کلمه جو
صفحه اصلی

daily expenses

انگلیسی به انگلیسی

• daily expenditures, expenses that are expended every day

جملات نمونه

1. Do you feel, managing daily expenses is irritating ?Install Mr. Expense for hassle free expense record management and reporting and turn your phone to real smart phone. Mr.
[ترجمه ترگمان]آیا احساس می کنید که مدیریت هزینه های روزانه آزاردهنده است؟ هزینه های آقای هزینه ها را برای مدیریت ثبت هزینه های رایگان و گزارش دهی و تبدیل گوشی خود به تلفن هوشمند واقعی نصب کنید آقای
[ترجمه گوگل]آیا احساس می کنید، مدیریت هزینه های روزانه باعث تحریک می شود؟ آقای هزینه را برای مدیریت رکورد هزینه های بدون دردسر و گزارش دادن و گوشی خود را به گوشی هوشمند واقعی تبدیل کنید آقای

2. He has cut down on his daily expenses since he lost his job.
[ترجمه ترگمان]او از زمانی که شغلش را از دست داده است هزینه های روزانه اش را کاهش داده است
[ترجمه گوگل]او هزینه های روزانه خود را از زمانی که کار خود را از دست داده است، کاهش داده است

3. My wife keeps a record of our daily expenses.
[ترجمه ترگمان]همسرم سابقه هزینه های روزانه ما را نگه می دارد
[ترجمه گوگل]همسر من یک سابقه از هزینه های روزانه ما را نگه می دارد

4. I want to save the money for daily expenses at college.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم پول را برای مخارج روزانه در کالج پس انداز کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم پول را برای هزینه های روزانه در کالج صرفه جویی کنم

5. Default car to repair the daily expenses expenses such as cost, entertainment cost.
[ترجمه ترگمان]ماشین پیش فرض برای تعمیر هزینه های روزانه هزینه های روزانه مانند هزینه، هزینه سرگرمی
[ترجمه گوگل]ماشین پیش فرض برای تعمیر هزینه های روزانه هزینه مانند هزینه، هزینه سرگرمی

6. Do you feel, managing daily expenses is irritating?
[ترجمه ترگمان]آیا احساس می کنید که مدیریت هزینه های روزانه آزاردهنده است؟
[ترجمه گوگل]آیا احساس می کنید، مدیریت هزینه های روزانه تحریک کننده است؟

7. My daily expenses has been increased by about half as much again.
[ترجمه ترگمان]هزینه های روزانه من تقریبا به اندازه نصف افزایش پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]هزینه های روزانه من بیش از نیمی دیگر افزایش یافته است

8. Auditing and controlling daily expenses of HQ and subsidiaries companies.
[ترجمه ترگمان]هزینه های روزانه دفاتر مرکزی و شرکت های تابعه را کنترل و کنترل کنید
[ترجمه گوگل]حسابرسی و کنترل هزینه های روزانه شرکت های HQ و شرکت های تابعه

9. You must record daily expenses.
[ترجمه ترگمان]باید هزینه های روزمره را ثبت کنید
[ترجمه گوگل]شما باید هزینه های روزانه را ثبت کنید

10. After losing steady income, Nancy had to cut down daily expenses.
[ترجمه ترگمان]نانسی پس از از دست دادن درآمد ثابت مجبور شد هزینه های روزانه خود را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]پس از از دست دادن درآمد ثابت، نانسی مجبور بود هزینه های روزانه را کاهش دهد

11. The Chinese media industry average regular wage cannot be regarded high, but in reporter in daily expenses, the transportation expense is the quite big expenditure.
[ترجمه ترگمان]متوسط دست مزد معمول صنعت رسانه های چینی را نمی توان بالا تلقی کرد، اما هزینه های حمل و نقل هر روز هزینه زیادی دارد
[ترجمه گوگل]صنعت رسانه چینی به طور متوسط ​​دستمزد منظم را نمی توان بالا در نظر گرفت، اما در گزارشگر هزینه های روزانه، هزینه حمل و نقل هزینه های بسیار زیادی است

12. With a part - time job, you can easily cover your daily expenses.
[ترجمه ترگمان]با یک شغل نیمه وقت، می توانید به راحتی هزینه های روزمره خود را پوشش دهید
[ترجمه گوگل]با شغل نیمه وقت شما می توانید هزینه های روزانه خود را به راحتی پوشش دهید

13. What is more troubling is having no money to meet daily expenses.
[ترجمه ترگمان]چیزی که مشکل تر است این است که هیچ پولی برای تامین هزینه های روزانه ندارد
[ترجمه گوگل]مشکل تر این است که داشتن پول برای پرداخت هزینه های روزانه نداشته باشد

14. According to international standards, however, the needy refer whose personal daily expenses average below $
[ترجمه ترگمان]با این حال، براساس استانداردهای بین المللی، نیازمندان به طور متوسط هزینه روزانه خود را زیر نظر دارند
[ترجمه گوگل]با این حال، طبق استانداردهای بین المللی، نیازمندان می گویند که هزینه های شخصی روزانه آنها به طور متوسط ​​کمتر از $ است


کلمات دیگر: