کلمه جو
صفحه اصلی

overly


زیاد، بسیار، بیش از حد، به طور مفرط، فزون کارانه، بسیار گرانه، زیاده، زیادی، زیادی don't be overly optimistic! زیاده خوشبین نباش!

انگلیسی به فارسی

زیاد، بسیار، بیش از حد، به طور مفرط، فزون کارانه، بسیار گرانه، زیاده، زیادی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: to the point of excess; too.
مترادف: exceedingly, excessively, immoderately, inordinately, unduly
مشابه: extremely, to a fault, too

- Her overly polite manner made me suspicious.
[ترجمه ترگمان] رفتار مودبانه او مرا بدگمان کرد
[ترجمه گوگل] شیوه مودبانه او باعث مشکوک شدن من شد

• more than enough, excessively; to an excessive degree
overly means more than is normal, necessary, or reasonable.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] کاملا

مترادف و متضاد

excessively


Synonyms: ever, exceedingly, extremely, immensely, immoderately, inordinately, over, overfull, overmuch, too, too much, too-too, unduly, very much


Antonyms: inadequately, insufficiently


جملات نمونه

1. overly fertile families add to overpopulation
خانواده های بسیار پر بچه (مسئله ی) ازدیاد جمعیت را تشدید می کنند.

2. don't be overly optimistic!
زیاده خوش بین نباش !

3. Earlier sales forecasts were overly optimistic.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی های اولیه فروش بیش از حد خوشبین بودند
[ترجمه گوگل]پیش بینی های فروش پیش بینی بسیار خوش بین بودند

4. I was not overly impressed by the proposals.
[ترجمه ترگمان]خیلی تحت تاثیر این پیشنهادها قرار نگرفته بودم
[ترجمه گوگل]من این پیشنهادات را بیش از حد تحت تاثیر قرار نمی دادم

5. Your views on economics are overly simplistic.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های شما در مورد اقتصاد بیش از حد ساده است
[ترجمه گوگل]دیدگاه های شما در مورد اقتصاد بیش از حد ساده است

6. I think you're overly dramatizing; he merely brushed against you.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تو خیلی dramatizing، اون فقط با تو تماس گرفته
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما به شدت دراماتیک هستید او صرفا بر ضد شما مسموم شده است

7. The review panel criticized the payments as overly generous.
[ترجمه ترگمان]هیات بازبینی پرداخت ها را بیش از حد سخاوتمندانه مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه گوگل]پانل بررسی انتقاد از پرداخت به عنوان بیش از حد سخاوتمندانه

8. I'm not overly fond of pasta.
[ترجمه ترگمان] من زیاد به پاستا علاقه ندارم
[ترجمه گوگل]من بیش از حد علاقه مند از پاستا نیست

9. We think you are being overly optimistic.
[ترجمه ترگمان]ما فکر می کنیم شما بیش از حد خوشبین هستید
[ترجمه گوگل]ما فکر می کنیم خیلی خوش بین هستید

10. I am not overly impressed by his work.
[ترجمه ترگمان]من تحت تاثیر کار او قرار نمی گیرم
[ترجمه گوگل]من کار او را تحت تاثیر قرار نمی دهم

11. I'm not overly fond of cats.
[ترجمه ترگمان]من زیاد به گربه ها علاقه ندارم
[ترجمه گوگل]من گربه ها خیلی دوست ندارم

12. I'm not overly fond of cooking.
[ترجمه ترگمان]من زیادی به آشپزی علاقه ندارم
[ترجمه گوگل]من بیش از حد علاقه مند به پخت و پز نیست

13. Employers may become overly cautious about taking on new staff.
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان ممکن است بیش از حد احتیاط کنند و کارکنان جدید را استخدام کنند
[ترجمه گوگل]کارفرمایان ممکن است درباره اتخاذ کارکنان جدید بیش از حد محتاط باشند

14. Don became the overly strict authoritarian he felt his brother needed.
[ترجمه ترگمان]او بیش از حد مستبد شد و احساس کرد که برادرش مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]دون به شدت اقتدارگرا تبدیل شد و احساس کرد که برادرش مورد نیاز است

15. He didn't seem unduly/overly perturbed by the news.
[ترجمه ترگمان]به نظر او بی جهت بود و بیش از حد در اخبار نگران به نظر نمی رسید
[ترجمه گوگل]او ظاهرا به شدت نگران نیست / خبرهای فراوانی را به خود مشغول کرده است

Don't be overly optimistic!

زیادی خوش‌بین نباش!


پیشنهاد کاربران

رویی، زبرین

بیش از حد

To his critics, he is overly suspicious of American power and overly sympathetic to foreign actors including Iran and the Palestinians who have deep disputes with the West
NEW YORK TIMES@


کلمات دیگر: