کلمه جو
صفحه اصلی

stringent


معنی : دقیق، سخت، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده
معانی دیگر : (بازرگانی) در مضیقه (از نظر عرضه ی پول برای سرمایه گذاری یا وام و غیره)، دچار کمبود پول در گردش، شدید، فرسخت، قاطع، قانع کننده، سختگیرانه، بی امان، کاسد، خسیس

انگلیسی به فارسی

سخت، دقیق، غیر قابل کشش، کاسد، تند وتیز، سختگیر،خسیس، محکم بسته شده


سختگیرانه، دقیق، سخت، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: stringently (adv.)
(1) تعریف: rigorous or exacting; strict.
مترادف: demanding, exacting, rigid, rigorous, strict
متضاد: lax
مشابه: dour, inflexible, precise, rugged, scrupulous, unbending, uncompromising

- Day care centers must maintain the stringent standards of cleanliness set by the state.
[ترجمه علی جادری] مراکز مهد کودک باید دارای استانداردهای بالای پاکیزگی تعیین شده توسط دولت باشند .
[ترجمه ترگمان] مراکز مراقبت از روز باید استانداردهای سختگیرانه تمیزی را که توسط دولت تعیین شده است، حفظ کنند
[ترجمه گوگل] مراکز مراقبت روزانه باید استانداردهای سختگیرانه ای را که توسط دولت تنظیم شده است، حفظ کنند
- The school has stringent requirements for graduation.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه الزامات سختگیرانه ای برای فارغ التحصیلی دارد
[ترجمه گوگل] مدرسه دارای الزامات سختگیرانه برای فارغ التحصیلی است

(2) تعریف: tight or severely limited, as in time or money.
مترادف: austere, spare, tight
مشابه: frugal, limited, meager, restricted, sparing

- Her stringent schedule doesn't allow much time for exercise.
[ترجمه ترگمان] برنامه سخت و سخت او زمان زیادی برای ورزش نمی دهد
[ترجمه گوگل] برنامه دقیق او اجازه نمی دهد تا زمان زیادی برای تمرین انجام شود
- The city is operating on a stringent budget.
[ترجمه فرناز] این شهر با بودجه کمی کار می کند.
[ترجمه ترگمان] این شهر بر روی یک بودجه سخت کار می کند
[ترجمه گوگل] این شهر با بودجه دقیق کار می کند

• severe, strict, demanding; binding, constraining; characterized by a shortage of funds
stringent laws, rules, or conditions are severe or are strictly controlled; a formal use.
stringent can also be used to describe financial conditions in which there is a shortage of money for credit or loans; a technical use in economics.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] سختگیرانه
[آمار] سختگیرانه

مترادف و متضاد

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

تند و تیز (صفت)
ardent, stringent, astringent, spiky, nippy, peppery

غیر قابل کشش (صفت)
stringent

محکم بسته شده (صفت)
stringent, taut

rigid, tight


Synonyms: acrimonious, binding, brick-wall, by the book, by the numbers, compelling, confining, convincing, dead set on, demanding, draconian, drawing, dyed-in-the-wool, exacting, forceful, hard, hard-nosed, harsh, inflexible, ironclad, iron-fisted, picky, poignant, powerful, rigorous, rough, set, severe, stiff, strict, tough, unpermissive, valid


Antonyms: flexible, inexact, tolerant


جملات نمونه

1. a stringent money market
بازار پول دچار تنگنا

2. She failed to meet the stringent selection criteria.
[ترجمه ترگمان]او نتوانست معیارهای انتخاب سخت را برآورده کند
[ترجمه گوگل]او موفق به رعایت معیارهای انتخاب دقیق نشد

3. The Act imposes more stringent regulations on atmospheric pollution.
[ترجمه ترگمان]این قانون مقررات سختگیرانه تری در زمینه آلودگی هوا اعمال می کند
[ترجمه گوگل]این قانون مقررات سختگیرانهتری را برای آلودگی هوا اتخاذ می کند

4. The most stringent laws in the world are useless unless there is the will to enforce them.
[ترجمه ترگمان]قوانین سخت و سخت در جهان بی فایده است مگر آنکه اراده نافذ ساختن آن ها وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]قوانین سختگیرانه ترین در جهان بی فایده است مگر اینکه اراده برای اجرای آنها وجود داشته باشد

5. He announced that there would be more stringent controls on the possession of weapons.
[ترجمه ترگمان]او اعلام کرد که کنترل دقیق تری در مورد تملک سلاح وجود خواهد داشت
[ترجمه گوگل]او اعلام کرد که کنترل تسلیحات در اختیار داشتن سلاح ها قرار خواهد گرفت

6. Licences are only granted under the most stringent conditions.
[ترجمه ترگمان]Licences تنها تحت شرایط سخت و سخت پذیرفته می شوند
[ترجمه گوگل]مجوزها تنها تحت شرایط دقیق تر اعطا می شوند

7. Its drugtesting procedures are the most stringent in the world.
[ترجمه ترگمان]رویه های اصلی آن، most ترین روش در جهان هستند
[ترجمه گوگل]روش های آزمایش داروئی آن در جهان سخت ترین است

8. We need to introduce more stringent security measures such as identity cards.
[ترجمه ترگمان]ما باید تدابیر شدید امنیتی مانند کارت های شناسایی را معرفی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید اقدامات سختگیرانه امنیتی مانند کارت های هویت را اعمال کنیم

9. Already low living standards have been worsened by stringent economic reforms.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر استانداردهای زندگی پایین با اصلاحات شدید اقتصادی بدتر شده اند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر استانداردهای زندگی کم است که اصلاحات اقتصادی سختگیرانه بدتر شده است

10. Stringent safety regulations were introduced after the accident.
[ترجمه ترگمان]مقررات ایمنی stringent پس از وقوع حادثه معرفی شدند
[ترجمه گوگل]مقررات ایمنی شدید پس از حادثه معرفی شد

11. The conditions imposed on volunteers were stringent.
[ترجمه ترگمان]شرایط تحمیل شده بر داوطلبان سخت بود
[ترجمه گوگل]شرایط اعمال شده بر داوطلبان سختگیرانه بود

12. Financiers are calling for a relaxation of these stringent measures.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران خواستار آرامش این اقدامات سختگیرانه ای هستند
[ترجمه گوگل]سرمایه داران خواستار تمدید این اقدامات شدید هستند

13. Parents must comply with the stringent rules for vehicular access, which are explained in a Headmaster's letter.
[ترجمه ترگمان]والدین باید با قوانین سخت برای دسترسی به وسیله نقلیه، که در نامه مدیر مدرسه توضیح داده می شوند، عمل کنند
[ترجمه گوگل]والدین باید با قوانین سختگیرانه برای دسترسی به وسایل نقلیه مطابقت داشته باشند که در نامه مدرس توضیح داده شده است

14. The wording of the code includes some fairly stringent conditions.
[ترجمه ترگمان]جمله بندی کد شامل برخی شرایط نسبتا سخت و سخت است
[ترجمه گوگل]اصطلاح کد شامل برخی از شرایط نسبتا سختگیرانه است

15. Stringent regulations are likely to be imposed if voluntary agreement is not forthcoming.
[ترجمه ترگمان]مقررات منع مشروبات الکلی احتمالا در صورتی اعمال می شوند که توافق اختیاری در پیش نباشد
[ترجمه گوگل]اگر توافق داوطلبانه وجود نداشته باشد، مقررات شدید ممکن است اعمال شود

a stringent money market

بازار پول دچار تنگنا


پیشنهاد کاربران

قوی

This means that the laws are very tough, very strict.

سفت و سخت

. E. g
1 ) Stringent safety regulations were brought in after the accident
مقررات ایمنی سفت و سخت/شدید واسه اولین بار بعد اون حادثه ایجاد گردید/تصویب شد
2 ) Stringent measures were brought in so that the government could balance its budget
اقدامات سختگیرانه ای مقرر گردید تا که دولت بتونه تعادلی در بودجه ش برقرار کنه


کلمات دیگر: