کلمه جو
صفحه اصلی

transitive


معنی : رابطه مجازی، رابطه غیر مستقیم، انتقالی، متغیر، متعدی، تراگذر
معانی دیگر : (دستور زبان) متعدی، کنان، (ریاضی) تراگذار، ترایا، انتقال پذیر، گذشت پذیر، (نادر) رجوع شود به: transitional

انگلیسی به فارسی

انتقالی، متغیر، (منطق) رابطه مجازی، رابطه غیرمستقیم، (فعل) متعدی


تراگذر، متعدی


گذار، رابطه مجازی، رابطه غیر مستقیم، انتقالی، متعدی، تراگذر، متغیر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: in grammar, indicating a verb that takes a direct object, such as "get".

(2) تعریف: characterized by or resulting in transition.
اسم ( noun )
مشتقات: transitively (adv.), transitiveness (n.), transitivity (n.)
• : تعریف: a transitive verb.

• verb accompanied by a direct object (grammar)
having a direct object (grammar); temporary, impermanent, intermediate
in grammar, a transitive verb has an object. for example, in the sentence `she baked a cake', the verb `bake' is transitive.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تراگذار، متعدی، انتقالی، انتقال پذیر، سرایت پذیر، ترایا، تراگذری

مترادف و متضاد

رابطه مجازی (اسم)
transitive

رابطه غیر مستقیم (اسم)
transitive

انتقالی (صفت)
transfer, alienable, transitive, translative

متغیر (صفت)
uncertain, angry, floating, erratic, mercurial, transitive, fitful, indignant, variable, changing, changeable, changed, shifty, checkered, vicissitudinous, unsteady

متعدی (صفت)
transitive, oppressive, depressive

تراگذر (صفت)
transitive

جملات نمونه

1. transitive group
گروه انتقال پذیر،گروه ترایا

2. transitive verb
فعل متعدی

3. a transitive verb takes an object
فعل متعدی مفعول می گیرد.

4. Can anyone give me an example of a transitive verb?
[ترجمه ترگمان]آیا کسی می تواند یک نمونه از یک فعل را به من بدهد؟
[ترجمه گوگل]آیا کسی میتواند یک نمونه از یک فعل تکراری را به من بدهد؟

5. Transitive verbs take a direct object.
[ترجمه ترگمان]افعال transitive یک هدف مستقیم می گیرند
[ترجمه گوگل]افعال انتقالی یک شی مستقیم را می گیرند

6. The verbs were subdivided into transitive and intransitive categories.
[ترجمه ترگمان]افعال به متعدی و intransitive تقسیم شدند
[ترجمه گوگل]افعال به دسته های تکراری و غیر قابل انتقال تقسیم شدند

7. Verbs that take object are called transitive verbs.
[ترجمه ترگمان]Verbs که مورد توجه قرار می گیرند افعال متعدی (متعدی)نام دارند
[ترجمه گوگل]فعل هایی که شیء را می نامند، فعل های تکراری نامیده می شوند

8. A transitive verb takes an object.
[ترجمه ترگمان]متعدی یک جسم نیاز دارد
[ترجمه گوگل]فعل فعلی یک شیء را می گیرد

9. Most transitive verbs can take a reflexive pronoun.
[ترجمه ترگمان]بیشتر افعال می توانند یک pronoun انعکاسی داشته باشند
[ترجمه گوگل]اکثر افعال ترانسفورماتور میتوانند یک ضرب عصبی را در نظر بگیرند

10. Let G be a connected point transitive graph.
[ترجمه ترگمان]بگذارید G یک گراف وابستگی نقطه ای باشد
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید G یک گراف ترانزیستور متصل به نقطه باشد

11. Relations among the average - shadowing property, totally transitive, topologically weakly mixing and chaos were discussed.
[ترجمه ترگمان]روابط بین ویژگی average - shadowing، متعدی، topologically، اختلاط ضعیف و هرج و مرج مورد بحث قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]روابط میان اموال متوسط ​​- سایه دار، کاملا انتقالی، تقسیم بندی توپولوژیکی ضعیف و هرج و مرج مورد بحث قرار گرفت

12. Is this a transitive or an intransitive verb?
[ترجمه ترگمان]این رابطه رابطه مجازی یا یک فعل بدون رابطه است؟
[ترجمه گوگل]آیا این یک فعل تکراری یا غیر قابل انتقال است؟

13. For example, transitive verbs need an object, intransitive verbs don't.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، افعال متعدی به یک هدف نیاز دارند، افعال intransitive (intransitive verbs)
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، افعال ترانزیتی به یک شیء نیاز دارند، افعال غیرمستقیم نیستند

14. Most transitive verbs govern the accusative case in German.
[ترجمه ترگمان]لازم است که تازه ترین افعال، حالت accusative را در زبان آلمانی اداره کنند
[ترجمه گوگل]اکثر فعل های ترانسفورماتور پرونده متهم را در آلمان اداره می کنند

15. Most transitive verbs can take a reflexive pronoun asobject.
[ترجمه ترگمان]بیشتر افعال متعدی (متعدی)می توانند یک asobject (pronoun pronoun)را در نظر بگیرند
[ترجمه گوگل]اکثر افعال ترانسفورماتور می توانند یک عبارت انعکاسی را به عنوان هدف قرار دهند

transitive verb

فعل متعدی


transitive group

گروه انتقال‌پذیر، گروه ترایا


پیشنهاد کاربران

انعکاسی

پیوندی

فعل متعدی فعلی که نیاز به مفعول دارد

فعل مفعولی" یعنی فعلی که نیاز به مفعول دارد

گرامر :فعل گذرا

فعل ناگذر ( فقط فاعل نیاز دارد. )

مفعول پذیر

فعل متعدی:فعلی که به مفعول نیاز دارد و به همراه مفعول در جمله میاد


کلمات دیگر: