کلمه جو
صفحه اصلی

overspread


معنی : بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن
معانی دیگر : (روی چیزی) پهن کردن، بر گستردن، (سر تا سر) پوشاندن

انگلیسی به فارسی

روی چیزی گستردن، پهن شدن، بسط یافتن


بیش از حد، پهن شدن، روی چیزی گستردن، بسط یافتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overspreads, overspreading, overspread
• : تعریف: to spread or cover over.

• spread out past; spread over; cover over

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پوشاندن، گسترده، سراسری

مترادف و متضاد

بسط یافتن (فعل)
expand, hold out, overspread

پهن شدن (فعل)
spread, overspread

روی چیزی گستردن (فعل)
overspread

جملات نمونه

1. A paleness overspread her face.
[ترجمه ترگمان]چهره ای رنگ پریده بر چهره داشت
[ترجمه گوگل]چشمانش به چهره اش چسبیده است

2. Wrinkles have overspread her face.
[ترجمه ترگمان]Wrinkles بر چهره او تسلط یافته بود
[ترجمه گوگل]چروک ها چهره او را گسترش داده اند

3. A faint blush overspread her face.
[ترجمه ترگمان]سرخی خفیفی بر چهره اش نشست
[ترجمه گوگل]سرخ شدن ضعیف صورت او را گسترش داد

4. The sky is overspread with black clouds.
[ترجمه ترگمان]آسمان از ابره ای سیاه پوشیده شده است
[ترجمه گوگل]آسمان با ابرهای سیاه پوشیده شده است

5. The walls are overspread with plaster.
[ترجمه ترگمان]دیوارها پر از گچ هستند
[ترجمه گوگل]دیوارها با گچ پراکنده اند

6. Dread is toxicant will overspread that like plague.
[ترجمه ترگمان]ترس بر این است که او مانند طاعون بر آن چیره شود
[ترجمه گوگل]نگرانی سمی است که مانند طاعون بیش از حد گسترش خواهد یافت

7. Luxury shall overspread the land, and fornication shall not cease to debauch mankind.
[ترجمه ترگمان]این شانس بر روی زمین خواهد بود، و فحشا تن به نوع بشر نخواهد داد
[ترجمه گوگل]لوکس باید سرزمین را بیش از پیش گسترش دهد و فساد نباید بشریت را از بین ببرد

8. A smile overspread his broad face.
[ترجمه ترگمان]لبخند بر چهره اش نشست
[ترجمه گوگل]لبخند چهره گسترده اش را گسترش داد

9. A cold sweat overspread him at the news that she was going away.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن این خبر، عرق سردی بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]عرق سرماخوردگی او را در جریان این خبر قرار داد که او از بین رفته است

10. Thefeeling, mixed of bitterness, anger, sympathy and mercy, overspread their bodies.
[ترجمه ترگمان]Thefeeling، آمیخته با تلخ کامی، خشم، دلسوزی و ترحم بر بدنشان چیره شده بود
[ترجمه گوگل]احساس، مخلوط تلخی، خشم، همدردی و رحمت، بدن خود را تغییر داده است

11. A deeper shade of hauteur overspread his features, but he said not a word.
[ترجمه ترگمان]رگه عمیقی از بزرگ منشی بر چهره اش نقش بست، اما چیزی نگفت
[ترجمه گوگل]یک سایه عمیق از hauteur ویژگی های خود را گسترش بیش از حد، اما او گفت: یک کلمه نیست

12. A puzzled grin overspread Passepartout's round face; clearly he had not comprehended his master.
[ترجمه ترگمان]لبخند حیرت انگیزی بر چهره گرد او نقش بست؛ به وضوح او استاد خود را درک نکرده بود
[ترجمه گوگل]چهره دور Passepartout بیش از حد پریشان شده است به وضوح او استاد او را درک نکرده بود

13. The sky over the city was overspread with a heavy smog.
[ترجمه ترگمان]آسمان بالای شهر پر از دود سنگین بود
[ترجمه گوگل]آسمان بیش از این شهر با مشکلی سنگین روبرو شد

14. The hot lava overspread the mountainside.
[ترجمه ترگمان]گدازه ها سرخ شدم و به طرف کوه حرکت کردم
[ترجمه گوگل]گدازه گرم در کوهستان گسترش یافته است


کلمات دیگر: