در بالا و شکلات ابریشمی زیر

14. With the silky cover beneath her back, Virginia blinked up at the dark, muscular man above her.
[ترجمه ترگمان]ویرجینیا با پوشش ابریشمی پشتش به مرد تاریک و عضلانی بالای سرش چشمک زد
[ترجمه گوگل]با پوشش ابریشمی زیر پشت او، ویرجینیا در تاریکی، مرد عضلانی بالای او، چشمک زد

15. She flicked back the long, dark, silky strands of her hair and sat cross-legged on the bed.
[ترجمه ترگمان]او رشته های بلند و تیره موهایش را پس زد و روی تخت نشست
[ترجمه گوگل]او ریشهای طولانی، تاریک، ابریشمی موهایش را برداشت و روی تخت نشست

پیشنهاد کاربران

بسیار نرم و صاف


کلمات دیگر: