کلمه جو
صفحه اصلی

towel


معنی : دستمال کاغذی، حوله، ابچین، باحوله خشک کردن
معانی دیگر : آبچین، بشگیر، روستره، (با حوله) خشک کردن، پاک کردن

انگلیسی به فارسی

ابچین، باحوله خشک کردن، حوله، دستمال کاغذی


حوله، دستمال کاغذی، ابچین، باحوله خشک کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a piece or length of absorbent cloth or paper made and used for wiping or drying the face or body, dishes, or the like.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: towels, toweling, toweled
• : تعریف: to rub, wipe, or dry with a towel.

• piece of fabric used to dry things
wipe or dry with a towel
a towel is a piece of thick, soft cloth that you use to dry yourself with.
if you throw in the towel, you stop trying to do something because you realize that you cannot succeed; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] حوله

مترادف و متضاد

دستمال کاغذی (اسم)
kleenex, towel

حوله (اسم)
towel, stupe

ابچین (اسم)
towel

باحوله خشک کردن (فعل)
towel

جملات نمونه

1. towel off
خود را خشک کردن (مثلا پس از استحمام)

2. paper towel
حوله ی کاغذی

3. a bath towel
حوله ی حمام

4. a dish towel
حوله (برای خشک کردن) ظرف

5. use a paper towel to soak up the spilled oil
برای جذب روغن ریخته شده یک حوله ی کاغذی به کار ببر.

6. throw (or toss) in the towel
(عامیانه) سپر افکندن،لنگ انداختن،تسلیم شدن

7. he dried his hands with a towel
دست هایش را با حوله خشک کرد.

8. place the wet articles on the towel
اسباب (چیزهای) خیس را روی حوله بگذارید.

9. kristina had swathed herself in a white towel
کریستینا خود را در یک حوله ی سفید پیچیده بود.

10. she patted her face dry with a towel
او صورت خود را با (ضربه های ملایم) حوله خشک کرد.

11. to screw the water out of a towel
حوله را چلاندن،باپیچاندن آب حوله را گرفتن

12. to sop up the water with a towel
آب را با حوله پاک کردن

13. give the table a good rub with this towel
با این حوله میز را خوب بمال.

14. to blot the skin dry with a soft towel
پوست (بدن) را با حوله ی نرم خشک کن.

15. massage the painful muscles gently and put a hot towel on them
عضلات دردناک را به آرامی مالش بدهید و حوله ی داغی روی آنها بگذارید.

16. I'm ready to throw in the towel.
[ترجمه ترگمان]آماده ام که حوله را دور بریزم
[ترجمه گوگل]من آماده ام تا در حوله پرتاب کنم

17. He wiped his hands on a clean towel.
[ترجمه zzz] او دست هایش را با یک حوله ی تمیز پاک کرد.
[ترجمه ترگمان]دست هایش را با حوله پاک کرد
[ترجمه گوگل]دستش را روی یک حوله پاک پاک کرد

18. He had a towel draped across his shoulders.
[ترجمه ترگمان]او یک حوله را روی شانه هایش انداخته بود
[ترجمه گوگل]او حوله ای را روی شانه هایش گذاشته بود

19. Have you got a clean towel I could use?
[ترجمه ترگمان]یه حوله تمیز داری که بتونم ازش استفاده کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا حوله ای پاک می کردم که می توانستم استفاده کنم؟

20. You'd better rub him down with a dry towel. Otherwise he'll catch cold.
[ترجمه ترگمان]بهتر است او را با یک حوله خشک مالش بدهی وگرنه سرما می خورد
[ترجمه گوگل]بهتر است او را با یک حوله خشک بشویید در غیر این صورت او سرد خواهد شد

21. Can you throw me that towel?
[ترجمه ترگمان]میشه اون حوله رو بهم بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این حوله را پرتاب کنید؟

a bath towel

حوله‌ی حمام


a dish towel

حوله (برای خشک کردن) ظرف


paper towel

حوله‌ی کاغذی


She toweled her face dry.

با حوله صورت خود را خشک کرد.


اصطلاحات

throw (or toss) in the towel

(عامیانه) سپر افکندن، لنگ انداختن، تسلیم شدن


towel off

خود را خشک کردن (مثلاً پس از حمام‌کردن)


پیشنهاد کاربران

باشگاه ورزشی


حوله

وقتی کسی ورزش می کنه و غرق میکنه با حوله مخصوص فرقش پاک میکنه معمولا به اون حوله میگن towel

حوله

He just leaves his wet towel lying on the carpet
اون پسر حوله خیس ش همون جوری پهن زمین، ول کرد رو قالی ( و رفت )

حوله نیس اگ کسی می دونه بگه

دستمال

میشه یک تکه ی خیسو نم دار از یک چیزی


کلمات دیگر: