کلمه جو
صفحه اصلی

shorten


معنی : کاستن، مختصر کردن، کوتاه کردن
معانی دیگر : کوتاه کردن یا شدن، بادبان را تا حدی جمع کردن (که باد کمتری بگیرد)

انگلیسی به فارسی

کوتاه کردن، کاستن، مختصر کردن


کوتاه کردن، مختصر کردن، کاستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shortens, shortening, shortened
(1) تعریف: to make shorter.
مترادف: abbreviate, curtail, cut, truncate
متضاد: elongate, expand, extend, lengthen, prolong, protract
مشابه: abridge, chip, condense, contract, crop, decrease, diminish, pare, reduce, shrink, trim

(2) تعریف: to add butter or fat to (bread, pastry, or the like).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: shortened (adj.), shortener (n.)
• : تعریف: to become shorter.
متضاد: elongate, extend, lengthen
مشابه: contract, shrink

• make shorter, abbreviate, cut, truncate; become shorter; add shortening, add butter or other fat
if you shorten an event or the length of time that something lasts, it does not last as long as it would otherwise have done.
if an object shortens or if you shorten it, it becomes smaller in length.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] کوتاه کردن

مترادف و متضاد

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

مختصر کردن (فعل)
abbreviate, abridge, brief, shorten, simplify

کوتاه کردن (فعل)
curtail, abbreviate, abridge, brief, shorten, truncate, dock, formulate, stag, clip

diminish, decrease


Synonyms: abbreviate, abridge, blue pencil, bob, boil down, chop, clip, compress, condense, contract, curtail, cut, cut back, cut down, cut to the bone, dock, edit, elide, excerpt, lessen, lop, make a long story short, minimize, put in a nutshell, reduce, retrench, shrink, slash, snip, trim


Antonyms: amplify, elongate, enlarge, grow, increase, lengthen


جملات نمونه

In the fall, the day's begin to shorten.

در پاییز روزها به‌تدریج کوتاه‌تر می‌شود.


My trousers must be shortened by two centimeters.

شلوارم باید دو سانتیمتر کوتاه بشود.


Smoking shortens life.

سیگار‌کشیدن عمر را کوتاه می‌کند.


1. in order to shorten the book we have omitted some of its chapters
برای کوتاه سازی کتاب برخی از فصل های آن را حذف کرده ایم.

2. in the fall, the day's begin to shorten
در پاییز روزها به تدریج کوتاه تر می شود.

3. Her father paid £000 for an operation to shorten her nose.
[ترجمه ترگمان]پدرش برای کوتاه کردن بینی اش مبلغ ۰۰۰ پوند پرداخت کرد
[ترجمه گوگل]پدرش مبلغ 000 پوند را برای عملیات برای کوتاه کردن بینی اش پرداخت کرد

4. Would you shorten it?
[ترجمه ترگمان]ممکن است آن ها را کوتاه کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا آن را کوتاه می کنید؟

5. In November the temperatures drop and the days shorten.
[ترجمه ترگمان]در ماه نوامبر دما کاهش می یابد و روزها کوتاه می شود
[ترجمه گوگل]در ماه نوامبر افت دما و روزها کوتاه می شود

6. When the days shorten in winter some people suffer depression.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که روزها در زمستان کوتاه می شود، برخی از مردم دچار افسردگی می شوند
[ترجمه گوگل]هنگامی که روزها در زمستان کوتاه می شوند بعضی از مردم از افسردگی رنج می برند

7. The days shorten in winter.
[ترجمه ترگمان]روزها در زمستان کوتاه می شد
[ترجمه گوگل]روزها در زمستان کوتاه میشوند

8. We must reduce costs and shorten turnaround times .
[ترجمه ترگمان]ما باید هزینه ها را کاهش داده و زمان برگشت را کوتاه کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید هزینه ها را کاهش دهیم و زمان های به کار رفته را کوتاه کنیم

9. As they shorten, cells become more prone to disease and death.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که آن ها کوتاه می شوند، سلول های بیشتر در معرض بیماری و مرگ قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]وقتی که آنها کوتاه می شوند، سلول ها مستعد ابتلا به بیماری ها و مرگ هستند

10. Injury problems could shorten his career.
[ترجمه ترگمان]مشکلات آسیب و جراحت می تواند حرفه او را کوتاه کند
[ترجمه گوگل]مشکلات آسیب می تواند کار خود را کوتاه کند

11. They want to shorten the time it takes to make the car.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند زمان لازم برای ساخت ماشین را کوتاه کنند
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند زمان لازم برای ساختن ماشین را کوتاهتر کنند

12. The nearly completed four-lane route will help shorten the commute to the remote site, roughly 24 miles northeast of downtown.
[ترجمه ترگمان]مسیر تقریبا کامل چهار لاین به کوتاه کردن رفت و آمد برای رفت و آمد به محل دور افتاده، تقریبا ۲۴ مایل در شمال شرق مرکز کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مسیر تقریبا تکمیل شده به چهار خط کمک خواهد کرد که رفت و آمد به سایت راه دور، تقریبا در 24 کیلومتری شمال شرقی مرکز شهر، کوتاه شود

13. This essay's still too long, I'll have to shorten it by a couple of thousand words.
[ترجمه ترگمان]این مقاله هنوز خیلی طولانی است، باید با چند هزار کلمه کوتاه آن را کوتاه کنم
[ترجمه گوگل]این مقاله هنوز هم خیلی طولانی است، من باید آن را با چند هزار کلمه کوتاه کنید

14. Other environmental pressures could shorten this to nearer the fifty years required by law in the United States.
[ترجمه ترگمان]فشارهای زیست محیطی دیگری می تواند این را برای نزدیک تر شدن پنجاه سال مورد نیاز قانون در ایالات متحده کوتاه کند
[ترجمه گوگل]سایر فشارهای محیطی می تواند این را تا نزدیک پنجاه سال به قانون مورد نیاز ایالات متحده کاهش دهد

15. Or you can shorten the story to hasten the advent of dream-time.
[ترجمه ترگمان]یا می توانید داستان را کوتاه کنید تا رسیدن به زمان خواب را تسریع کنید
[ترجمه گوگل]یا شما می توانید داستان را برای تشدید ظهور زمان رویایی کوتاه کنید

پیشنهاد کاربران

کم کردن، سانسور کردن


کلمات دیگر: