1. overcome by perturbation, she contemplated suicide
از شدت پریشانی می خواست دست به خود کشی بزند.
2. overcome by despair
غرق در نومیدی،کاملا نومید
3. he was overcome by a rage of grief
التهاب اندوه براو چیره شد.
4. he was overcome by a superior opponent
حریف برتر بر او فائق آمد.
5. he was overcome by fear
ترس او را منکوب کرده بود.
6. she was overcome by a sense of outrage
احساس خشم شدید بر او مستولی شد.
7. she was overcome by emotion when she heard of her friend's death
هنگامی که خبر مرگ دوست خود را شنید دستخوش احساسات شد.
8. she was overcome by pity
ترحم او را شدیدا تحت تاثیر قرار داد.
9. to be overcome with merriment
از شادی در پوست خود نگنجیدن
10. unless you overcome your present muddle, your job is at risk
اگر بر سردرگمی فعلی خود فائق نشوی شغلت در خطر است.
11. we shall overcome someday!
یک روزی پیروز خواهیم شد!
12. you must overcome your bashfulness!
بایستی بر کمرویی خود چیره شوی !
13. the strength to overcome the difficulties of old age
توانایی تفوق بر مشکلات ایام پیری
14. he is trying to overcome his dependency on alcohol
او می کوشد بر اعتیاد خود به الکل فایق آید.
15. he was determined to overcome what he termed his hellish selfishness
او مصصم بود بر آنچه که آن را خودخواهی جهنمی می نامید چیره شود.
16. to succeed you must overcome diffidence!
شرط موفقیت آن است که بر عدم اعتماد به نفس چیره شوی !
17. we have failed to overcome poverty and illiteracy
ما در چیره شدن بر فقر و بیسوادی ناکام شده ایم.
18. teymoor's perseverance enabled him to overcome many obstacles
ثبات قدم تیمور او را قادر کرد که بر موانع فراوانی فایق شود.
19. after eating raw fish, i was overcome by nausea
پس از خوردن ماهی خام دچار تهوع شدم.
20. after the war, some germans were overcome by despair
بعد از جنگ نومیدی بر برخی از آلمان ها غلبه کرده بود.
21. faith in god enabled him to overcome the problems of his life
ایمان به خدا او را قادر کرد که بر مشکلات زندگی خود چیره شود.
22. necessary steps have been taken to overcome these shortcomings
برای برطرف کردن این کاستی ها اقدام لازم به عمل آمده است.
23. british seapower, partnered with the french, could overcome any country's navy
قدرت دریایی انگلیس با مشارکت فرانسه می توانست بر نیروی دریایی هر کشوری مستولی شود.
24. They suggested measures to overcome current difficulties.
[ترجمه ترگمان]آن ها تدابیری را برای غلبه بر مشکلات فعلی پیشنهاد کردند
[ترجمه گوگل]آنها اقداماتی را برای غلبه بر مشکلات کنونی پیشنهاد کردند
25. Some persuasion would be required to overcome her scruples.
[ترجمه ترگمان]بعضی از persuasion برای غلبه بر scruples لازم است
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر ملاحظاتش لازم است برخی از متقاعدکنندگان
26. We can and must overcome our shortcomings.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم و باید بر کاستی های خود غلبه کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم و باید بر کمبودهایمان غلبه کنیم
27. He has been overcome with sympathy.
[ترجمه ترگمان]او از همدردی و همدردی پیروز شده است
[ترجمه گوگل]او با همدردی غلبه کرده است
28. They had to overcome formidable obstacles.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند بر موانع مدهش غلبه کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید از موانع شدید غلبه کنند
29. She struggled against terrible odds to overcome her illness.
[ترجمه ترگمان]او به سختی تلاش می کرد تا بر بیماری او غلبه کند
[ترجمه گوگل]او برای مبارزه با بیماری های وحشتناک مبارزه کرد
30. The two parties managed to overcome their differences on the issue.
[ترجمه ترگمان]این دو حزب توانستند بر اختلافات خود در این زمینه غلبه کنند
[ترجمه گوگل]دو طرف توانست بر اختلافات خود در مورد این موضوع غلبه کنند