معنی : هدف، مسخره، بشکه، ته، ضربت، ضرب، کپل، ته قنداق تفنگ، بیخ، ته درخت، ضربه زدن، شاخ زدن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن، پیش رفتن
معانی دیگر : ته هر چیز، بخش پهن و کلفت هر چیز، کونه، آماج شوخی (یا مسخرگی یا انتقاد)، (خودمانی) کپل، ماتحت، (پشته ی خاک یا توده ی کاه که در پشت هدف تیراندازی قرار می دهند تا تیر فراتر نرود) تیرگیر، (جمع) محل نشانه گیری و تیراندازی، گودال (شکارچیان در آن پنهان می شوند)، لب به لب کردن، دو لبه ی (تخته یا صفحه ی فلزی را) به هم جور کردن، (در مورد گاو و قوچ و غیره) با شاخ یا با سر زدن، با سر کوفتن بر، (مثل حالت شاخ زنی) حرکت کردن، با سر جلو رفتن یا کنار زدن، محکم خود را زدن به، مجاور بودن به، هم مرز بودن یا کردن با، (شمشیر بازی) حرکت سریع شمشیر به جلو، بیرون زدن، ورقلمبیدن، درقلیدن، بشکه ی بزرگ (آبجو یا شراب)، گاوبشکه، (جانورشناسی) انواع ماهی های پهن مانند turbot و halibut، شا زدن