کلمه جو
صفحه اصلی

downtime


معنی : مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند
معانی دیگر : (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از کار افتادگی

انگلیسی به فارسی

مدتی که کارخانه کار نمی‌کند، مدت استراحت ماشین و کارخانه در شبانه‌روز


خرابی، مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند


انگلیسی به انگلیسی

• period when a worker is not producing work; period when a computer or machine is not operating due to a breakdown or other reason (computers, machinery)

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] مدت از کار افتادگی
[صنعت] زمان از کار افتادگی، زمان توقف، مدت زمانی که کارخانه کار نمی کند
[آب و خاک] زمان توقف
[ریاضیات] از کار افتادگی، زمان خوابیدگی، خوابیدن، زمان از کار افتادگی، زمان بی کاری
[نفت] مدت تعمیرات

مترادف و متضاد

مدت از کار افتادگی (اسم)
downtime

مدتی که کارخانه کار نمیکند (اسم)
downtime

time during which an activity is stopped


Synonyms: break, breathing spell, freedom, free time, halt, interim, interlude, intermission, letup, lull, pause, recess, repose, respite, rest, spare time, spell, stay, suspension, time on one’s hands, time out, time to burn, time to kill


جملات نمونه

1. On the production line, downtime has been reduced from 55% to 26%.
[ترجمه ترگمان]در خط تولید، از ۵۵ درصد به ۲۶ درصد کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]در خط تولید، خرابی از 55٪ به 26٪ کاهش یافته است

2. Downtime in Hollywood can cost a lot of money.
[ترجمه ترگمان]Downtime در هالیوود می توانند هزینه زیادی داشته باشند
[ترجمه گوگل]خرابی در هالیوود می تواند هزینه زیادی داشته باشد

3. Griffin output fell because of maintenance and downtime associated with cyclone Gertie.
[ترجمه ترگمان]خروجی گریفین به دلیل تعمیر و نگهداری و از کارافتادگی ناشی از طوفان موسمی به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]خروجی گریفین به علت تعمیر و نگهداری و خرابی در ارتباط با گریت سیکلون کاهش یافت

4. They involve design, materials, coordination, downtime on equipment, and evaluation.
[ترجمه ترگمان]آن ها شامل طراحی، مواد، هماهنگی، استراحت روی تجهیزات و ارزیابی می شوند
[ترجمه گوگل]آنها شامل طراحی، مواد، هماهنگی، خرابی تجهیزات و ارزیابی می شوند

5. Needing less downtime than my subject, I have plenty of spare energy.
[ترجمه ترگمان]من که نیاز به استراحت کمتری نسبت به سوژه دارم، انرژی اضافی زیادی دارم
[ترجمه گوگل]نیاز به تخلیه کمتر از موضوع من، من مقدار زیادی انرژی اضافی دارم

6. There is a lot of downtime in organized labor, waiting for meetings to start.
[ترجمه ترگمان]زمان بیکاری زیادی در کار سازمان یافته وجود دارد و منتظر جلسات برای شروع است
[ترجمه گوگل]در زمان کار سازماندهی، تعداد زیادی از خرابی ها وجود دارد، انتظار می رود جلسات آغاز شود

7. Downtime is not consistent with many of the applications envisioned for the I-way.
[ترجمه ترگمان]Downtime با بسیاری از برنامه های مورد نظر برای من سازگار نیست
[ترجمه گوگل]Downtime با بسیاری از برنامه های پیش بینی شده برای I-way سازگار نیست

8. Treatments are quick and effective with very little downtime.
[ترجمه ترگمان]درمان ها سریع و موثر هستند
[ترجمه گوگل]درمان سریع و موثر با خرابی بسیار کم است

9. Be responsible for track equipment downtime and report monthly critical equipment OEE.
[ترجمه ترگمان]مسئول کنترل تجهیزات ردیابی و گزارش تجهیزات بحرانی ماهیانه تان باشید
[ترجمه گوگل]مسئولیت پیگیری خرابی تجهیزات و گزارش ماهانه تجهیزات مهم OEE را

10. Third, the phenomenon of individual enterprises production downtime occurs.
[ترجمه ترگمان]سوم، پدیده زمان استراحت تولید شرکت های فردی رخ می دهد
[ترجمه گوگل]سوم، پدیده ای از انقباض سازمانی شرکت های فردی رخ می دهد

11. But in a world where executive downtime has been cut to the bone, it good sense.
[ترجمه ترگمان]اما در دنیایی که زمان استراحت اجرایی به استخوان آسیب می رساند، حس خوبی دارد
[ترجمه گوگل]اما در دنیایی که خرابی اجرایی به استخوان بریده شده، حس خوبی است

12. So total system and database downtime during cutover could be as long as 6 hours.
[ترجمه ترگمان]بنابراین کل سیستم و زمان استراحت پایگاه داده در طول cutover می تواند تا ۶ ساعت طول بکشد
[ترجمه گوگل]بنابراین کل سیستم و خرابی پایگاه داده در هنگام برش می تواند تا 6 ساعت طول بکشد

13. Downtime positioning function, non - stick knives, do not waste envelope .
[ترجمه ترگمان]تابع موقعیت یابی Downtime، چاقوهای بدون چوب، پاکت را هدر ندهید
[ترجمه گوگل]عملکرد موقعیت مکانی دونده، چاقو های غیر چوب، پاکت را هدر ندهید

14. Cause downtime, machine maintenance, and so on will result in a loss to be even greater.
[ترجمه ترگمان]زمان استراحت، تعمیر و نگهداری ماشین و در نتیجه باعث از دست رفتن بیشتر خواهد شد
[ترجمه گوگل]به دلیل خرابی، تعمیر و نگهداری دستگاه و غیره، باعث کاهش بیشتر خواهد شد

15. You need some downtime in a week to get rid of stress.
[ترجمه ترگمان]برای رهایی از استرس به استراحت در هفته نیاز دارید
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن استرس لازم است یک هفته به یک خرابی بپردازید

16. The wounded soldier toppled down time after time.
[ترجمه ترگمان]سرباز مجروح، پس از گذشت زمان، سرنگون شد
[ترجمه گوگل]سرباز زخمی پس از گذشت زمان، سرنگون شد

17. Often, during semesters, you have down time when you can do some exercise.
[ترجمه ترگمان]اغلب، در دوران semesters، زمانی که می توانید ورزش کنید، وقت دارید
[ترجمه گوگل]اغلب، در طول ترم، زمانی که شما می توانید برخی از ورزش انجام دهید، زمان کمتری دارید

18. Even during down times, players must constantly monitor their fuel supply or hunt for more.
[ترجمه ترگمان]حتی در طول زمان، بازیکنان به طور مداوم بر تامین سوخت خود یا شکار بیشتر نظارت دارند
[ترجمه گوگل]حتی در طول زمان، بازیکنان باید دائما در تامین سوخت خود و یا شکار برای نظارت بیشتر باشند

19. Having enough down time to recover between sessions can be helpful as well.
[ترجمه ترگمان]داشتن زمان کافی برای بازیابی این نشست ها نیز می تواند مفید باشد
[ترجمه گوگل]داشتن زمان کافی برای بهبود بین جلسات نیز می تواند مفید باشد

20. If these are all examples of attempts to convert "down time" into useful time, take note of the way in which "down time" has been expanded.
[ترجمه ترگمان]اگر اینها نمونه هایی از تلاش ها برای تبدیل زمان به زمان مفید هستند، به روشی اشاره کنید که در آن زمان \"زمان\" گسترش یافته است
[ترجمه گوگل]اگر این همه نمونه هایی از تلاش برای تبدیل 'زمان پایین' به زمان مفید است، توجه داشته باشید که چگونه 'زمان پایین' گسترش یافته است

21. In the down time and again failed, Mr. Liu alarm call.
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه صدای زنگ هشدار آقای Liu به گوش رسید
[ترجمه گوگل]در زمان پایین و دوباره شکست خورده، آقای لیو زنگ هشدار

22. And the shut - down time is a good chance to do maintenance and remove its possible defaults.
[ترجمه ترگمان]و زمان تعطیل یک فرصت خوب برای انجام تعمیرات و حذف defaults احتمالی آن است
[ترجمه گوگل]و زمان خاموش کردن یک شانس خوب برای انجام تعمیرات است و پیش فرض های احتمالی آن را حذف می کند

23. The child, taking his first steps, toppled down time after time.
[ترجمه ترگمان]کودک، که اولین قدم های خود را برداشته بود، پس از گذشت زمان به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]کودک، اولین گام های خود را، پس از گذشت زمان، از بین برد

24. When you feel the urge to have down time, trust that as part of your path.
[ترجمه ترگمان]زمانی که می خواهید زمان داشته باشید، به آن به عنوان بخشی از مسیر خود اعتماد کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما احساس می کنید که زمان کمتری داشته باشید، به عنوان بخشی از مسیر خود اعتماد کنید

25. When exchanger is not in down time, the method through message of state reports of interrupter and device status machine detects hot plug.
[ترجمه ترگمان]وقتی مبدل در زمان پایین نیست، این روش از طریق پیام گزارش های ایالتی of و دستگاه وضعیت دستگاه، پلاگ را تشخیص می دهد
[ترجمه گوگل]هنگامی که مبدل در زمان کم نیست، روش از طریق پیام گزارش های دولت دستگاه قطع کننده و دستگاه دستگاه پلاگین داغ را تشخیص می دهد

26. While I don't take the train, the value of converting "down time" to productive time is a pretty attractive one.
[ترجمه ترگمان]در حالی که من قطار را قبول نمی کنم، ارزش تبدیل \"زمان\" به زمان مفید، بسیار جذاب است
[ترجمه گوگل]در حالی که من قطار نمی گیرم، ارزش تبدیل زمان پایین به زمان تولید، بسیار جذاب است

27. Evidence: The statical value of machine down time and quality cost was wrong.
[ترجمه ترگمان]شواهد: ارزش statical ماشین زمان پایین و هزینه کیفیت نادرست بود
[ترجمه گوگل]شواهد: ارزش استاتیک زمان خاموش کردن ماشین و هزینه کیفیت اشتباه بود

28. Reduce machine down time rate continuously. Keep the machine is in good status.
[ترجمه ترگمان]کاهش نرخ زمان ماشین به طور پیوسته دستگاه را در وضعیت خوبی نگه دارید
[ترجمه گوگل]کاهش سرعت ماشین را به طور مداوم کاهش دهد دستگاه را در وضعیت خوبی نگه دارید

پیشنهاد کاربران

دوره نقاهت ( در پزشکی )

مدت زمانی که یک فرد کار نمی کند و به جای آن استراحت می کند.

وقفه. وقفه انداختن

اوقات فراغت

زمان از کار افتادگی

اوقات فراغت، اوقات مُرده

downtime ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: زمان اَکار
تعریف: مدت زمانی که سامانه به دلایلی از قبیل خطاهای سخت‏افزاری یا انجام امور نگهداری مورد استفاده نیست


کلمات دیگر: