کلمه جو
صفحه اصلی

dairy farm


مزرعه ی گاوداری (به منظور تولید شیر)، گاوپرورگاه، مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی جای عمل اوردن محصولات شیری درده یامزرعه، شیرخانه

انگلیسی به فارسی

مزرعه یا کارخانه لبنیات‌سازی


مزرعه لبنی، مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی


انگلیسی به انگلیسی

• farm where milk is produced, farm that produces dairy products

جملات نمونه

1. Most equipment on the dairy farm was purchased with the worker's own earnings.
[ترجمه ترگمان]بیشتر تجهیزات مزرعه لبنی با درآمد خود کارگر خریداری شد
[ترجمه گوگل]اکثر تجهیزات در مزرعه لبنی با درآمد خود کارگر خریداری شد

2. They live together on a lushly beautiful dairy farm.
[ترجمه ترگمان]ان ها با هم در یک مزرعه لبنیات زیبایی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با هم در یک مزرعه لبنی زیبا قرار دارند

3. He turned the beef holding into a dairy farm and soon began expanding by leasing other dairy farms all over Ireland.
[ترجمه ترگمان]او گوشت گاو را به یک مزرعه لبنیات برده بود و به زودی با اجاره دادن سایر مزارع لبنیات که در سراسر ایرلند قرار داشت، گسترش یافت
[ترجمه گوگل]او برگزیدۀ گوشت گاو را به یک مزرعه لبنی تبدیل کرد و به زودی شروع به گسترش آن با اجاره سایر مزارع لبنی در سراسر ایرلند کرد

4. New map icon: New wheat farm and dairy farm icon show you these production.
[ترجمه ترگمان]شمایل جدید نقشه: مزرعه گندم جدید و نماد مزرعه گاوداری، این تولید را به شما نشان می دهد
[ترجمه گوگل]نماد نقشه جدید: مزرعه جدید گندم و مزرعه مزرعه نشان می دهد این تولید

5. The company is committed to the domestic large dairy farm milking workshop equipment building.
[ترجمه ترگمان]این شرکت متعهد به تولید تجهیزات کارگاه تولید محصولات لبنی می شود
[ترجمه گوگل]این شرکت متعهد به ساخت تجهیزات کارگاه تولید لبنیات بزرگ لبنیات می باشد

6. The Hopkins run the biggest dairy farm in the state of Arizona.
[ترجمه ترگمان]هاپکینز بزرگ ترین مزرعه گاوداری را در ایالت آریزونا اداره می کند
[ترجمه گوگل]هاپکینز بزرگترین کارخانه لبنیات در ایالت آریزونا را اداره می کند

7. The company owned dairy farm intensive farming methods for the management of the closure.
[ترجمه ترگمان]این شرکت روش های کشاورزی متمرکز و کشاورزی متمرکز برای مدیریت تعطیلی را تحت مالکیت خود دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت دارای روش های کشاورزی فراوانی برای مدیریت بستر دامداری است

8. The Hopkinses run the biggest dairy farm in the state of Arizona.
[ترجمه ترگمان]The بزرگ ترین مزرعه گاوداری در ایالت آریزونا را اداره می کنند
[ترجمه گوگل]هاپکینز بزرگ ترین کارخانه لبنیات در ایالت آریزونا را اداره می کند

9. The prince has just finished a month as a £5-an-hour hand at a West Country dairy farm.
[ترجمه ترگمان]پرنس تازه یک ماه را به عنوان یک دست ۵ ساعته در مزرعه گاوداری در غرب کشور به پایان رسانده است
[ترجمه گوگل]شاهزاده یک ماه به عنوان یک دست پنجاه و یک ساعته در مزرعه لبنیات غرب کشور به پایان رسید

10. With Marjorie, she rented a tiny cottage at the edge of a dairy farm in Dorset, Vermont.
[ترجمه ترگمان]با Marjorie، او یک کلبه کوچک در حاشیه یک مزرعه لبنیات در دورست Dorset اجاره کرد
[ترجمه گوگل]با مارجوری، کلبه کوچک خود را در لبه یک مزرعه لبنی در Dorset، ورمونت اجاره کرد

11. In 1915 the farm was taken over by Fauchons who ran it as a dairy farm.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۱۵ به وسیله Fauchons که آن را به عنوان یک مزرعه لبنیات اداره می کرد اشغال شده بود
[ترجمه گوگل]در سال 1915، مزرعه توسط Fauchons گرفته شد که آن را به عنوان یک مزرعه لبنی اجرا کرد

12. Students often do their field study in a working dairy farm with its own creamery.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان اغلب مشغول مطالعه زمینه ای خود در یک مزرعه گاوداری با دفتر کار خود هستند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان اغلب مطالعات میدانی خود را در یک مزرعه کارخانۀ لبنی با خوشمزه خود انجام می دهند

13. We grew cotton, sugar cane, corn, hogs chickens and had a large garden, but it didn't bring in much cash. So when I was I got a parttime job on a dairy farm down the road, helping to milk cows.
[ترجمه ترگمان]پنبه پرورش دادیم، نیشکر، ذرت، گوشت خوک و یک باغ بزرگ داشت، اما پول زیادی به دست نیاورده بود بنابراین وقتی من مشغول کار نیمه وقت در مزرعه لبنیات بودم که به گاوها کمک می کردم
[ترجمه گوگل]ما پنبه، قند نان، ذرت، جوجه ها را رشد دادیم و یک باغ بزرگ داریم اما پول زیادی نگرفتیم بنابراین وقتی من یک شغل نیمه وقت در یک مزرعه لبنی در جاده گرفتم، کمک به شیر گاو شدم

14. Over the next few months, though, the company hopes to install a pilot system at a dairy farm in Texas near the New Mexico border, where water is scarce.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، در چند ماه آینده، این شرکت امیدوار است که یک سیستم آزمایشی در یک مزرعه گاوداری در تگزاس در نزدیکی مرز نیومکزیکو که در آن آب کمیاب است نصب کند
[ترجمه گوگل]در طی چند ماه آینده، شرکت امیدوار است که یک سیستم آزمایشی را در یک مزرعه لبنی در تگزاس در نزدیکی مرز نیومکزیکو نصب کند که در آن آب کم است

پیشنهاد کاربران

مزرعه لبنی - مزرعه گاوداری - مزرعع ای که در آن لبنیات ساخته میشود


Wheat farm : مزرعه گندم


کلمات دیگر: