کلمه جو
صفحه اصلی

configuration


معنی : ترتیب، هیئت، پیکر بندی، شکل، پیگربندی، قواره، وضعیت یا موقعیت
معانی دیگر : وضع، وضعیت، طرز قرارگیری، هماراست، کران نما، نقشه ی کلی، نمای برونی، برون نما، نمایه، (شیمی) ساختمان یک ترکیب (به ویژه از نظر رابطه ی فضایی اتم ها نسبت به ملکول ها)، هماراست (طرز قرار گیری) اتم ها در ملکول

انگلیسی به فارسی

پیگربندی


پیکر‌بندی، هیئت، ترتیب، شکل، قواره، وضعیت یا موقعیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: configurational (adj.), configurative (adj.), configurationally (adv.)
(1) تعریف: the relation or arrangement of the constituent parts of something.
مشابه: composition, conformation, structure

(2) تعریف: the form or shape of something that results from the arrangement of its parts.
مشابه: conformation, lay, pattern, structure

(3) تعریف: in astronomy, the relative position or arrangement of stars or of a particular group of stars.

(4) تعریف: in chemistry, the relative position or arrangement of atoms within a molecule.

(5) تعریف: in psychology, a gestalt or unified whole.

(6) تعریف: a particular arrangement of the several elements of a computer set-up.

• formation, arrangement of elements
a configuration is an arrangement of a group of things; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] پیکربندی، ساختمان یک ترکیب (به ویژه از نظر رابطه ى فضایی اتم ها نسبت به ملکول ها)، هماراست (طرز قرار گیرى ) اتم ها در ملکول
[سینما] پیکربندی
[عمران و معماری] شکل - پیکربندی - شکل و قواره - نمایش - وضع - شکلبندی - هیئت پذیری - هیئت
[کامپیوتر] پیکر بندی
[برق و الکترونیک] آرایش 1. جانمایی ماشینهایی که برای کار در یک سیستم برنامه ریزی و به هم متصل شده اند .2. جانمایی قطعاتی که بای انجام عمل مداری مود نظر به هم متصل شده اند. - آرایش، پیکر بندی، ساختار
[نساجی] آرایش یافتگی - آرایش
[ریاضیات] شکل، ساختار، متصل کردن، تشکل، پیکربندی، ترکیب، شکل بندی، هیئت، تشکیلات، ترتیب، هیئت پذیری، آرایش
[پلیمر] پیکربندی، آرایش
[آمار] پیکربندی
[آب و خاک] پیکربندی

مترادف و متضاد

arrangement


Synonyms: composition, contour, disposition, figure, form, Gestalt, outline, shape, structure


ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

هیئت (اسم)
format, commission, physique, corps, astronomy, configuration, hue, attitude, panel, staff

پیکر بندی (اسم)
configuration

شکل (اسم)
likeness, figure, form, image, facet, rank, formation, shape, configuration, hue, gravure, vignette, medal, schema, shekel

پیگربندی (اسم)
configuration

قواره (اسم)
lot, shape, configuration

وضعیت یا موقعیت (اسم)
configuration

جملات نمونه

the configuration of the earth's surface

نمای کلی سطح کره‌ی زمین


1. the configuration of the earth's surface
نمای کلی سطح کره ی زمین

2. Geographers study the configuration of the mountains.
[ترجمه محمد رحمانیان] جغرافی دانان موقعیت کوه ها را مورد مطالعه قرار می دهند.
[ترجمه ترگمان]Geographers پیکربندی کوه ها را مورد مطالعه قرار می دهد
[ترجمه گوگل]جغرافیدانان پیکربندی کوه ها را مطالعه می کنند

3. The specific trend features mosaics of circular-concentric configuration, whereas the general one features mosaics of relatively complex, strictly axial geometries.
[ترجمه ترگمان]این گرایش خاص mosaics از آرایش گرد هم مرکز است، در حالی که نمای کلی mosaics از هندسه نسبتا پیچیده، به شدت محوری است
[ترجمه گوگل]روند خاص ویژگی های موزاییک از پیکربندی دایره ای متمرکز، در حالی که به طور کلی یکی از ویژگی های موزاییک نسبتا پیچیده، هندسه های به شدت محوری

4. Configuration Control Configuration problems often arise from the need to issue software in several different variants.
[ترجمه ترگمان]مسایل پیکربندی کنترل پیکربندی اغلب از نیاز به صدور نرم افزار به چندین متغیر مختلف ناشی می شوند
[ترجمه گوگل]مشکلات پیکربندی کنترل پیکربندی اغلب ناشی از نیاز به نرم افزار در چندین نوع مختلف است

5. Each study examines the effects of a specific configuration of some or all of the components of institutional design on democratic performance.
[ترجمه ترگمان]هر مطالعه اثرات پیکربندی خاص برخی یا همه اجزای طراحی سازمانی را بر روی عملکرد دموکراتیک بررسی می کند
[ترجمه گوگل]هر مطالعه به بررسی برخی از پیکربندی خاص یا تمام اجزای طراحی سازمانی بر عملکرد دموکراتیک می پردازد

6. Large clear span skylights to standard and non-standard configuration.
[ترجمه ترگمان]محدوده شفاف و روشنی برای پیکربندی استاندارد و غیر استاندارد وجود دارد
[ترجمه گوگل]فانوس دریچه های واضح و روشن به تنظیمات استاندارد و غیر استاندارد

7. It reportedly uses centrally maintained configuration information along with dynamically gathered performance information to choose the best suited computer for each application.
[ترجمه ترگمان]گزارش شده است که از اطلاعات پیکربندی متمرکز به همراه اطلاعات عملکرد جمع آوری شده به طور پویا برای انتخاب بهترین کامپیوتر مناسب برای هر کاربرد استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این گزارش حاوی اطلاعات پیکربندی مرکزی نگهداری شده همراه با اطلاعات عملکردی که به صورت پویا جمع آوری شده است، برای انتخاب بهترین رایانه مناسب برای هر برنامه کاربردی است

8. The constellation appears as a cone-shaped configuration of bright stars.
[ترجمه ترگمان]این صورت فلکی به شکل یک پیکربندی مخروط شکل از ستارگان روشن ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]صورت فلکی به عنوان پیکربندی مخروطی از ستارگان روشن ظاهر می شود

9. The right-angle configuration does not prevent loss of the exciting or the emitted light. 1
[ترجمه ترگمان]پیکربندی زاویه راست از از دست دادن هیجان و یا نور ساطع شده جلوگیری نمی کند ۱
[ترجمه گوگل]پیکربندی زاویه راست سبب از بین رفتن نور هیجان انگیز یا نوردهی جلوگیری نمی کند 1

10. Surprisingly though, in the normal configuration all of these parallel processors are linked by a standard Ethernet local area network.
[ترجمه ترگمان]با این حال، به طور شگفت انگیز، در پیکربندی عادی همه این پردازنده های موازی با یک شبکه محلی اترنت استاندارد مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]بدیهی است هر چند در تنظیمات نرمال تمامی این پردازنده های موازی با یک شبکه محلی اترنت استاندارد مرتبط هستند

11. The pickup switching configuration is just like that of a Strat, but obviously with a fatter tone from the humbuckers.
[ترجمه ترگمان]پیکربندی سوییچ کردن فقط شبیه به حالت of است، اما به طور مشخص با یک لحن fatter از the تفاوت دارد
[ترجمه گوگل]پیکربندی سوئیچ پیکربندی دقیقا همانند یک Strat است، اما بدیهی است که از لحاظ تناوبی از humbuckers استفاده می شود

12. The third configuration Considers mixing gas with a coal-water slurry.
[ترجمه ترگمان]پیکربندی سوم از ترکیب گاز با استفاده از جریان آب زغال سنگ استفاده می کند
[ترجمه گوگل]پیکربندی سوم، مخلوط کردن گاز با دوغاب زغال سنگ را در نظر می گیرد

13. Liberalization will also change the technical configuration of electricity systems, and thereby their environmental impact.
[ترجمه ترگمان]آزاد کردن، پیکربندی فنی سیستم های برق و در نتیجه تاثیر محیطی آن ها را تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]لیبرالیزاسیون همچنین تنظیمات فنی سیستم های برق را تغییر خواهد داد و به همین ترتیب تاثیرات محیطی آنها نیز خواهد داشت

14. This means that configuration management across process boundaries must be manual.
[ترجمه ترگمان]این بدان معنی است که مدیریت پیکربندی در سراسر مرزه ای فرآیند باید دستی باشد
[ترجمه گوگل]این به این معنی است که مدیریت پیکربندی در مرزهای فرایند باید دستی باشد

15. Phase three, promised by the end of the year, will add other accounting and configuration functionality.
[ترجمه ترگمان]فاز سوم که در پایان سال وعده داده شد، دیگر کارکرده ای حسابداری و پیکربندی را اضافه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]فاز سوم، وعده داده شده در پایان سال، دیگر قابلیت های حسابداری و پیکربندی را اضافه خواهد کرد

پیشنهاد کاربران

formation

ساختار عملکرد - تنظیمات

شکل ظاهری

مباحث

سیستم و ساختار

راه اندازی

ترکیب

چیدمان

ساختار

آرایش

طرز قرار گرفتن

پیکربندی

تنظیمات

پیکربندی، ساختار

configuration ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: پیکربندی
تعریف: [حمل‏ونقل هوایی] وضعیت قرارگرفتن بال و بدنه و موتورها و سطوح واپایش نسبت به یکدیگر در هواگَرد|||[رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعۀ واحدهای سخت‏افزاری یا برنامه‏های نرم‏افزاری خاصی که سامانۀ رایانه‏ای را تشکیل می‏دهد|||[شیمی] ترتیب یا نحوۀ قرار گرفتن اتم ها یا گروه ها در یک مولکول


کلمات دیگر: